چند سال پیش تو یه عملیاتی گردان به یه میدان مین رسید و پشتش گیر افتادند !
 چند نفر باید میرفتند و میدان رو باز میکردند ! فرمانده صدا زد کسی حاضره بره ...؟؟
 کسی چیزی نگفت جز یه جوان که قبول کرد بره شروع کرد به قدم برداشتن که یهو ایستاد و برگشت همه فکر کردن ترسیده اما اومد و پوتین هاشو در آورد و گفت  تازه از تدارکات گرفتمبیت الماله حیفه  بعد پا برهنه رفت و دیگه برنگشت ...
 

اما الانم  دست کمی از اون موقع نداره !

چندوقت پیش یکی هم ازبیت المال سه هزار میلیارد گرفت و رفت! البته اونم دیگه برنگشت...!

تازگیا یکی هم 650 میلیون یورو برداشت رفت و دیگه بر نگشت !

چند وقت پیش یکی 8 میلیارد فقط خرج استخر و جکوزیش کرد به هیچکسم جواب پس نداد.

خلاصه خیلیا یه کارایی کردن یا جوابگو نبودن یا رفتن دیگه برنگشتن!
 
یه عده شون هم الان رو کارن و همش خرج عطیناهاشون رو از بیت المال میدن ولی به یارانه ها و وام و...که میرسه پول ندارن البته برای ما رعیتها خزانه همیشه خالیه !!! 

آره رفقا اینجا اینطوریه یکی یه  پرونده کرسنتی برامون میسازه البته داخل پرانتز بگماااا (( به زبون ساده ضرر هر ایرانی تو کرسنت رقمی در حدود ۱٫۳۶۴٫۰۰۰ تومان میشه)) بعد کلی توش میخوره بعد چند تا کله گنده هم میان و نمیزارن دستش رو بشه مثل اقازاده ها و م.ه و ..... خیلیا هستند که به علت بعضی از محدودیت ها از آوردن اسم آن ها معذوریم. یه وقتایی هست که آدم بدجور شرمنده دین و ایمانش میشه شرمنده کسایی که رفتند تا خیلیا حلال زاده وار رفتار کنن و اونا در اوج بی معرفتی میزنن زیر همه چیز و میخورن و یه آبم روش ...!

پ.ن:خلاصه نمک خوردیم و نمکدون رو شکستیم ...! چطور میخوایم سرمونو جلوی شهدا بالا بگیریم خدا میدونه...!



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:4 | نويسنده : صادق رئیسی |

خبر فوری!
 
جنگ شده!
 
دشمن حمله کرده!
 
باور کنید حمله موشکی شده ...
 
آره تمام ایران رو موشک بارون کردن طوری که رو سقف هر خونه یه موشک افتاده! ... نمیبینید؟
 
آره افتاده رو سر دخترامون، شال و روسریاشون از سرشون افتاده و بیحیاشون کرده!
 
آره افتاده رو سر پسرامون و ابرو هاشونو برداشته و بی غیرتشون کرده ...
 
چرا هیچ کس نمیره پناهگاه و از این موشک ها فرار نمیکنه؟
 
چرا همه وایستادن و دارن نگاه میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
 
چرا هرکس یه موشک برداشته رو پشت بوم و تراس خونش نصب کرده؟
 
آره دیشها رو میگم! آخه مگه چه لذتی این دیشها داره که قرآن و اسلام نداره؟
 
انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
 
سبک بار و گران بار بسیج‏ شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید
 
اگر بدانید این براى شما بهتر است.

 



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

حضرت آیت الله بهبانی گوشه صحن ابی عبدالله نشسته بودن و کرسی و درسو بحث داشتن غریبه ای وارد شد همه فهمیدن ک این غریبه، ی بسته ای رو گذاشت جلوی آیت الله بهبانی آقا فرمود این چیه؟عرض کرد آقاجان طلا و جواهراته برای شما آوردم هرجور میخواید مصرف کنید،آقا فرمود تا ندونم از کجا اومده دست نمیزنم.عرض کرد آقاجان قصه اش مفصله،آقا فرمود بیا برام توضیح بده تا اینو قبول کنم.گفت آقاجان من تاجر بودم،رفتم روسیه برا تجارت ی مدتی اونجابودم خواستگار ی دختری بودم اونجا برای خواستگاریش رفتم.فهمیدم مسیحیه وقتی رفتم برا خواستگاریش گفتن حرفی نیست ولی ی شرط داره باید مسیحی شی دختر به تو بدیم.چندین روز با خودم سرو کله میزدم چه کنم؟؟!!اومدم گفتم عیبی نداره،من اسلامو میذارم کنار مسیحی میشم شما اون دخترو به عقد من در بیارید ،قبول کردن وصلت صورت گرفت ..

مدتی باهم زندگی کردیم تا شب اول محرم شد.تا هلال شب اول ماه دمید ی غمی رو دلم نشست،همه وجودمو غصه فراگرفت.زانوهامو بغل گرفتم کنج خونه نشستم شروع کردم گریه کردن،همینطور میگفتم حسین ،حسین...زنم ازدراومد دید من دارم گریه میکنم..گفت تو گریه داری میکنی؟؟!!هرکاری کردم پنهان کنم دیدم نشد.گفت چیه من باید بدونم تو چرا داری گریه میکنی؟گفتم توکلت علی الله ،برات میگم.من وقتی مسلمون بودم ی آقایی داشتم،اسم این آقا حسین بود.زن مسیحی وقتی تا من گفتم حسین شروع کرد به لرزیدن ،اشک تو چشمش حلقه زد گفت این حسین کیه؟؟!!گفتم آقای منه خیلی غریبانه دوعوتش کردن یجایی،جلوی زن و بچش سراز بدنش جدا کردن.گفت تو یبار حرف از حسین زدی منو عاشقش کردی،کیه این آقا؟!گفتم حالا فضاش محیاهست بذار همینجا دعوتش کنم به دین اسلام،گفتم میخواهی ماهم مسلمون بشیم؟بریم تو دسته حسینا ،تو سپاه حسین؟؟!!گفت آره.

 

وقتی شهادتینو اونجا جاری کردگفتم پس بارو بندیلتو جمع کن بریم کربلا ،اینجا جای زندگیه منو تو دیگه نیست .چن روزی کشید تا وسایلمونو جمع کنیم بیمارشد و مریضه شد تو بستر افتاد با همون مریضیش از دنیا رفت.خانوادش جمع شدن تو همون قبرستون مسیحیا دفنش کردن با طلا و جواهرات خودش.شب هنگام دلو به دریا زدم،گفتم خدایا این میخواست زائر حسین بشه ،جاش اینجا نیست بدنو از زیر خاک در میارم هر جوری هست باخودم میبرم کربلا 

نیمه شب اومدم قبرو شکافتم دیدم یک انسانه بدهیکلو بدقیافه ای اینجا توقبره ،دورو بر خودمو گشتم ،قبرای دیگه رو گشتم دیدم نه درست اومدم،ترسونو لرزون سنگ قبرو گذاشته ونذاشته اومدم خونه ،خواب دیدم ی هاتفی صدازد :مگه میذاریم زائر حسین اینجا بمونه؟خودمون اومدیم امشب بردیمش کربلا ،پایینه پای حسین اونجا دفنش کردیم ی رباخواری تو حرم حسین بوده اونو اوردیم بجای این اینجادفن کردیم.حالا اومدم کربلا به خدام قصه رو گفتم ،به بزرگشون گفتم ،باهمون نشونی اومدن قبرو شکافتن،دیدم همسرم اینجاست.طلاو جواهراتشوبرداشتم اوردم خدمت شما هرکاری میخواید بکنید ،آقاهم بین فقرای کربلا تقسیم کرد.............



تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 16:34 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز پنجم محرم
در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مرادى را به دنبال شبث بن ربعى(41) فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعى خود را به بیمارى زده بود و مى‏خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولى عبیدالله بن زیاد براى او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانى باشى که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنین رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامى که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره مى‏گیریم»(42)، و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن مى‏نهى و در اطاعت مائى، در نزد ما باید حاضر شوى.
شبث بن ربعى، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نتوان به خوبى تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود نشاند و گفت: باید به کربلا روى، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوى کربلا گسیل داشت.(43)
در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره‌خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.سپس عبیدالله بن زیاد به شخصى به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراه(44) ایستاده و از حرکت کسانى که به عزم یارى امام حسین از کوفه خارج مى‏شوند، جلوگیرى کند، فردى به نام عامر بن ابى سلامه که عازم بود براى پیوستن به امام حسین علیه‏السلام از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که مى‏خواهى حسین را یارى کنى، باز گرد! ولى عامر بن ابى سلامه بر زحرى بن قیس و سپاهش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسى جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه‏السلام ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت نائل آمد، او از اصحاب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه‏السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است.(45)

تعداد لشکر عمر بن سعد
در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.(46) و (47)



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 13:11 | نويسنده : صادق رئیسی |

در آرزوی بوسه دستان مهربان آقایم

 

شاید توفیقمان شود

 

((((شما هم دعا کنید))))

 



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:16 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

به به

 خدا نصیب و روزی همه بکنه .

 

 

 


تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:14 | نويسنده : صادق رئیسی |

گر نگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیه که تیر به قلبش خورده اما همونطور که تو عکس می بینید خدا حفظش کرده ..



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:13 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

تو هم از این شلوار ها پات میکنی ؟

میدونی این شلوار ها نماد کدوم مکتب؟

می دونی کدوم افراد از چه عقایدی این شلوار ها رو می پوشن ؟

انسان پوشش که می پوشه نماد عقایدشه اینو من نمی گم (( قدیما ها میگن ))همين لباس زيباست نشان آدميت

اولین کسانی که این شلوار ها رو به پا کردند افرادی بودند در امریکای جنوبی(برزیل) که بر علیه امریکا قیام کردند

این افراد معتقد بودند (( دنیا جهنم انسان است و ما باید در این جهنم به بهترین شکل زندگی کنیم و باید به وحشی ترین و آزاد ترین شکل زندگی کنیم

نباید همه چیز به صورت طبیعی اراده شود باید از حالت طبیعی خارج شود

و مثل جنگلی ها ( مراد حیوانات ) زندگی کنند و نداشتن کارت شناسایی و عدم رعایت حداقل ... انسانی !!


حالا دلم به حال افرادی میسوزه که ندونسته دوست دارن حیووون باشن

جار و جنجال نکن ، سر خودت رو هم کولاه نذار ! سگ ، میمون ، مار، و........

بهانه هم نیار( اره اون ها هم موجودات و افریده های خداوندند حیف انسانیت برای تو )

اگه از این به بعد این طوری خطابت کردم ناراحت نشو تو بیش از این نیستی !!

(( یه سرچ ساده تو گوگل به زبان انگلیسی بزن خودت میفهمی تو غرب چه کسایی این شلوار ها رو می پوشن ))

حرف زیاد است ( یه سرچ ساده بزن به زبون اصلی ! تو که تو کار اورجینالی و همش در حال مد و به روز ) بپا از مد عقب نمونی



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:12 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

 

روزي در مطب بيمارستان نشسته بودم...

خانم محجبه اي همراه فرزندش وارد مطب شد...

فرزند را که معاينه ميکردم...

شباهت عجيبش به امام خامنه اي مرا به فکر فرو برد...

 

از مادرش سوال کردم...

شما با آقاي خامنه اي نسبتي داريد؟

 

گفتند:

بله من همسر ايشان هستم...

خيلي تعجب کردم !

 

گفتم:

مگر شما پزشک خصوصي نداريد؟

 

گفتند:

خير آقا اجازه چنين کاري نميدهند!

 

ميگويند شما هم مثل ساير مردم به بيمارستان مراجعه کنيد...

 

آن روز ديگر نتوانستم به کارم ادامه دهم...

سرم را روي ميز گذاشتم و بسيار گريه کردم...

 

۩ ◄ هدیه (اختیاری) خواندن این مطلب 14 صلوات میباشد ► ۩



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:6 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

هیچگاه زن ایرانی در طول تاریخ تنش را به دیگران نشان نداده است

 

افتخار میکنم که در تخت جمشید یا نقش های بیستون صورت زن نمیبینیم

 

افتخار میکنم که زن در شاهنامه افتخارش این است که تنش را حتی آفتاب هم ندیده است

 

منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب
همه دخت توران پوشیده روی

همه سرو بالا همه مشک بوی

 

تو که اینگونه در مقابل مقبره کوروش دست به بالا گرفته ای، ایرانی هستی؟

 


((پوزش می طلبم بابت عکس))

 

 

 


تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:3 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز چهارم محرم
در این روز(37) عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى‏خواستید، یافتید! و یزید را مى‏شناسید که داراى سیره و طریقه‏اى نیکو است! و به زیر دستان احسان مى‏کند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.

سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام(38) نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.(39)
پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.(40)



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 7:50 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز سوم محرم

اعزام لشکر به سوى کربلا
عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنى روز سوم محرم با چهار هزار سپاهى از اهل کوفه وارد کربلا شد.(25)
برخى نوشته‏اند که: بنو زهره (قبیله عمر بن سعد) نزد او آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند مى‏دهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنى میان ما و بنى‌هاشم مى‏گردد.
عمر بن سعد نزد عبیدالله رفت و استغفا کرد، ولى عبیدالله استعفاى او را نپذیرفت، و او تسلیم شد.(26)
و برخى از تاریخ نویسان نوشته‏اند: عمر بن سعد دو پسر داشت: یکى به نام حفص که پدر را تشویق و ترغیب به رفتن کرد تا با امام علیه‏السلام مقابله کند، ولى فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام به چنین کارى بر حذر مى‏داشت، و سرانجام حفص نیز با پدرش راهى کربلا شد.(27)

خریدارى اراضى کربلا
از وقایعى که در روز سوم ذکر شده، این است که امام علیه‏السلام قسمتى از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع، شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.(28)

هوشیارى یاران امام علیه السلام
هنگامى که عمربن سعد به کربلا وارد شد عَزرْ بن قیس احمسى را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند براى چه به این مکان آمده است؟ و چه قصدى دارد؟
چون عزره از جمله کسانى بود که به امام علیه‏السلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود، از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد، پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند، تمامى آنها از رفتن به خدمت امام خوددارى کردند! ولى شخصى به نام کثیر بن عبدالله شعبى که مرد گستاخى بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر خواهى او را خواهم کشت!
عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمى را فعلاً ندارم، ولى به نزد او رفته و سؤال کن براى چه مقصود به این سرزمین آمده است؟!
کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه‏السلام رفت، ابو ثمامه صائدى که از یاران امام حسین بود و چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخصى که مى‏آید بدترین مردم روى زمین است!
سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.پس ابو ثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین علیه‏السلام برو!
گثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را مى‏رسانم، در غیر این صورت باز خواهم گشت.
ابو ثماه گفت:من دستم را روى شمشیرت مى‏گذارم، تو پیامت را ابلاغ کن.
کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمى‌گذارم چنین کارى کنى.
ابو ثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشتکارى هستى و من نمى‌گذارم به نزد امام بروى.
پس از این مشاجره و نزاع، کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمربن سعد شخصى به نام قرة بن قیس حنظلى را به نزد خود فرا خواند و گفت: اى قره! حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو.
قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد. امام حسین علیه‏السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را مى‏شناسید؟
حبیب بن مظاهر عرض کرد: آرى! این مرد تمیمى است و من او را به حسن رأى مى‏شناختم و گمان نمى‌کردم او در این صحنه و موقعیت مشاهده کنم.
آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ نمود، امام حسین علیه‏السلام فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‏اند، و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت.
قره چون خواست باز گردد، حبیب بن مظاهر به او گفت: اى قره! واى بر تو! چرا به سوى ستمکاران باز مى‏گردى؟ این مرد را یارى کن که به وسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتى.
قرة بن قیس گفت: من پاسخ این رسالت خود را به عمربن سعد برسانم و سپس در این امر اندیشه خواهم کرد! پس به نزد عمربن سعد باز گشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، عمربن سعد گفت: امیدوارم که خدا مرا از جنگ با حسین برهاند.(29)

ادامش در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:, | 15:13 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز دوم محرم
در این روز حر بن یزید ریاحى نامه‏اى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیه‏السلام به کربلا آگاه ساخت.(7)

دعاى امام علیه‏السلام
امام علیه‏السلام فرزندان و برادران و اهل‌بیت خود را جمع کرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان. (8)و (9)
ام کلثوم علیهاالسلام به امام علیه‏السلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناکى بر دل من سایه افکنده است.
امام حسین علیه‏السلام خواهر را تسلى داد.(10)

سخنان امام علیه‏السلام
امام علیه‏السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:
"الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون.(11)
مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مى‏انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى‏کنند آن را نگاه مى‏دارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مى‏شود.
به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه‏السلام به کربلا، نامه‏اى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمده‏اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام.

نامه امام علیه‏السلام به اهل کوفه
امام علیه‏السلام دوات و کاغذ طلب کرد و خطاب به تعدادى از بزرگان کوفه که مى‏دانست بر رأى خود استوار مانده‏اند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مى‏دانید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت مى‏کند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مى‏نماید، و اعتراض نکند قولا و عملا، سزاوار است که خداى متعال هر عذابى را که بر آن سلطان بیدادگر مقدر مى‏کند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مى‏دانید و این گروه (بنى امیه) را مى‏شناسید که از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساخته‏اید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏اند.
نامه‏هاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند که شما با من بیعت کرده‏اید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید کرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم که تعجب نخواهم کرد، چرا که رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیده‏ام، هر کس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر کس پیمان شکند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بى‌نیاز گرداند، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»(12)
امام علیه‏السلام نامه را بست و مُهر کرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد(13) تا عازم کوفه شود، و چون امام علیه‏السلام از خبر کشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشکش بر گونه‏اش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کارى قادرى.» (14)و (15)
سپس امام حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر محمد و آل محمد درود فرستاد و همان خطبه‏اى را که ما در منزل ذى حسم از آن بزرگوار نقل کردیم ایراد فرمود.(16)

 ادامش در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:, | 15:9 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

 

22بهمن پيروزي انقلاب اسلامي ايران

 

22بهمن : در روز 22 بهمن 1357، تاريخ نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني (ره) به نقطه عطف خود رسيد. در روز 22 بهمن سرانجام مبارزات مردم مسلمان به بار نشست و پادشاهي 2500 ساله و ظلم و استبداد بيش از 50 ساله رژيم پهلوي در ايران، ريشه كن شد و به خواست الهي حكومت جمهوري اسلامي تأسيس شد.

 


وقایع ۲۲ بهمن

وقایع ۲۲ بهمن : در روز 22 بهمن به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

 

 

22 بهمن, 22بهمن,روز22بهمن, 22 بهمن سال 57

 

 


تصمیم شورای عالی ارتش در روز 22 بهمن
 


ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:16 | نويسنده : صادق رئیسی |

میگویند در قدیم الایام...

قهرمانانی در جبهه ها بودند که برای سربلندی مردم حاضر شدند که...

جان خودشان را حـــراج کنند..و در این حراجی مشتری خــــدا بود..؟!

 

 

اما با فاصله گـــرفتن از آن قهرمانان..!؟

امروزه..!!عده ای با دو قلـــم آرایش یا با یک مانتـــو کوتاه خودشان را..

 

برای دیگران حــــراج میکنند..!! اینجا مشتری کیست..؟! نمیـــدانم..!؟

 



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:11 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:10 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

حسن روحانی توافق ژنو را تفسیر و افاضه فرموده اند:

 

می‌دانید توافقنامه ژنو یعنی چه؟
یعنی تسلیم قدرت‌های بزرگ جهان در مقابل ملت ایران.

 

به این بنده خدا باید گفت: زرششششششششششششششک چشمک

 



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:7 | نويسنده : صادق رئیسی |

 
دانه های برنج را دانه دانه از روی پارچه ی سفید جمع می کند, دانه های جمع شده را که می ریزد کنار غذای هنوز خورده نشده
.
.
.
تازه می فهمیم کشیده شدن امتداد آن پارچه سفید، از روی میز تا روی پاهایش، برای تمیز ماندن عبایش نیست؛ برای تمیز ماندن برنج هاست،که از قاشق که می افتند، از خوردن نیفتند. با یک دست و آن هم با دست چپ، غذا خوردن سخت است؛ گاهی برنج ها می ریزد دیگر…

 



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:4 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

ما پای انقلابمان هستیم و می مانیم
آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحی‏داشت و طعم شیرین آوای انبیا.
همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا.
ما وارثان نهضت خمینی تا پای جان از این نهضت محافظت خواهیم نمود



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1388برچسب:, | 12:59 | نويسنده : صادق رئیسی |

ای مردم بدانید رضا به قرآن خیلی اهمیت می داد. او از همین قرآن بود که به این زودی و به این زیبایی به سوی خدا پر کشید. او همیشه سر پست یک یا چند آیه یا یک سوره از قرآن را حفظ می کرد و مرتب می خواند و صبح برای ما می گفت

قسمتی از وصیت نامه تـکان دهند شهید علی رضا محمـودی به شـرح زیر اسـت :

بار خــدایا از کـارهایی کـه کرده ام به تو پنـاه می بـرم از جمله :
از ایـن که حـسد کردم…
از ایـن که تـظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از ایـن که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….
از ……



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:, | 14:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

زمان جنگ کارش مکانیکی بود .
در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضـا که شهــید شد…
عبدالمطلــب سر قبــرش نشست ، بعد با زبـون کــرولالی خودش ، با ما حــرف می زد.
ما هم می گفتیم : چی می گی بابــا؟!
محلـش نذاشتیــم ، هرچی سر و صــدا کرد هیـچ کس محلش نذاشت.
دید ما نمی فهمیــم ، بغل قبر شهید با انگــشت، یه دونه قبــر کشید…
روش نـوشت : شهید عبدالمطلــب اکبری ، بعد به ما نــگاه کـرد،
خندید ، ما هم خــندیدیـم.
گفتیم شوخیـش گرفتــه ، دید همه ما داریم می خنــدیم ، طفلک هیچ نگــفت…
یه نگاهی به سنگ قبر کرد ، سـرش رو پائیــن انداخـت و آروم رفـت…
فرداش هم رفت جبهــه . ۱۰ روز بعد جنــازه اش رو آوردند
دقیقاً تـوی همون جــایی که با انگشـت کشیــده بود خاکـش کــردند.
تو وصیت نامه اش اینجور نوشت :

 

بسم الله الرحمن الرحیم

یک عمر هرچی گفتم به من می خنــدیدند ،
یک عمر هــرچی میخواستـم به مردم محبت کنم ، فکــر کردند من آدم نیستم ،
مسخره ام کــردند…
یک عمر هـرچی جدی گفــتم ، شوخی گرفتند…
یک عمر کسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم ، خیلـی تنــها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونیــد، هر روز با آقــام حـرف می زدم.
آقا بهم گفت : تو شهیــد می شی . جای قبــرم رو هم بهم نشـون داد
این رو هم گفتم اما بــاور نکردید!

شهید عــبدالمطلـب اکبـری

راوی حجت الاسلام انجوی نژاد

 



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:, | 14:0 | نويسنده : صادق رئیسی |
«من امـــیدوارم که همة ملت و هــمة افرادی که در ســرتاسر کشور ما هستند، خدمتگزار باشند به این کشور و خدمتگزار باشند به جمهوری اسلام. و خدمتگزاری آنها همان مجاهدة در راه خداست. و من امیدوارم که همة آنها با مجاهدین در راه خدا شریک و سهیم باشند، برای اینکه آنها هم مجاهده می‌کنند ولو آن پیرزنی که در اقصی بلاد(۱) دارد یک خدمتی می‌کند برای این شهدا و مجاهدین و بازماندگان شهدا… و عمده چیزی که هست این است که صادقانه خدمت کنید، خدمت بکنید، گمان نکنید که شما یک کاری که برای آنها انجام می‌دهید یک منّتی بر آنها دارید… مبادا یک وقتی یک کلمة درشتی گفته بشود به این بازماندگان شهدا، یا به این معلولین… این خدمت هم خدمت به خدای تبارک و تعالی و مجاهدین در راه او و شهدای در راه اوست. و ما باید با سر و جان خدمت بکنیم.»
(صحیفــه امــام (ره)/ ج ۱۳/ صص ۵۱۷- ۵۱۶)
 
خانواده های شهدا و ایثارگران بدون شک یکی از ارزشمندتری افرادی هستند که بدون هیچ گونه چشم داشتی عزیزترین عزیزان خود را در راه انقلاب و ارزش های متعالی اسلام فدا کرده اند و علیرغم همه سختی ها هنوز هم آماده فداکاری های مختلف در این عرصه بوده اند که نمونه آن را می توان در فتنه ۸۸ دید که خانواده ایثارگران در خط مقدم دفاع از انقلاب در مقابل هجمه های اصحاب فتنه قرار داشتند.
 
یکی از برنامه هایی که رئیس جمهور محترم، از ابتدای دولت یازدهم در سرلوحه اقدامات مستمر خود قرار داد، برنامه سرکشی مستمر از خانواده شهدا و ایثارگران است. خانواده شهدای هسته ای، جانبازان و … جزو دسته هایی بوده اند که تاکنون حجت ‌الاسلام حسن روحانی به منزل آنها در مناطق مختلف شهر رفته و جویای احوال و مشکلات آنها بوده است.
 
 
 
این اقدام پسندیده رئیس دولت یازدهم، نقطه امیدی برای دلسوزان انقلاب است که هنوز علیرغم اختلاف عقاید مختلف سیاسی، مسئولان نظام اسلامی قدردان تلاش ها و مجاهدت های کسانی هستند از جان خود برای این نظام بذل کرده اند و مانع این خواهد بود که بذر یاس و ناامیدی در این قشر جامعه پاشیده شود به ویژه آن که متاسفانه برخی رفتارهای عده ای از افراد مدعی حمایت از دولت فعلی (نظیر ماجرای توهین نعیمه اشراقی به خانواده شهدا یا توهین ها به خانواده شهدای هسته ای) این نگرانی را ایجاد کرده بود که نکند خدای ناکرده مشی رئیس دولت نیز چنین بوده باشد که رفتار هوشمندانه  ارزشمند رئیس محترم جمهور تا اندازه ای باعث رفع این نگرانی شد.
 
به نظر می رسد برخی انتقادها از این اقدام حجت الاسلام روحانی مبنی بر این که “به جای این کارها به سفرهای استانی ادامه دهید” و ….. چندان محلی از اعراب ندارد زیرا سرکشی از خانواده شهدا اقدامی بسیار پسندیده و زیباست که مورد تاکید امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب نیز بوده است مضاف بر آن که هر چیزی در جای خود نیکو است و نباید آن را با مباحث دیگر خلط کرد و علیرغم حفظ انتقادات به برخی کاستی‌ها باید از اقدامات پسندیده نیز در جهت تداوم و حفظ آن حمایت لازم را انجام داد زیرا اصولا در منطق و اخلاق حامیان گفتمان انقلاب اسلامی تخریب جایی ندارد و بیان نقاط ضعف به صورت دلسوزانه و در کنار نشان دادن نقاط قوت است تا هدف نقد که همان اصلاح است محقق شود.

 



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:, | 13:51 | نويسنده : صادق رئیسی |

به سلامتی همه مامانایی که هر وقت صداشون می کنیم میگن :جانم!
و هر وقت صدامون میکنن، میگیم :چیه؟ ها...؟!

----------------------------------------------------------------------------

ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ

----------------------------------------------------------------------------

 من از مردن میترسم، فقط بخاطر اشک های مادرم.....

----------------------------------------------------------------------------

 ﺑﺴﻠﺎﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ....
ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ...

----------------------------------------------------------------------------

 ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻋﻄﺮ ﺧﺎصی ﺩﺍﺭﺩ !
ﮔﺎﻫﯽ ، ﺑﺮﺧﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﯼ ﺧـــﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﻣــــــــــــــﺎﺩﺭ …

----------------------------------------------------------------------------

 یه شب دو دوس خواب میبینن که در محضر خدا ایستاده اند، خداوند از اولی پرسید :چقد پدر و مادرتو دوس داری؟
اولی گفت :زیاد
نوبت به دومی رسید، گفت :من نوکر پدرم هستم، چون تو بچگیمنوکریمو کرد و بزرگم کرد، ولی برا مادرم میمیرم، چون مرد و زنده شد تا بزرگم کرد

----------------------------------------------------------------------------

 مقدس ﺗﺮﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ، ﻧﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻭﺍﺗﯿﮑﺎﻥ، ﻧﻪ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﻭ ﻧﻪ ﺗﺒﺖ...
ﺑﻠﮑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺮﻣﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ!!!

----------------------------------------------------------------------------

پشت ی کامیون نوشته بود
(خلاف ارزش اشک مادر را ندارد...)

----------------------------------------------------------------------------

 به سلامتی پدر و مادر... که همیشه از آرزو هاشون گذشتند بخاطر آرزو های بچه هاشون!

----------------------------------------------------------------------------

 خدایا.....!!
به بزرگیت قسم تو عکس های دسته جمعی جای هیچ پدر و مادری رو
خالی نگذار آآآمییین... 

----------------------------------------------------------------------------

 ادعای عشق می کنیم و فراموش کرده ایم رنگ چشمان مادرمان را !

----------------------------------------------------------------------------

 بعضی وقتا دلم واسه مامانم می سوزه . . . وقتی میام تو اتاقم و غرقدنیای مجازی میشم واون تنها نشسته تلویزیون می بینه . . . چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما

 ----------------------------------------------------------------------------

 کاشکی راه رفتن رو یادم نمی گرفتم تا واسه همیشه مجبور میشدم دستانت را در دست بگیرم . . .

----------------------------------------------------------------------------

 مادر را خدا آفرید تا از خودگذشتگی را معنا کند . به سلامتی همشون . . .

----------------------------------------------------------------------------

 همین الان که این مطلب رو خوندی بدون دلیل این کارو انجام بده : ۱ – اگه مادرت پیشته بوسش کن ۲ – اگه پیشت نیست زنگ بزن حالشو بپرس و بوسش کن ۳ – اگه قهری آشتی کن ۴ – اگه از دستت ناراحته ، دلشو به دست بیار ۵ – اگه در قید حیات نیست عکسشو ببوس ، بغض نکن . . .

----------------------------------------------------------------------------

 میدونی بزرگترین درد دنیا چیه ؟ اونی که تا دیروز دردمون درد هات بوده اگه تنها بمونه درد میکشه اون یه نفر ” مادره ” تو رو خدا مواظبش باشین . . .

----------------------------------------------------------------------------

 مادر یعنی : معرفت ، گذشت ، محبت . . . یعنی هر چه سخت باشد روزهایت ، من هستم خیالت تخت . . .

----------------------------------------------------------------------------

 چین‌ های روی صورتت اثرات پیری نیست ، جای خالی‌ نوازش دست های من است . . . مادرم !

 

 



تاريخ : شنبه 21 دی 1392برچسب:, | 14:23 | نويسنده : صادق رئیسی |

انگار چینی‌ها پس از کشتار ترک‌های مسلمان کشور خودشان، تصمیم گرفته‌اند به مقدسات مردم مسلمان ایران هم به موهن ترین شکل ممکن حمله کنند.
تا پیش از این، Made In China حتی به تسبیح‌ها و جانمازهای ایرانیان رسیده بود و حالا کلمه «الله» و عبارت مقدس مسلمانان یعنی «بسم الله الرحمن الرحیم» را به قسمت پشت شلوارهای ایرانیان برده‌اند این شلوارهای جین زنانه در فروشگاه‌های افسریه، حوالی خیابان‌های اول و دوم به قیمت دوازده هزار تومان در حراجی به فروش می رسند.
بیشتر خریداران هم به نوشتار پشت جیب شلوار توجه نمی‌کنند و صرفا به خاطر قیمت و دوخت شلوار ان را خریداری می‌کنند. فروشنده هم اطلاعات چندانی درباره محل خرید شلوارها و …نمی‌دهد؛ البته برخی از خریداران به دلیل عبارت پشت شلوار از خرید آن خودداری می‌کنند.

 

 

به تصویر این شلوارهای جین چینی که به تازگی به بازار ایران وارد شدند، نگاه کنید؛ عبارت«بسم الله الرحمن الرحیم» که «الله» آن دوبار تکرار شده است، روی جیب‌های عقب این شلوارهاست و یک بسم الله هم برعکس نوشته شده است.

در مکتب اسلام برای کلمه الله حرمت قایل شده اند، به گونه‌ای که حتی برای دست زدن به خط و نوشته آن باید وضو داشت و… و حالا درست در قسمت نشیمنگاه این شلوارها این کلمه گلدوزی شده و بدتر آن که در تهران ـ که خیلی‌ها دوست دارند آن را ام القرای جهان اسلام بنامند ـ به فروش می رسد!
با توجه به اینکه این شلوارها تازه به کشور وارد شدند، هنوز تعدادشان مشخص نیست، ولی به دلیل آنکه در مارک داخلی شلوارها، عبارت “Made In P.R.C” مخفف عبارت “People Republic of China” به معنی جمهوری خلق چین درج شده است،



تاريخ : شنبه 21 دی 1392برچسب:, | 12:49 | نويسنده : صادق رئیسی |

جامعه فرهنگی و هنرمندان ما به کدام سو می روند؟

 به گـزارش پایـگاه جـوان انقـلابی ؛ امیـرحسین مــدرس بازیـگر، خـوانده و مـجری سابق برنـامه های تلویــزیونی که بیش از هــر حوزه دیـگری به خاطر حضور در برنامه های مذهبی و نیز اجرای کارهای مذهبی شهرت یافته، تصاویری از خود و همسرش در مقابل سید محمد خاتمی به نمایش گذاشته که شگفتی مخاطبان صفحه اختصاصی او را به همراه داشته است.مدرس عید غدیر امسال با حضور در دفتر سیدمحمد خاتمی با مراسم عقد ازدواج خود را برگزار کرد و اندکی بعد از آن، دو عکس از خود و همسرش که با حجاب اسفبار مقابل خاتمی حاضر شده بود منتشر کرد.

او اخیرا عکس جدیدی از خودش و همسرش منتشر کرده است که باعث شوکه‌شدن کاربران شبکه‌های اجتماعی شده است. برخی کاربران در نظرات زیر این عکس نوشته‌اند:  واقعاً گیج شده‌ایم. “ما تا حالا فکر می‌کردیم شما آدمی مذهبی و متدین هستی!”
کابر دیگری هم نوشته : “دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟”
همسر مدرس نیز در صفحه شخصی خود در فیس‌بوک و اینستاگرام، عکس‌هایی با حجاب نامناسب از خود و همسرش منتشر کرده که زیر آنها برای یکدیگر جملات عاشقانه رد و بدل کرده‌اند.
گفتنی است امیرحسین مدرس که اولین بار با حضور در برنامه نیم رخ برای نوجوانان به شهرت دست یافت، اندکی بعد به بازیگری و خوانندگی نیز روی آورد و سپس به عنوان مداح مجالس محرّم و مجری برنامه‌های عاشورایی و بازیگر فیلمهای مذهبی شناخته شد.
او در کلیپ اخیر حسن روحانی – که یک کپی برداری کامل از کلیپ مشابه اوباما بود – به عنوان خواننده اصلی ظاهر شده است.

تناقضات عجیب میان رفتار و کردار افراد مشهوری چون مدرس گاهی اعتماد بسیاری از مخاطبان و دوستداران این اشخاص را به شدت مخدوش می کند. به ویژه آنکه این افراد در حوزه های مذهبی نیز مشغول به کار باشند. چراکه ممکن است باورهای و علاقه مندی های مذهبی مردم نیز مورد هدف قرار گیرد.
بی شک نظارت دقیق بخش های مختلف رسنه ملی بر اینگونه قدامات موجب خواهد شد تا مجریانی که بواسطه اجرای برنامه های مذهبی شهره شده اند از سوء استفاده افکار عمومی خودداری کنند .
در زیر تصاویری که امیرحسین مدرس و همسرش در شبکه های اجتماعی برای عموم به نمایش گذاشته اند را مشاهده می نمائید .

 



تاريخ : شنبه 21 دی 1392برچسب:, | 12:39 | نويسنده : صادق رئیسی |

دیدگـاه میهمــان | امیـد رنجــبرعـمرانی :

با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی شاهد پیدایش نسل جدیدی از ارتباطات بی سیم هستیم که راه های ارتباطی ما را در نقاط مختلف جهان آسان تر می کند اما این وسایل ارتباط جمعی علاوه بر کارکردهای مثبت شان برای مقاصدی خاص هم در نظر گرفته می شوند که به تفضیل به انها اشاره خواهیم کرد.

شبکه های اجتماعی در دسترس کاربران بوسیله لوازم ارتباطی مانند تلفن های همراه هوشمند و لپ تاپ و تبلت قرار می گیرد که برنامه نویسی این برنامه بر روی وسایل همراه به گونه ای می باشد که هماهنگی لازم برای کارکرد اطلاعاتی خود با سخت افزار و نرم افزار بوجود می آورد که بتواند برقراری ارتباط را با پایگاه های داده خود بوجود بیاورد و در کنا کارکرد مورد نظر به ارسال اطلاعات محرمانه خود بپردازد.

شبکه های اجتماعی به یک پدیده فراگیر تبدیل شده است که زمان بسیاری از افراد را صرف گشت و گذار در پیج ها و کامنت گذاری و لایک کردن و یا اشتراک گذاری محتوا میکند بدون آنکه توجهی به گذشت زمان و مکان داشته باشند.

وی چت و پیدایش آن
وی چت یک شبکه اجتماعی است که توسط شرکت چینی tencent طراحی و ساخته شده است که هم اکنون داری بیش از ۳۰۰میلیون کاربر می باشد این شبکه اجتماعی از رقیبان خود مانند تانگو و فیس بوک و اینستاگرام عقب نمانده و امکاناتی برای کاربران خود فراهم کرده است که موجب جذب کاربران از شبکه های اجتماعی دیگر به سوی آن شده است.از جمله امکاناتی که می توان برای آن بر شمارد مانند : اشتراک گزاری صوت و تصویر و چت تک نفره و گروهی و ارسال محل فعلی شما و شناسایی افراد در اطراف شما بوسیلهgps و ارسال کامل صدا شما در پهنای باند کم و هزینه اندک از جمله امکاناتی هستند که این شبکه اجتماعی به ظاهر سالم در اختیار شما قرار می دهد در ضمن شما می توانید پست ها را لایک کنید و یا در زیر آنها کامنت بگذارید.

 

شکستن حریم خصوصی در وی چت
اما نوبت به پشت پرده ی این شبکه اجتماعی رسید که باید از حامیان صهیونیستی آن گفت که پول هنگفتی برای این پروژه صرف کرده اند که در این جا می توان این سوال را مطرح کرد:
برای چه صهیونیست ها از یک شبکه ی اجتماعی رایگان حمایت می کنند؟وبرای جذب کاربران ایرانی به بازنشر نرم افزار در فضای مجازی می کنند؟

این پاسخ بسیار ساده می باشد زیرا با کمی توجه می توانید ببینید که خواستگاه این نرم افزار کشور چین می باشد که هرساله مبالغ هنگفتی از فروش اطلاعات شخصی بدست آمده افراد به سرویس های امنیتی و جاسوسی بدست می آورد و این نکته قابل تامل است که ما در وی چت اطلاعات شخصی و کامنت ها و صدا های شخصی خودمان را به اشتراک می گذاریم و مطالبی را مورد لایک قرار می دهیم که به نوعی مورد پسند ما می باشد و این خود زمینه را برای شبیه سازی شخصیت افراد که تاکنون بوسیله فیس بوک و سرویس ها ی امنیتی آمریکا انجام شده بود می شود و متاسفانه از معضلاتی که خطر حریم شخصی افراد را مورد تهدید قرار می دهد ضبط و نگهداری صدا در پایگاه داده نرم افزار می باشد که بوسیله تطابق اطلاعاتی در سازمانnsaآمریکا به هویت شما پی خواهند برد.

جنگ الکترونیکی خاموش
وی چت بوسیله استفاده از gps موجود در گوشی تلفن همراه شما و تبادل اطلاعات با آنتن های تلفن های همراه شما می تواند مکان دقیقی از شبکه های مخابراتی و ترسیم سازی سه بعدی اماکن بوسیله امواج ماهواره ای بوجود آورد که باعث نقشه کاملی از مکان در حال حاضر شما خواهد شد این امر بوسیله یک کاربر قابل انجام نخواهد بود اگر برنامه وی چت در تلفن همراه شما نصب شده است آن را باز کنید و در اطراف خود چند کاربر آنلاین می بینید؟!!!دشمن بدون آنکه نیازی به وارد شدن به کشور داشته باشد و بدون آنکه بوسیله ی بالگردهای هوایی به نقشه برداری بپردازد بوسیله کاربران ایرانی اطلاعات خود را جمع آوری می کند.

ترویج بی حیایی و فحشا
از جمله معضلات اجتماعی شبکه اجتماعی تجاوز به حریم شخصی افراد می باشد که افرادی که تا کنون با هم آشنایی نداشته اند به بحث و ارتباط نزدیک عاطفی می پردازند. که جز تزلزل بنیان خانواده ندارد در این گونه ارتباطات مشاهده شده که پیام های شرم آور جنسی و اعمال بسیار زشت و به دور از انسانیت از جمله موضوعات کاملا خصوصی جنسی و تن نمایی و توهین به اعتقادات دیگران از جمله مواردی است که به راحتی در وی چت مطرح می شود که موجب عادی سازی رابطه های جنسی و بی بند وباری اخلاقی می گردد.

در این راستا خانواده های ایرانی باید فرهنگ دینی خود را بیش از پیش تقویت کنند  و در استفاده از این شبکه های اجتماعی نظارت و کنترل بیشتری بر روی فرزندانی که ثمره ی سال ها تلاش آنان می باشدبه عمل آورند تا به دام تهاجمات فرهنگی غرب که در جهت تزلزل بنیان های خانواده متمدن ایرانی می باشد جلوگیری نمایند.



تاريخ : شنبه 21 دی 1392برچسب:, | 1:10 | نويسنده : صادق رئیسی |

| گــروه رسـانه های تصـویری وبگاه جـوان انقــلابی | :

به گــزارش پایـگاه جـوان انـقلابی ؛ با وجـود اینـکه دولـت یـازدهم از شـروع فعــالیتش روزهای پر مشـغله‌ای را پـشت سر گــذاشته است و رسیدگی به امور مختلف در دستور کار اعضای هیات دولت قرار دارد، با این حال حسن روحانی رئیس جمهور ایران در این مدت هم ورزش خود را ترک نکرده است.
 
روحانی که پیشتر هم علاقه خود به ورزش را پنهان نکرده بود و در سفرهای کاری مختلف در زمان دبیری در شورای عالی امنیت ملی همواره فعالیت ورزشی حتی در دقایقی کوتاه را در نظر داشت، پس از رسیدن به عنوان ریاست جمهوری باز هم دست از ورزش برنداشته و با کوهنوردی در کوه‌های اطراف تهران به ویژه کوه‌های توچال در صدد حفظ سلامتی خود می‌باشد. به تازگی عکسی از روحانی منتشر شده که وی را در پوششی متفاوت با آنچه در مجامع عمومی حاضر می‌شود، نشان می‌دهد.
 
 
 

حجـت الاسلام حســن روحــانی در توچــال

----------------------------------------------------

 

 

 

امام خامنه ای در کوهستان های کردستان – ۱۳۸۸

 



تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:55 | نويسنده : صادق رئیسی |

در خاکریز جبهه های فرزندان روح الله چی می گذشت؟

 

 

چه خوب است درکنار بازی‌های کامپیوتری والدین امروز، مزه این بازی‌ها را هم به کودکنشان بچشانند

 

به گــزارش گروه خاکریز جبهه های پایـگاه جوان انقـلابی ؛ بچــه‌های امروز شـاید مزه مـسابقه سیـب‌خوری بدون دســت و یا ماسـت‌خوری و… را نچشیده باشند و‌لی این بازی‌ها قسمتی از شادی‌های دهه شصت بود که حتی در جبهه جنگ هم رزمندگان را شاد می‌کرد. چه خوب است درکنار بازی‌های کامپیوتری والدین امروز، مزه این بازی‌ها را هم به کودکنشان بچشانند

 

بقیه عکس ها در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:43 | نويسنده : صادق رئیسی |

شمارو به امام زمان قسم این کلیپ رو دانلود کنین..... بخدا اگه نگاش نکنی یعنی شهدا و مادر شهدا هیچ ارزشی واسه شما ندارن

آقا گمنام ۶۱ دارید؟ ۱۸ساله کجا؟ سومار نه حاج خانوم سومار نداریم. مادر از کی داری می گردی؟ ۲۳ ساله ببین بچَم چقدر خوشگله.اومده دوستاشو بدرقه کنه.شایدبچه ی منم تو اینا باشه.....

 

 

l این کلیپ بدجور حال آدمو عوض میکنه.به خصوص منو که یاد شهید مصطفی فاتحی میندازه که اونم جوون رعنایی بود و تو سومار هم شهید شد. یاد همه شهدایی که بی ریا رفتند و دیگه برنگشتند بخیر.



تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, | 13:23 | نويسنده : صادق رئیسی |

تقدیم به همه جانبازان عزیزمون

اتل متل راحله
اخموی بی حوصله
مامان چرا گفت :
بگیر از پدرت فاصله ؟
دلش هزار تا راه رفت
بابا خسته کاره ؟
مامان چرا اینو گفت ؟
بابا دوستش نداره
بابا اینو بپرسه
اگه خسته کاره
پس چرا بعضی وقتا
تا نیمه شب بیداره
نشونه بیداریش
سرفه های بلنده
شش ماه پیش تا حالا
بغض می کنه می خنده
شاید اونو نمی خواد
اگه دوستش نداره
پس چرا روی تختش
عکس اونو میذاره ؟
با چشمای مریضش
عکسو نگاه میکنه
قربون قدش میره
بابا بابا میکنه
با دست پر تاولش
آلبومی رو که داره
از کنار پنجره
ور میداره میاره
با دیده پر از اشک
البومی وا میکنه
رفیقای جبهه رو
همه ش صدا میکنه
آلبوم عکس بابا
پر از عکس دوستاشه
عکسی هم از راحله ست
تو بغل باباشه
با دیدن اون عکسا
زنده میشه می میره
با یاد اون قدیما
بابا زبون میگیره
قربون اون موقع ها
قربون اون صفاتون
دست منم بگیرین
دلم تنگه براتون
از اون وقتی که بابا
دچار این مرض شد
مامان چقدر پیر شده
بابا چقدر عوض شد
مامان گفته تو نماز
برا بابات دعا کن
دستاتو بالا ببر
تقاضای شفا کن
دیشب توی نمازش
واسه باباش دعا کرد
دستاشو بالا بردو
تقاضای شفا کرد.....

التماس دعا



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 22:51 | نويسنده : صادق رئیسی |

تقدیم به همسرای شهیدان

 

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و

دستای‌ پینه‌ بسته‌

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جور میشه‌ سوخت‌ و ساخت‌

با بیست‌ هزار تومن‌ پول‌

اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

اجاره‌های‌ سنگین‌

خرج‌ مدرسه‌ ما

خرج‌ معاش‌ خونه‌

خرج‌ دوای‌ مینا

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

صورتا رو قشنگ‌ كرد

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

یااینكه‌ بی‌ رنگ‌ مو

موی‌ سیاهو رنگ‌ كرد

وقتی‌ كه‌ گفتند بابا

تو جبهه‌ها شهید شد

خودم‌ دیدم‌ یك‌ شبه‌

چند تا موهاش‌ سفید شد

می‌ خوای‌ بدونی‌ چرا

نصف‌ موهاش‌ سفیده‌؟

بپرس‌ كه‌ بعد بابا

چی‌ دیده‌، چی‌ كشیده‌

یا میره‌ داروخانه‌

برا دوای‌ مینا

یا كه‌ میره‌ سمساری‌

یا كه‌ بهشت‌ زهرا(س‌)

یه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌

مامان‌ میره‌ به‌ بنیاد

یه‌ روز به‌ دنبال‌ كار

پیرِ آدم‌ درمیاد

هر وقت‌ به‌ مامان‌ میگم‌:

«طعم‌ غذات‌ عالیه‌»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

«جای‌ بابات‌ خالیه‌»

بعضی‌ روزا كه‌ توی‌

خونه‌ غذا نداریم‌

غذای‌ روز قبلو

برا مینا میذاریم‌

مینا با غم‌ میپرسه‌:

«غذا فقط‌ همینه‌؟»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

«بابات‌ كجاس‌ ببینه‌؟»

وقتی‌ كه‌ بیست‌ می‌گیرم‌

میاد پیشم‌ میشینه‌

نوازشم‌ می‌كنه‌

نمره‌ها مو می‌بینه‌

میگم‌: «معلمم‌ گفت‌

كه‌ نمره هات‌ عالیه‌»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

«جای‌ بابات‌ خالیه‌»

یه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌

این‌ آقا بقالیه‌

با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌

جای‌ بابات‌ خالیه‌؟»

تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد

با دست‌ تو صورتش‌ زد

با گریه‌ گفت‌: «ای‌ خدا

بی‌شرفی‌ تا این‌ حد؟»

میگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو

اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌

چرا ازت‌ جدا شد

پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟»

چشم‌ میدوزه‌ تو چشمام‌

لب‌ میگزه‌ ، می‌خنده‌

بیرون‌ میره‌ از اتاق‌

محكم‌ در و می‌بنده‌

رفتم‌ و از لای‌ در

توی‌ اتاقو و دیدم‌

صدای‌ گریه‌هاشو

از لای‌ در شنیدم‌

داشت‌ با بابام‌ حرف‌ میزد

چشاش‌ به‌ عكس‌ اون‌ بود

انگار كه‌ توی‌ گلوش‌

یه‌ تیكه‌ استخون‌ بود

«مرتضی‌ جون‌ میدونم‌

زنده‌ای‌ و نمردی‌

بعد خدا و مولا

ما رو به‌ كی‌ سپردی‌؟

دست‌ خوش‌ آقا مرتضی‌

خوش‌ به‌ حالت‌ كه‌ رفتی‌

ما اینجا مستأجریم‌

تو اونجا جا گرفتی‌؟

خواستگاریم‌ یادته‌؟

چند تا سكه‌ مهرمه‌

مهریه‌ مو كی‌ میدی‌؟

گره‌ توی‌ كار مه‌

مهریه‌مو كی‌ میدی‌

دختر مون‌ مریضه‌

بیاببین‌ كه‌ موهاش‌

تند تند داره‌ میریزه‌

مهریه‌مو كی‌ میدی‌؟

اجاره‌ خونه‌ داریم‌

صاحب‌ خونه‌ می‌گفتش‌

دیگه‌ مهلت‌ نداریم‌

امروز كه‌ صاحب‌ خونه‌

اومد برا اجاره‌

همسایمون‌ وقتی‌ گفت‌

مهلت‌ بده‌ نداره‌

یهو تو كوچه‌ داد زد:

اینا همش‌ بهونه‌اس‌

دق‌ّ اجاره‌ داره‌

دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌

یا كه‌ زن‌ شهیده‌

خونه‌ اجاره‌ كرده‌

یا خونه‌ مو خریده‌؟

درد دل‌ خسته‌مو

فقط‌ برا تو گفتم‌

چون‌ از تموم‌ مردم‌

«به‌ من‌ چه‌» می‌شنفتم‌

میگم‌ خونه‌ نداریم‌

خیلی‌ مریضه‌ بچه‌

سایة‌ سرنداریم‌

همه‌ میگن‌ «به‌ من‌ چه‌»

با آه‌ خود به‌ عكس‌

بابا جونم‌ جون‌ میده‌

چادرو وَرمیداره‌

موهاشو نشون‌ میده‌

صورتشو میذاره‌

روصورت‌ شهیدش‌

بابام‌ نگاه‌ می‌كنه‌

به‌ موهای‌ سفیدش‌

اشك‌ مامان‌ می‌ریزه‌

روصورت‌ باباجون‌

بابام‌ گربه‌ میكنه‌

برای‌ غمهای‌ اون‌

بابا با چشماش‌ میگه‌

قشنگ‌ِ مهر بونم‌

همسر خوب‌ و تنهام‌

غصه‌ نخور می‌دونم‌

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و

دستای‌ پینه‌ بسته‌

دستای‌ پینه‌دارش‌

عجب‌ حماسه‌ سازه‌

دستایی‌ كه‌ شوهرش‌

خیلی‌ به‌ اون‌ مینازه‌

دستایی‌ كه‌ پرچم‌ِ

بابا رو ورمیداره‌

توی‌ خزون‌ غیرت‌

دستایی‌ كه‌ بهاره‌

دستایی‌ كه‌ عینهو

دست‌ بابا می‌مونه‌

نمی‌ذاره‌ سلاح‌ِ

بابام‌ زمین‌ بمونه‌

دستی‌ كه‌ بچه‌هاشو

بسیجی‌ بار میاره‌

بذر غیرت‌ و ایمان‌

تو روحشون‌ میكاره‌

درسته‌ كه‌ شوهرش‌

تو جبهه‌ها شهید شد

درسته‌ كه‌ موی‌ اون‌

بعد بابا سفید شد

اما خون‌ بابا و

موهای‌ مادر من‌

وقتی‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌

سیلی‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

سرخی‌ صورت‌ اون‌

سرخی‌ خون‌ باباست‌

موی‌ سفید مادر

افتخار بچه‌هاست‌

باید فهمیده‌ باشی‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

صورتا رو قشنگ‌ كرد

باید فهمیده‌باشی‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

یا اینكه‌ بی‌رنگ‌ مو

موی‌ سیاهو رنگ‌ كرد

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

خیلی‌ چیزا میدونه‌

از بی‌مروّتیها

از بازی‌ زمونه‌

ای‌ كه‌ در این‌ حوالی‌

غربت‌ مارو دیدی‌

صدای‌ ناله‌های‌

مادرمو شنیدی‌

دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌

چشماتو خیره‌ كردی‌

زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌

فكر كردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

تو كه‌ به‌ زخم‌ قلب‌

مامان‌ نمك‌ گذاشتی‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌

مادرمو تو كشتی‌

اگه‌ بابام‌ نبودش‌

هر چی‌ داشتی‌ می‌خوردن‌

مال‌ و منالت‌ كه‌ هیچ‌

مادرتم‌ می‌بردن‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌

دق‌ می‌كنم‌، می‌میرم‌

پیش‌ خدا و بابام‌

من‌ جلو تو می‌گیرم‌



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 22:50 | نويسنده : صادق رئیسی |

دردل فرزند جانباز گوش کنید قضاوت کنید عزیزانم.

روی عکس کار زیادی انجام ندادم. فقط خواستم بگویم، این روزها جانباز بودن با مورد اتهام قرارگرفتن یکی شده گویا!...این روزها جانبازان ما! برای این که ثابت کنند درد و ترکش در بدن دارند، باید قسم بخورند و کمسیون و...که نکند از درصد جانبازیشان کم...شده و مسئولین بی خبر!...و به قول "کاش می شد خدا را بوسید"

"پدرم 
در امور شاهد، «جانباز» شد!
همان روزی که اعضای تنش 
برای تکمیل پرونده، 
در حضور دستگاه 
باید گواهی می دادند،
که چند درصد از «شهادت» 
عقب ماندگی دارد."
 
 
انصاف یک جانباز با داشتن عزام  به جبهه  و گواهی مجرو حیت اسباب بازی  بنیاد  جانبازن  بشود . جانبازهای عزیز مان  که برای خدا  رفته اند جبهه   الان  ناتوان هستند. دل شکسته هستند .سر خود را پیش دکتر ها  خم کند تا دکتر های زمانه جبهه ندیده بنیاد  جانباز ها را مثل نخ کند از سوزن عبور دهد ابروشون ببرد  درصد بزنند . هر گز این ارزو را کار مندان بنیاد شهید جانبازان به گور خواهند برد انشالله. این میز مقام دنیا  و پول ثروت کاخ نشینی مال شما بنیاد نشین ها  . ما مثل پدرم حضرت علی می خواهیم ازاد  بی ریا زندگی کنیم  فقط تابع  ولایتیم . شما دل امام عصر.  امام خامنه ای و خانواده شهدا و جانبازان به درد اوردید. دنیا پرستان خوارج.
و اما دشنان ما از این دلاوران می ترسند  که جانباز  هستند  همیشه به فکر  اسلام وطن هستند
 


تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 22:49 | نويسنده : صادق رئیسی |

ذکر دعای امن یجیب و المظر اذا دعا  و یکشف السو  برای شفای این کوچو و تمام بیماران



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1387برچسب:, | 22:45 | نويسنده : صادق رئیسی |

ادامه پوسترها در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:6 | نويسنده : صادق رئیسی |

نویسنده :  طلعت ده پهلواني

پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب­های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بیماری[2] و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.

 
آخرین روزهای وفات پیامبر(ص)
   پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می­کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[3]
   پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[4] در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده­ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[5]
   پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش­گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله­ور شده و فتنه­ها مانند پاره­های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[6]
   پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل "ام­سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[7]
   سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟»
   ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی­توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[8]
   رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره­ی فرماندهی "اسامه" می­شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می­زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می­فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[9]
  پیامبر(ص) فرمود:
«نفذ و اجیش اسامه»
«وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[10]
   سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می­گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می­گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[11] حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت­آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[12]
 
وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی
   پیامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علی(ع) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید»  "ام­سلمه" فرمود: «علی(ع) را می­طلبد، به او بگوئید بیاید».[13] علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟
   در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[14]
   پیامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود:
«ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده»
   در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه­یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[15]
   سپس به علی(ع) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[16]
 
فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر   
   در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریه­اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:
   «در همین درد می­میرم» و در باب شادی و تبسم­اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می­شود» و این بود که من تبسم کردم.[17]
   در لحظات واپسین عمر پیامبر(ص) سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.[18]
 
کفن و دفن پیامبر(ص)
   هنگامه فوت پیامبر(ص) خلیفه­ی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می­زد که پیامبر(ص) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی(ع) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر(ص) این آیه را خواند:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل ...»[19]
   علی(ع) جسد مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر(ص) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[20] و این شخص جز علی کسی نیست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود. فرمود: «پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی­کردید، آنقدر گریه می­کردم که سرچشمه اشک را می­خشکانید».[21]
     سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره­ای که وفات یافته بود، در خانه­ی خودش به خاک سپرده شد.[22]


  [1]. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، 1399ه.ق ص 97. در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است. و ابن هشام؛ السیرة‌النبویة، مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، ج2، ص658 و ابن سعد؛ الطبقات‌الکبری، محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبة‌الصدیق، 1414، الأولی،  ج2، ص 521.
[2] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، المکتبه الحدریته، 1384 ه.ق، ج 2، ص 178.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97 و ابن سعد، الطبقات، ج 2، ص 214.
[4] . همان، ج 2، ص 214 .
[5] . همان، ج 2، ص 214 .
[6] ـ  ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص 654 و ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 216.
[7] ـ شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97.
[8]  ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 334، صحیح مسلم، ج 2، ص 325.
[9] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 190.
[10]  ـ الشهرستانی، عبدالکریم؛ ملل و نحل، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالینائینی، چاپ سوم، 1360، ج 1، ص 23 و طبری، محمد بن ‌جریر؛ تاریخ‌الأمم ‌و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1352، ج 3، ص 429.
[11] . ابن حبل، احمد؛ مسند احمد، دارصار، بیروت،  ج1، ص 355.
[12] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 244.
[13]  ـ طبری، محمدبن‌جریر، پیشین، ج 2، ص 439.
[14] ـ شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 99.
[15] .التذکرة الحمدونیه، تصحیح احسان عباس، ج 9، صص 153و 154.
[16]  ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 238.
[17]  ـ همان، ص 247.
[18]  ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 236 و نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 197.
[19] .  ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص656.
[20] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 57.
[21] . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 23، ص 355.
[22] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 281.

 



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:4 | نويسنده : صادق رئیسی |

ولادت 
در نيمه ماه رمضان سوم هجري، اولين فرزند علي عليه‌السلام و فاطمه سلام الله عليها به دنيا آمد. پس از ولادت، نامگذاري از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاري پروردگار ماند. 
تا اينکه جبرئيل ،امين وحي، فرود آمد و گفت: « خدايت سلام مي‌رساند و مي‌گويد چون علي براي تو همانند هارون براي موسي است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون عليه السلام يعني شبّر قرار ده!» 
رسول خدا فرمود: « زبان من عربي است و شبّر، عبري است.» 
جبرئيل گفت: « شبّر در زبان عرب به معناي« حسن» است.» 
به اين ترتيب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنيه‌ي آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترين القابش« سيد» و «سبط» و «تقي» است. 
نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمويشان، سپردند تا او را از شيري که به خاطر زايمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شير دهد. بعدها نيز رسول خدا براي امام حسن، ادعيه‌ي عافيت و حرزهاي مخصوص چشم‌زخم را خواندند. 
ذکر امام در قرآن 
ذکر امام حسن عليه السلام در قرآن : قرآن مجيد مشتمل است بر يادکردي از شخصيت‌ها، از خوبان يا از بدان، ليکن اين يادکرد گاهي همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسي و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصيف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علي عليه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن عليه السلام نيز آياتي به صورت توصيف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آيه تطهير ، آيه ذوي القربي و آيه اولي الامر. 
رابطه امام حسن عليه السلام و رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم : امام حسن عليه السلام بيشتر از هفت سال با رسول خدا زندگي نکرد، ولي در همين مدت به شدت مورد عنايت آن حضرت بود و استفاده‏هاي علمي و تربيتي فراواني برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسيار فراوان بوده و آن حضرت، گاهي نوه‌اش را در کارهاي بزرگي همانند بيعت رضوان و مباهله با نصاراي نجران هم شرکت مي‌داده است. رسول خدا درباره‌ي او تعريف و تمجيدهاي فراواني نموده است که امام بعدها به مناسبت‌هاي مختلف، از آنها براي معرفي شخصيت الهي خويش سود جست. 
امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله عليها امام حسن عليه السلام با مادر خود، فاطمه‌ي اطهر، رابطه‏اي عميق و متعالي داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازي‌هاي کودکانه مي‌کرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشويق مي‌نمود. حسن نيز گزارش سخنان رسول خدا را پيش از هر کس، از مسجد به مادر مي‌رساند و گاه در عبادت مادر دقت مي‌کرد و از آن درس‌ها مي‌گرفت. 
اين ارتباط صميمي در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که اين دو به همراه هم و با تن و قلبي آزرده به زيارت قبر رسول الله و بقيع مي‌رفتند و شگفت آن که اين رابطه پس از ارتحال مادر نيز باقي ماند؛ به طوري که فاطمه پس از وفات دست‌هاي مجروح خويش را از کفن بيرون آورد و حسنش را در آغوش کشيد. امام حسن نيز سال‌ها بعد در حضور دشمناني همانند معاويه و مغيره بن شعبه مصيبت مضروب شدن مادر را يادآور شد. 
امام حسن در دوران پيش از خلافت پدر : از اين دوران اطلاع زيادي در دست نيست. فقط اين مقدار مسلم است که امام عليه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روي دلسوزي در تأمين رفاه پدر مي‌کوشيده و گاه همراه او در برخي فعاليت‌هاي اجتماعي شرکت مي‌کرده است( همانند شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعيد)، و گاه پاره‌اي مأموريت‌هاي مهم را از طرف پدر عهده‌دار بوده است (همانند آبرساني به منزل عثمان در حال محاصره.) سياست‌هاي عملي امام حسن عليه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هيچ‌يک از جنگ‌ها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام اين دوره‌ي 25 ساله شرکت ننموده است. 
در دوران خلافت پدر 
امام حسن عليه السلام با پدر، از آغاز خلافت تا شهادت : امام حسن از آغاز بيعت مردم با حضرت علي عليه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قوي‏ترين بازوي آن حضرت عمل کرد. در جريان بيعت، حضوري جدي داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفين و نهروان حاضر بود. پيش از جنگ جمل هم به همراه عمّار ياسر و قيس بن سعد به کوفه رفت و با سرکوب‌کردن فتنه‌ي ابو موسي اشعري ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جاي پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهي‌اش کند که با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربت‌خوردن پدر نيز تمام تلاش خود را براي بهبود و استراحت آن حضرت به کار بست و در پايان به وصاياي او گوش سپرد. 
جانشيني پس از شهادت پدر 
حضرت علي عليه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصي خود تعيين کرد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز قبل از آن به دو گونه اين وصايت را اعلام کرده بودند؛ يکي به صورت تصريح به امامت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصريح به امامت اوصياء دوازده‌گانه‌ي خود، با ذکر اسامي آنها. 
امام پس از خلافت 
امام حسن عليه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران کوتاه خلافت ظاهري): دوران کوتاه چند ماهه خلافت ظاهري امام حسن عليه السلام، پر ماجرا سپري شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علي عليه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخناني شيوا تلويحاً مردم را به بيعت با خويش فراخواندند. 
پس از سخنراني و با تبليغ نافذابن عباس مردم کوفه با آن حضرتبيعت کردند. امام نيز بيعتشان را براين اساس که از او پيروي کنند و با هر کس جنگيد، بجنگند و با هر کس صلح کرد، صلح کنند، پذيرفت؛ و سپس به تحکيم پايه‌هاي حکومت خويش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اکثر فرمانداران مناطق را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبيت نمود و برخي را تغيير داد. 
جاسوس‌هاي معاويه را پيدا کرد و گردن زد، نامه‌ي تندي به وي نوشت و او را تهديد به جنگ نمود. نامه‌‌‌نگاري ميان حضرت و معاويه ادامه يافت تا اينکه معاويه لشکري عظيم به سوي عراق گسيل داشت و حضرت نيز درصدد تهيه لشکري براي مقابله با او برآمد. 
صلح امام 
مهمترين حادثه در زندگي امام حسن عليه‌السلام جريان صلح معاويه با آن حضرت است. تحليل اين حادثه ضروري به نظر مي رسد زيرا خود امام صلحش را حجتي بر آيندگان مي‌داند؛ يعني بر اساس عملکرد حضرت، وظيفه انسان نيز در شرايط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است. 
بررسي مقدمات و شرايط و عللي که صلح را ايجاب کرد و دقت در کيفيت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافي نتايج شيرين صلح براي جناح حق و ضربه‌هاي سهمگين آن بر جناح باطل به‌خوبي روشن مي‌کند که صلح آن حضرت در حقيقت انقلاب سبزي بود که زمينه انقلاب سرخ حسيني را فراهم ساخت و اين نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستيزانه، پايه‌ريز انقلاب علمي امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در عصر طلايي خلأ انتقال قدرت از بني‌اميه به بني‌عباس گشت و به اين ترتيب، اسلام ناب محمدي که در تشيع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبياري نمود و به درخت تنومندي تبديل کرد. 
امام پس از صلح تا شهادت 
تمامي تلاش امام حسن پس از قبول صلح اين بود که فوايد مورد نظرش را از صلح به نتيجه برساند و بر اين اساس در تمام اين مدت به حفظ نيروهاي کيفي و خالص ، بازسازي نيروهاي خسته و وازده و تفسير صحيح اسلام پرداخت. 
عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاويه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت. 
صورت و شمايل امام 
امام حسن عليه السلام به رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از همه شبيه‌تر بود. زيبايي بي‌نظيري داشت.رنگش سفيد بود و اندکي متمايل به سرخ، چشمانش درشت و سياه، و محاسنش انبوه. جثه‌اي قوي، تنومند و چهارشانه داشت. مويش مجعد (فردار) و قامتش متوسط بود. 
سيرت و فضائل و مناقب امام : شمارش مناقب هيچ‌يک از اهل بيت عصمت عليهم السلام ممکن نيست. در زيارت جامعه خطاب به آنان مي‌گوييم: « سروران من! ستايش شما را شماره نتوانم کرد و به آنچه در شأن شماست نتوانم رسيد و به اندازه و قدرتان وصف نتوانم گفت.» 
امام حسن عليه السلام نه تنها از اين خطاب مستثني نيست بلکه به خصائصي از قبيل« سبط اکبر» بودن نيز برخوردار است. 
حلم بي‌‌پايان، علم فراوان، جود و عبادت، زهد و بلاغت، تواضع و شجاعت آن حضرت، نه دوست بلکه دشمن را به اعتراف و اعجاب واداشته است؛ و فضيلت و افتخار، آن است که دشمن به آن گواهي دهد. 
معجزات امام : از معجزات آن حضرت جز اندکي در تاريخ نقل نشده است( همانند اينکه پدر را پس از شهادتش به صورت زنده به گروهي نشان داد.) و نيز نمونه‌هايي از استجابت دعا و نفرين‌هاي آن حضرت (همانند رطب دادن نخلي خشکيده به دعاي او.) ولي اکثر معجزات و کرامات حضرت در اخبار از غيب و پيشگويي‌ها تجلّي کرده است. 
شهادت امام 
تلاش موفق امام حسن براي به‌کرسي نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاويه طرح قتل حضرت را پيگيري نمايد تا بتواند به خواسته ديرين خود يعني تبديل خلافت اسلامي به سلطنت موروثي، جامه‌ي عمل بپوشاند. به اين ترتيب سمي مهلک تهيه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند. 
حضرت پس از مدتي درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجري به لقاء الله شتافت. 
برادرش امام حسين عليه السلام، جنازه‌ي او را پس از تغسيل و نماز براي دفن به سوي مسجد و روضه پيامبر برد ولي سرانجام بر اثر ممانعت بني‌اميه در بقيع به خاک سپرد. 
ثواب عزاداري و گريه بر امام حسن 
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم سال‌ها پيش از شهادت امام حسن فرموده بود : « هر کس بر حسن گريه کند، چشمش روزي که ديده‌ها کور مي شوند (روزقيامت)، کور نمي شود و هرکس در مصيبت او اندوهگين شود، روزي که همه دلها اندوهگين است، غم و اندوهي ندارد. زيارت حسن مايه‌ي استواري قدم‌ها در قيامت است.» 
شاگردان و ياران امام 
نام بيش از 30 نفر از شاگردان و ياران آن حضرت در تاريخ ثبت شده است. 
همسران امام 
بررسي موضوع زنان امام حسن عليه السلام بسيار لازم است زيرا زشت‌ترين تهمتي که به حضرت از طرف دشمنان و دوستان نادان زده شده است، کثرت اغراق‌آميز ازدواج‌ها و طلاق‌هاي اوست؛ تا جايي که برخي، تعداد همسران آن حضرت را 400 نفر گفته‌اند. 
مجموعه زناني که نام خود و پدرشان در تاريخ ثبت است و به عنوان همسر حضرت ذکر شده‌اند، صحيح يا ناصحيح، به ده نفر نمي‌رسد؛ و در حقيقت بني‌اميه خواسته‌اند با تهمت لذت‌طلبي مفرط به آن حضرت، صلح او را به صورتي تحريف‌يافته تفسير کنند. 
فرزندان امام 
کمترين عددي که درباره فرزندان حضرت نوشته‌اند 7 نفر و بيشترين عدد 23 نفر است. شيخ مفيد ، فرزندان حضرت را 15 نفر مي‌داند( هشت پسر و هفت دختر.) 
از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نيز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نياوردند و به همين جهت نسل تمامي سادات حسني به آن دو پسر ديگر که فرزند پسر آورده اند زيد و حسن مثنّي) منتهي مي‌گردد. در سلسله سادات حسني، دانشمندان، سلاطين، محدّثان و انقلابيون متعددي وجود دارد.

 



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

رحلت حضرت رسول اکرم (ص)و شهادت امام حسن مجتبی(ع) 
سلام بر تو اي فرستاده خوبي ها، اي مهربانترين فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا کني. تو، آفتاب روشن حقيقت بودي در شام تيره زندگي. از مشرق دلها برآمدي و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه ‏پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. 

پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود:
" فراق نزديك شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت  نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى ‏گذارم و مى ‏روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به  من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود."
در حجه ‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: "مناسك خود را از من ‏فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد."
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين ‏و نگرانند. پيامبر در حالى كه به  فضل بن عباس و على بن ‏ابي‌‏طالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس  پروردگار، فرمود: "به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پيوست و شما نيز به  رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد."
روزي ديگر پيامبر (ص) با کمک علي (ع) و جمعي از ياران خود به قبرستان بقيع رفت و براي مردگان طلب آمرزش کرد .

سپس رو به علي (ع) کرد و فرمود: " کليد گنجهاي ابدي دنيا و زندگي ابدي در آن، در اختيار من گذارده شده و بين زندگي در دنيا و لقاي خداوند مخير شده ام، ولي من ملاقات با پروردگار و بهشت الهي را ترجيح داده ام."
در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
"اى مردم! آتش فتنه‏ ها شعله ‏ور گرديده و فتنه‏ ها همچون پاره‏هاى امواج تاريك شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در مي آئيد.

آگاه باشيد که من  درباره ثقلين از شما مي پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار مي کنيد، زيرا که خداي لطيف و خبير مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمي شوند تا مرا ديدار کنند. آگاه باشيد که من آن دو را در ميان شما به جاي نهادم  ( کتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشي نگيريد که از هم پاشيده و پراکنده خواهيد شد و درباره آنان کوتاهي نکنيد که به هلاکت مي رسيد."
آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوي خانه اش  به راه افتاد. مردم با چشماني اشک آلود آخرين فرستاده الهي را بدرقه مي کردند.

در آخرين روزها پيامبر به علي (ع) وصيت نمود که او را غسل و کفن کند  و بر او نماز بگزارد. علي (ع) که جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد: " اي رسول خدا ، مي ترسم طاقت اين کار را نداشته باشم. "
پيامبر (ص) علي (ع) را به خود نزديک کرد . آنگاه  انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگي خود را خواست و همه آنها را به علي سپرد.
فرداي آن روز بيماري پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش مي کرد. سپس به حاضران فرمود: " برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد." ام سلمه، همسر پيامبر گفت: " علي را بگوييد بيايد. 
زيرا منظور پيامبر جز او کس ديگري نيست." هنگامي که علي (ع) آمد ، پيامبر به او اشاره کرد که نزديک شود. آنگاه علي (ع) را در آغوش گرفت و مدتي طولاني با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نواده هاي پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روي بدن رسول خدا افکندند. علي (ع)  خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود:
"علي جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم."
سرانجام پيامبر (ص) هنگامي که سرش بر دامان علي (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد. 
جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم
از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: خلق و خوي پيامبر(ص)، قرآن بود. شخصيت جامع و چند بعدي پيامبر اسلام و كمال و عظمت معرفتي، اخلاقي و وجودي آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است كه به عنوان نماد مطلق و تام انسان كامل در ميان آدميان، حجت و الگويي ماندگار مي باشد.
اگر قرآن كريم، كلام تشريعي حضرت حق است، پيامبر اكرم (ص) كلمه الله الاعظم و كلام تكويني خدا است.

اگر قرآن كتابي است با حقايق جاودانه و هميشگي، پيامبر اكرم (ص) نيز حقيقتي عيني و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لايه هاي معنايي و مصداقي عميق و گسترده اي دارد كه تلاش براي كشف آن حقايق بايد استمرار داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) نيز ذخيره اي تمام نشدني و حقيقتي است عيني و انساني، كه شناخت ابعاد مختلف شخصيت ايشان و دستيابي به عمق سيره، سلوك و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادي مستمر نيازمند است.

اگر نياز بشريت به قرآن هرگز پايان نمي يابد و تكامل علمي و اجتماعي انسان، نياز او را به حقايق قرآن كريم نه تنها كاهش نمي دهد كه روزافزون مي سازد، نياز انسان امروز و فردا به پيامبر اكرم(ص) و درس ها و آموزه هاي ايشان پايان ناپذير است و اگر اسلام خاتم اديان و قرآن خاتم كتب آسماني است، پيامبر اكرم (ص) خاتم النبياء و قله رفيع كمال انساني است. او خليفه الله الاعظم و واسطه ابدي نزول فيض الهي است كه: و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين. قرآن كريم 
نسخه مكتوب حقيقت نور محمدي (ص) است و پيامبر اكرم (ص) آينه تمام نماي صفات حسناي حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.
پيامبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: علي! كسي جز تو و من خدا را نشناخت و كسي جز خدا و تو مرا نشناخت و كسي جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلايي كه براي غيرخدا ميسر است، جز براي كساني كه در كانون نور محمد (ص) و علي (ع) قرار دارند، امكان پذير نيست، چرا كه اين معرفت و شناخت معرفتي است شهودي و نه ذهني، معرفتي است متناسب با اوج كمال و تعالي شناسنده، نه مدرسه اي و استدلالي.

از آن سو نيز معرفت تام نبي (ص) و وحي (ع) جز براي حضرت حق، براي كسي حاصل نمي شود، چرا كه ديگران همه فروتر از اين دو وجود مقدس- كه نور واحدي از منشأ واحدند- مي  باشند و دستيابي به معرفت تام آنان برايشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن كريم فراوان درباره پيامبر اكرم (ص) و معرفي ايشان سخن گفته است كه براي آشنايي با جايگاه عظيم نبي اكرم (ص) به اين آيات بايد مراجعه كرد: در قرآن كريم اطاعت خدا و پيامبر (ص) در كنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است.

آزار و ايذاء پيامبر اكرم (ص) موجب عذاب دردناك و لعنت خداوند در دنيا و آخرت تلقي شده  و دوستي خداوند متعال مشروط به اطاعت از پيامبر اكرم (ص) گرديده است. خلق و خوي الهي پيامبر اكرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مايه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبير وانك  لعلي خلق عظيم، توصيف شده، تعبيري كه تنها درباره پيامبر به كار رفته است. پيامبر اكرم (ص) عامل رهايي و آزادي مردمان از زنجيرها و بندهاي سخت معرفي شده است.
بندهايي كه از سويي خرافات و عادات زشت و از سوي ديگر ستمگران و سلطه جويان بر فكر و انديشه و رفتار و حركت تعالي جويانه انسان ها ايجاد كرده اند. او عبدخدا معرفي شده است كه با عبوديت و بندگي ذات حق، به عالي ترين درجه عبوديت دست يافته و از همه تعلقات و وابستگي ها رها شده است. گستره فيض و لطف نبي اكرم نه تنها همه مردمان و آدميان كه عالميان را شامل شده و آن حضرت به عنوان رحمه للعالمين معرفي شده است.... اين توصيف ها گوشه اي از معرفي پيامبر (ص) در قرآن است كه مروري همراه با تأمل و درنگ در اين آيات و ديگر آيات، مي تواند آفاق و ابعاد شخصيت الهي نبي اكرم (ص) را براي ما روشن سازد.
علاوه بر اين، برخي سوره هاي قرآن كريم اساساً در شأن پيامبر اكرم (ص) است و اين غير از سوره هايي است كه به وجود مبارك آن حضرت تأويل شده است. يس كه قلب قرآن كريم است و سرچشمه هايي از معرفت و حكمت از آن جاري است، به پيامبر اكرم (ص) منسوب است.

سوره 47 قرآن کريم به نام نامي آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براين سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحريم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحي، سوره شرح (انشراح)، سوره تين، سوره علق، سوره قدر، سوره كوثر برخي از سوره هايي است كه ناظر به شأن و جايگاه عظيم و مرتبه رفيع آن حضرت در پيشگاه خداوند متعال است. هر كدام از اين سوره ها و آيات نوراني آن، مالامال از حرمت و لطفي است كه خالق متعال براي اين برترين بنده مقرب خود قائل است.
 در اينجا وصيت نامه امام مجتبي عليه السلام را که خطاب به برادر خود امام حسين عليه السلام است را مي آوريم تا با گوش دل آخرين توصيه هاي امام خود را شنوا و سپس عامل باشيم.
و اين هم وصيتي است که از امالي شيخ(ره) نقل شده که به برادرش امام حسين(ع) فرمود:
" هذا ما اوصي به الحسن بن علي الي اخيه الحسين بن علي: اوصي انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له، و انه يعبده حق عبادته، لا شريک له في الملک، ولا ولي له من الذل، و انه خلق کل شيء فقدره تقديرا، و انه اولي من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوي، و من تاب اليه اهتدي.
فاني اوصيک يا حسين بمن خلفت من اهلي و ولدي و اهل بيتک ان تصفح عن مسيئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفنني مع رسول الله صلي الله عليه و آله فاني احق به و ببيته، فان ابوا عليک فانشدک الله بالقرابة التي قرب الله عزوجل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلي الله عليه و آله ان تهريق في محجمة من دم، حتي نلقي رسول الله صلي الله عليه و آله فنختصم اليه و نخبره بما کان من الناس الينا بعده" ثم قبض (ع) .(1)
" اين است آنچه وصيت مي کند بدان حسن بن علي به برادرش حسين بن علي: وصيت مي کند که گواهي دهد معبودي جز خداي يکتا نيست که شريک ندارد، او پرستش مي کند او را بدان جهت که شايسته پرستش است، شريکي در سلطنت ندارد و سرپرستي از خواري براي او نيست، و براستي که هر چيزي را او آفريده و بخوبي و به طور کامل اندازه گيري آن را مقدر فرموده، و شايسته ترين معبود، و سزاوارترين کسي است که او را ستايش کنند، هر که فرمانبرداري او کند راه رشد را يافته، و هر کس که نافرمانيش کند به گمراهي و سرگشتگي افتاده و هر کس به سوي او بازگردد راهنمايي گشته است.
من تو را سفارش مي کنم اي حسين به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذري، و از نيکوکارشان بپذيري، و براي آنها جانشيني و پدري مهربان باشي، و ديگر آنکه مرا کنار رسول خدا دفن کني که من به او و خانه او شايسته تر از ديگران هستم...
و اگر از اين کار مانع شدند و جلوگيري کردند، من تو را به حق قرابت و نزديکي که خدا براي تو قرار داده و قرابتي که با رسول خدا داري سوگندت مي دهم که اجازه ندهي در اين راه به خاطر من به اندازه خوني که از حجامت گرفته مي شود خون ريخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص) را ديدار کنيم و شکايت خود به نزد او بريم، و آنچه از اين مردم پس از وي بر سر ما رفته به او گزارش کنيم..."
اين را فرمود و از دنيا رفت، درود خدا بر او باد.
و در روايت شيخ مفيد(ره) اينگونه آمده که پس از جريان مسموم شدن خود فرمود:" فاذا قضيت فغمضني و غسلني و کفني و احملني علي سريري الي قبر جدي رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردني الي قبر جدتي فاطمة بنت اسد رضي الله عنها فادفني هناک، و ستعلم يا ابن ام ان القوم يظنون انکم تريدون دفني عند رسول الله(ص) فيجلبون في ذلک، و يمنعونکم منه، و بالله اقسم عليک ان تهريق في امري محجمة دم". 
" چون من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوي قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا ديداري با او تازه کنم، سپس به سوي قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضي الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بداني اي برادر که مردم گمان کنند شما مي خواهيد مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپاريد، پس در اين باره گرد آيند و از شما جلوگيري کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شيشه حجامتي خون ريخته شود."



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 11:53 | نويسنده : صادق رئیسی |

پیامک های رحلت نبی مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی (ع) در ادامه آماده دریافت هستند :

 

 

سلام بر خاتم مهربانى و عشق! سلام براو که گام هاى مهتابى اش شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
رحلت جانکاه پیامبر مهربانی و رحمت تسلیت باد


دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد


رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد


مدینه شد ز داغ مصطفى بیت الحزن امشب
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
مکن اى آسمان روشن چراغ ماه را کز کین
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب


هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گریان، زغمى دیده عالم شده امشب
سیماى جهان، غرقه خون دل «یاسر»
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب


شده دریاى دیده در عزایش موج زن امشب
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب
پایان شب آخر ماه صفر است این
یا آنکه زنو ماه محرّم شده امشب


هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گریان، زغمى دیده عالم شده امشب
آهنگ سرشکم، که رسد بر لب مژگان
با این دل سودا زده همدم شده امشب
رحلت پیامبر اکرم(ص) تسلیت باد


پیغمبر اکرم ز عالم دیده بسته
على خورد خون جگر زهرا کند پدر پدر


روز عزاى رحمه للعالمین است
آغاز غربت امیرالمومنین است
در مرگ پیغمبر بودن خون قلب الش
بانگ اذان دیگر نیاید از بلاش

 

روح هستی در میان بستر است
لحظه های اخر پیغمبر است


۲۸ صفر رحلت پیغام دار آخرین، خاتم نبوت را نگین، حضرت رسول واپسین، عینیت قرآن کریم، حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله بر مسلمانان جهان تسلیت باد.


….::::: سالروز رحلت پیامبر مهربانی و رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) تسلیت باد :::::….


سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گریم.


فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق را داغدار می کند
رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد!


به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
رحلت پیامبر اکرم تسلیت باد


خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست
بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست
در آسمان دلبری و آستان عشق
نور جمال دلبر ما را مثال نیست


فلک را رکن ارامش شکسته
زمین از اشک غم ، در گل نشسته
ملائک جمله در جوش و خروشند
خلایق جمله از ماتم خموشند


در شب رحلت خاتم انبیا، محمد مصطفی (ص) فرشتگان عرش می گریند.
عاشقانش با چشمانی اشک آلود، مرثیه غم می سرایند. ما نیز در شب رحلت آسمانی اش در سوگ می نشینیم


رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم.


در شب رحلت پیامبر اعظم (ص)، اشک غم می ریزیم و بی تاب می شویم. عروج آسمانی اش را تسلیت می گوییم.


غمی در سینه ام می جوشه امشب
چراغ آسمون، خاموشه امشب
گمونم پیرهنِ مشکیشو، زهرا (علیهاالسلام)
به جای مادرش، می پوشه امشب!


بر زانوی علی سرخود بنهاد آنکس که برگزیده پرستار است
زان پایگاه پر زد وبا لا رفت در قرب او که موعد دیدار است
ای همگنان نسلی خاطر باد هرچند این مصیبت دشوار است
ناظم !به دل بنا ل و به پایان بر این شعر را که نوحه غمبار است !


یا رسول اللّه! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم.


یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.


یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.


گریه کن ای دیده روزمـاتم اسـت آخـــر عـمر رسول(ص) خاتم است
نــاله خــیزد از دل ارض و ســما دل غـــمین گـشته تـمام مـا سوا

 

از مدینه مــی رســـد آه و فـغان صـــاحب قرآن رود از این جــهان
خاتم پـیغمبران(ص)دربستراست بهراوخونین دوچشم حیدر(ع) است

 

رحلت ناجی انسان ز جهالت باشد
مصطفی احمد ما کان کرامت باشد
به شرافت نبود در دو جهان همتایش
به سر و سینه بزن هر چه توانت باشد


در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چسان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد


سلام، غریب تر از هر غریب!
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!


اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست
کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست
پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک
گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست


هر که بشنیده صداى مجتبى
تا ابد شد مبتلاى مجتبى
سالها بهر حسین باید گریست
تا کنى درک عزاى مجتبى
شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد


ای کریم آل طه ! باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی امان نفرت و کینه؟
شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت، امام حسن مجتبى علیه السلام ، را تسلیت مى گوییم.


اى کریم اهل بیت علیهم السلام! قلب اندوهگینمان در عزاىت ، دیدار و شفاعتت را در قیامت مى طلبد تا طعم بخشندگى تو را دریابیم.


غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم
غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیر باران شده از کینه تن و تابوتم
شهادت کریم اهل بیت تسلیت باد


بی بهره از فروغ ولایت تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیده­ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود


هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
از زهر، پاره پاره و از صبر، ریزریز
قرآن برگ شهادت بود دلش


مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود
از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود
ظلمی که بر تو رفت ز بیداد اهل ظلم
بر صفحه خیال مصور نمی شود
تنها جنازه تو شد آماج تیر کین
یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود


من امام مجتبى ریحانه پیغمبرم
از چراغ انجمن در انجمن تنها ترم
من غریب خانه ام در وطن بی گانه ام


از غم بی یاریم خون بر دل یاران شده
جسم از گل بهترم باتیری گلباران شده
تا قیامت صبر من شد عیان ازقبر من


آرزوی زینبه با هزار غم و محن
که تو روز تشییع بشه بدن امام حسن
ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد
بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 11:51 | نويسنده : صادق رئیسی |
برای آقایم امام خامنه ای...


آقا جان سلام

آقا جان به گمانم از دیشب است که دلم عجیب گرفته است،آری از دیشب است...
بگویم چرا؟میگویم برایتان،با چشمانی پر از اشک مینویسم برایتان و میگویم تا بدانید که 
چقدر برایم عزیز هستید ..دیشب بود که شبکه ی یک را نگاه میکردم و سراپا گوش شده بودم
که سخنرانی شما را بشنوم،از صدا و چهره تان میشد پی به اعماق دلتان برد،
صدایتان محزون بود و قلبتان به درد آمده بود،
چه بگویم از بعضی ها که چه میکنند با دل شما و دل ما...آقایم میخواهم بگویم در این سالها که
همیشه تحریم بوده،سختی بوده و... و... و..ولی این را از جان و دل میگویم که هیچکدام اینها 
خم به ابروی ما نیاورده است و ما را آزرده نکرده است مگر در جایی که احساس میکنیم شما 
رنجیده خاطر هستید،آقاجان بخصوص آنجایی که بیان کردید:"من به شما عرض بکنم جوانها ! آن روزى که ما نیستیم و شما هستید، بدانید آن روز ملت ایران وضعش، افقش، زندگى مادى و معنوى‌اش، بمراتب از امروز بهتر خواهد بود. حرکت ملت ایران به سمت روشنى است، افقها روشن است. ما یک قدرى باید مراقب خودمان باشیم."
آری همانجا قلبم به یکباره ایستاد،و تمام وجودم به یکباره سوخت،آقایم مگر نمیدانید 
که وجود ما بسته به وجود نازنین شماست مگر نمیدانید که ما حاضریم جان بدهیم برایتان،
پس نگویید جان ما فرزندانتان، که میخواهم نباشم آنروزی که زبانم لال شما نباشید از خدا میخواهم نیاید آنروز..
دعای قنوت نمازهایم فقط اللهم احفظ قاعدنا الامام خامنه ای ایست...شما نور چشمان ما هستید،شما قلب تپنده ی ایران بخصوص ما جوانها هستید،انشاالله شما هستید و این پرچم را خودتان به حضرت ولی عصر ارواحنا الفداه(عج) میدهید...آقایم از خدا میخواهم از عمر نا چیز من بکاهد و به عمر باعزت شما بیافزاید..

از طرف دخترتان(رهگـــــــــذر)



تاريخ : شنبه 7 دی 1392برچسب:, | 22:11 | نويسنده : صادق رئیسی |