دست های کوچکش

به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد

التماس می کند: آقا.. آقا "دعا" میخری؟

وحاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش رامی گرداند

وبرای فرج آقا "دعا " میکند!!!!

 

دل خوش از آنیم که حج می رویم

غافل از آنیم که کج می رویم

کعبه به دیدار خدامی رویم

او که همین جاست کجا می رویم

 



تاريخ : دو شنبه 13 مهر 1394برچسب:, | 12:49 | نويسنده : صادق رئیسی |

واقعا سخنان عجیبی زده در مورد عاشورا

 

 



تاريخ : سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, | 12:24 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

طلبه اگر احساس خوشبختی و شاد بودن نکنه از سر حسادت و عقده ای بودن مردم رو نصیحت میکنه!
شاد بودن مهمترین انتظار مردم از طلبه ها ! 

دانلود فایل صوتی 



تاريخ : سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, | 12:7 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

جای تاسف است اخیرا طعم گس فرهنگ آمریکایی که تاریخآن به 200 الی 300 سال هم نمی رسد، بر زندگی برخی از جوانان دختر و پسر ایرانی سایه افکنده است.افزایش زیرپوستی و بعضا علنی ازدواج سفید، ماساژ آزاد، استخر مختلط، آموزش رقص و همه اتفاقات ضد ارزشی در کشور می تواند آغاز راه زوال فرهنگی ارزش های یک جامعه دینی باشد که در این راه به نظر می رسد عزم جدی مبارزه با آن با هر راه و روشی که کارشناسان مربوطه و مسئولین مربوطه می پسندند، وجود ندارد.

دانلود فایل



تاريخ : سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, | 12:3 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, | 11:59 | نويسنده : صادق رئیسی |

چه زیبا نقش بازی می کنیم …
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛
حتی خدا هم
از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است …



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب:, | 14:22 | نويسنده : صادق رئیسی |

تا حالا شده برای یه لحظه هم که شده به بچه های محک فکر کنیم!!!

 

اگه ازتون بخوان یه جمله بهشون بگی چی براشون مینویسین؟؟؟


 

 

 



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1389برچسب:, | 14:18 | نويسنده : صادق رئیسی |

عنوان مطلب : علت

 

سوال : دوست داشتی چه کاره شوی ؟

-دکتر

-پس چرا درس نخواندی؟

چون باید کار می کردم.

==============

عنوان مطلب : فداکاری

-خواهر و برادرت چی؟ آنها هم درس نمی خوانند؟

- درس می خوانند. من کار می کنم که آنها درس بخوانند.

برادر و خواهرم درس بخونند بهتره. چند بار خواستم من هم برم درس بخونم ولی فکر کردم که برادر و خواهرم درس بخوانند بهتره.

=============

عنوان مطلب : آرزو

- تا حالا شده دلت اسباب بازی بخواد؟

- خیلی وقت ها شده به مغازه اسباب بازی نگاه کردم.

یک بار هم از اینکه نتوانستم چیزی بخرم گریه ام گرفت



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب:, | 14:15 | نويسنده : صادق رئیسی |

نوشتیم بسیجی....................................کوفیان خواندند لباس شخصی نظام؛
 
نوشتیم شهید......................................کوفیان خواندند مزدوران نظام؛
 
نوشتیم امام خامنه ای............................کوفیان خواندند رهبری؛
 
نوشتیم جمهوری اسلامی........................کوفیان خواندندجمهوری ایرانی؛
 
هر کس بخواهد ما را بشناسد داستان  کـربـلـا را بخواند....

 

گر کرب و بلا نبوده ایم، حال هستیم؛ گر شام بلا نبوده ایم،حال هستیم؛ای مردم عالم همگی گوش کنید؛

تا آخر خون مطیع رهبــــــر هستیم ...

بچه بسیجی نوشت :

*ما با شهیدان و مولایمان عهد خون بستیم.

 



تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 18:42 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 18:37 | نويسنده : صادق رئیسی |

 گفت : ڪه چــــے ؟ هـــے جانباز جانباز ، شهیــــב شهیــــב !

مــــے خواستن نرن !

ڪســـــے مجبورشون نڪرבه بوב ڪه !

گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون مــــے ڪرב !

گفت : ڪــــے ؟؟!!

گفتم : همون ڪه تو نـــבاریش ! گفت : من نـــבارم ؟! چـــــے رو ؟

گفتم : غیرت !!

 



تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 18:36 | نويسنده : صادق رئیسی |

دست های کوچکش

به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد

التماس می کند: آقا.. آقا "دعا" میخری؟

وحاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش رامی گرداند

وبرای فرج آقا "دعا " میکند!!!!

 

 

دل خوش از آنیم که حج می رویم

غافل از آنیم که کج می رویم

کعبه به دیدار خدامی رویم

او که همین جاست کجا می رویم

 

 



تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 18:34 | نويسنده : صادق رئیسی |

آیا کسی پاسخگویِ این افتضاحِ رسانه ای‌ست؟!

 

تمام سال را دشمان اسلام از همه توان خود برای ایجاد فتنه و تفرقه میان مسلمانان بهره برداری و استفاده می کنند و ما در انتظارِ رسیدنِ هفته ای با عنوان "وحدت" و گردِهم آیی مجدد پیروان حضرت محمد (ص) و نمایش عملی وحدت امت اسلامی هستیم.

 

و امسال مانند سال های قبل ، هفته وحدت فرا می رسد ؛ با همایشهای پر زرق و برق ، با کنفرانس های بین المللی و داخلی اش ؛ اما . . .

 

اما این همه هزینه وقتی نمی تواند تصویرِ ساده ای از اقامه نمازِ واحدِ مسلمانان را به جهانیان مخابره کند به چه کاری خواهد آمد؟!! رسانه ها پر می شود از شاهکارِ هنری عکاسِخبرگزاری حوزه علمیه (رسا) که این پیام را به جهانیان می رساند که « ما گویا حتی در قبلههم وحدت نداریم، چه رسد به مسائل پر تنش سیاسی و...! »

 

واقعا متاسفم برای برگزارکنندگان بی‌تدبیر این همایش با عنوان «رحمة للعالمین» و با شعارِ وحدت!! متاسفم برای دبیرِ سرویس عکس و سردبیرِ خبرگزاری رسا !!

 

متاسفم برای امام جماعتِ شیعه و طلابِ شیعه ای که نمازجماعت تفرقه را اقامه کردند؛ و دلم می سوزد برای «آقا» که چه ها نمی کشد و فرمود: «اینقدر ما روایات در ثواب شرکت در نماز جماعت اهل سنت در زمان ائمه (علیهم السّلام) داریم؛ که روایت دارد که در مسجدالحرام پشت سر اینها نماز بخوانید، مثل اینکه پشت سر پیغمبر نماز خوانده اید. این معنایش چیست؟ این نمایش وحدت است. عملاً وحدت را نشان بدهید. »

 

امیدوارم هر چه زودتر این افتضاحِ رسانه ای که در همایش داخلی مشهد رخ داد ؛ با تدبیرِ مسئولانه برگزارکنندگان کنفرانسِ بین المللی وحدت اسلامی که این روز ها در تهران جریان دارد  لااقل کمی رفع و رجوع شود . . .

 



تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, | 10:3 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

 

چند دختری


که در عرف جامعه به آن خوش حجاب نمیگویند


کنار قبر شهید گعده گرفته بودند


اولش کمی از خنده ها و شوخی کردن هایشان با هم سر قبر شهید ناراحت شدم


کمی که فکر کردم دیدم چقدر هم اتفاقا میتواند دل نشین باشد این جمع خودمانی آن ها باشهیدشان!


گویی سه دختر جوان با یک شهید نشسته اند و دارند گل میگویند و گل میشنوند!


حس خوبی بود


این که مجسم کنی شهید را


دوستی میگفت بهشت زهرا(س) که رفتی


فکر کن


مجسم کن که بالای هر مزار شهیدی ، خود آن شهید ایستاده و در چشمانت زل میزند


میگفت دو هفته که این کار را کنی


هفته سوم نتیجه اش را میبینی!


و چقدر دل نشین میشود زندگی با طعم نگاهِ شهید


نه آن نگاهِ غضبناکی که در فیلم ها و سریال ها نشانم داده اند


نه!


آن نگاه معصوم یک جوان حزب اللهی که تازه محاسن صورتش کامل شده ، یک شهیدِ آرام را میگویم!


به توی غرق گناه، به من غرق گناه


نگاهی که هر لحظه فریاد میزند دستانت را به سمت من دراز کن


آغوش من برای تو باز است


تو هم غرق در آغوشِ خاکی شهید بشوی ، شاید تو هم کمی خاکی شوی! 


و چه پناهی


و چه آغوشی بعد از آغوش مادر ، میتواند جبران اشک های من باشد ، جز آغوشِ آغشته بهخون تو


چه رویای زیبایی . . .


ای کاش هر روزِ هفته ، پنج شنبه ، غروب بود . . . !



تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, | 9:55 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:23 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

کسانی سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگی باشند؛ زرهی پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند.


تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:20 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

کسانی سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگی باشند؛ زرهی پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند.


تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:20 | نويسنده : صادق رئیسی |

اسمش مهدی هست..
یکی از روستاهای استان فارس…
توی مسجد و حلقه ها در مورد مضرات ماهواره یه مدت صحبت میشه.. آقا مهدی میره یک ماه توی میدون بار کار می کنه و با پولش یه دستگاه گیرنده دیجیتال تلوزیون میخره می بره خونه.. میاد ماهواره خونه شون رو می کنه تحویل مسجد میده.. مسجد هم میزارنش توی دید مردم برای عبرت…
چند روز بعدش تا الان ۷ فقره دیگه گیرنده ماهواره مردم تحویل مسجد دادن…. و همین روند در روستاشون ادامه داره…

 

اونوقت بگین #صالحین تاثیرش کمه.



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:18 | نويسنده : صادق رئیسی |


بسم الله الرّحمن الرّحیم/ چه قدر خنده داره که بعضی از ماها برای کمک به نیازمندان، بدترین اسکناس را از لایِ پول هابه او می دهیم و انتظار داریم که خداوند بهترین پاداش ها را به ما عطا فرمایند!!



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:14 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

مردی از میان ما رفت ! اسمش "مرتضی پاشایی" و خدا بیامرزتش ! 
اما حرف من چیست؟؟ 
مرتضی پاشایی با صدای گرم و یا شادش دل خیلی ها را گرم یا شاد کرد ...! این چند روزه شاهدبودیم که چقدر در سایت ها ، شبکه های اجتماعی و فضای مجازی موج عظیمی از ناراحتی و تسلیت ، راه انداختن چقدر پست،چقدر کامنت برای همدردی با این جوان عزیز موزیک پاپ کشور !خیلی ها میگفتند باید اون روز رو عزای عمومی میگرفتند ...! حتی این قضیه تا جایی پیش رفتش که سخنگوی آمریکا هم برای خودنمایی متن تسلیتی به شرح زیر در فیس بوکش نوشت:
انا لله و انا الیه راجعون

با کمال تاسف با خبر شدم که بعد از مدت ها مبارره با سرطان, خواننده, نوازنده و آهنگساز پاپ فارسی مرتضی پاشایی دار فانی را وداع گفت. خاموش شدن این شمع نورانی را خدمت خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می کنم.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
 
 
اما بعد ...
او یک موزیسین بود که در اثر بیماری از دنیا رفت و این چینین برایش پست و پست و پست گذاشتیم.!
اما جوانی کم سن و سال تر جان خود را داد تا حیا و عفافی از بین نرود و جانش را در این راه فدای کشورش کرد و عده ای اندک به او تسلیت گفتند ... ! خیلی ها حتی اسم این جوان را هم نمیدانند ، این رسم همسفری با شهدا نیست ... !
 

آقا سید جواد ذاکر رو یادتونه ؟؟ اونم سرطان داشت، اونم با عذاب جون داد،اونم جوان بود ، اونمخوش صدا بود،
(داخل پرانتز بگم آخه نوکر آقا امام حسین ع بود ، اونم یکی رو داشت براش بخونه ) تو تلویزیون یه خطحتی در مورد ننوشت...! تو رادیو نگفت، تو شبکه ها مثل بمب نترکید... مث اربابش غریب بود ...!

پ.ن :نه اینکه مرتضی مهم نیست ! نه اصلا اینطور نیست دوستان اما بیاید حق به جانب باشیم!

داداشای گل ،خواهرای عزیز این پست به هیچ وجه برای اعتراض به پست های تسلیت مرتضی پاشایی نیست.
فقط برای یاد آوردی بود ... تا یادمون باشه خیلیای دیگه جونشون رو پای اعتقادشون دادند.

ولی حقشون ادا نشد .!
(روح همه عزیزان از دنیا رفته شاد )

 



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:9 | نويسنده : صادق رئیسی |
چند سال پیش تو یه عملیاتی گردان به یه میدان مین رسید و پشتش گیر افتادند !
 چند نفر باید میرفتند و میدان رو باز میکردند ! فرمانده صدا زد کسی حاضره بره ...؟؟
 کسی چیزی نگفت جز یه جوان که قبول کرد بره شروع کرد به قدم برداشتن که یهو ایستاد و برگشت همه فکر کردن ترسیده اما اومد و پوتین هاشو در آورد و گفت  تازه از تدارکات گرفتمبیت الماله حیفه  بعد پا برهنه رفت و دیگه برنگشت ...
 

اما الانم  دست کمی از اون موقع نداره !

چندوقت پیش یکی هم ازبیت المال سه هزار میلیارد گرفت و رفت! البته اونم دیگه برنگشت...!

تازگیا یکی هم 650 میلیون یورو برداشت رفت و دیگه بر نگشت !

چند وقت پیش یکی 8 میلیارد فقط خرج استخر و جکوزیش کرد به هیچکسم جواب پس نداد.

خلاصه خیلیا یه کارایی کردن یا جوابگو نبودن یا رفتن دیگه برنگشتن!
 
یه عده شون هم الان رو کارن و همش خرج عطیناهاشون رو از بیت المال میدن ولی به یارانه ها و وام و...که میرسه پول ندارن البته برای ما رعیتها خزانه همیشه خالیه !!! 

آره رفقا اینجا اینطوریه یکی یه  پرونده کرسنتی برامون میسازه البته داخل پرانتز بگماااا (( به زبون ساده ضرر هر ایرانی تو کرسنت رقمی در حدود ۱٫۳۶۴٫۰۰۰ تومان میشه)) بعد کلی توش میخوره بعد چند تا کله گنده هم میان و نمیزارن دستش رو بشه مثل اقازاده ها و م.ه و ..... خیلیا هستند که به علت بعضی از محدودیت ها از آوردن اسم آن ها معذوریم. یه وقتایی هست که آدم بدجور شرمنده دین و ایمانش میشه شرمنده کسایی که رفتند تا خیلیا حلال زاده وار رفتار کنن و اونا در اوج بی معرفتی میزنن زیر همه چیز و میخورن و یه آبم روش ...!

پ.ن:خلاصه نمک خوردیم و نمکدون رو شکستیم ...! چطور میخوایم سرمونو جلوی شهدا بالا بگیریم خدا میدونه...!



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:4 | نويسنده : صادق رئیسی |

خبر فوری!
 
جنگ شده!
 
دشمن حمله کرده!
 
باور کنید حمله موشکی شده ...
 
آره تمام ایران رو موشک بارون کردن طوری که رو سقف هر خونه یه موشک افتاده! ... نمیبینید؟
 
آره افتاده رو سر دخترامون، شال و روسریاشون از سرشون افتاده و بیحیاشون کرده!
 
آره افتاده رو سر پسرامون و ابرو هاشونو برداشته و بی غیرتشون کرده ...
 
چرا هیچ کس نمیره پناهگاه و از این موشک ها فرار نمیکنه؟
 
چرا همه وایستادن و دارن نگاه میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
 
چرا هرکس یه موشک برداشته رو پشت بوم و تراس خونش نصب کرده؟
 
آره دیشها رو میگم! آخه مگه چه لذتی این دیشها داره که قرآن و اسلام نداره؟
 
انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
 
سبک بار و گران بار بسیج‏ شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید
 
اگر بدانید این براى شما بهتر است.

 



تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 23:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

حضرت آیت الله بهبانی گوشه صحن ابی عبدالله نشسته بودن و کرسی و درسو بحث داشتن غریبه ای وارد شد همه فهمیدن ک این غریبه، ی بسته ای رو گذاشت جلوی آیت الله بهبانی آقا فرمود این چیه؟عرض کرد آقاجان طلا و جواهراته برای شما آوردم هرجور میخواید مصرف کنید،آقا فرمود تا ندونم از کجا اومده دست نمیزنم.عرض کرد آقاجان قصه اش مفصله،آقا فرمود بیا برام توضیح بده تا اینو قبول کنم.گفت آقاجان من تاجر بودم،رفتم روسیه برا تجارت ی مدتی اونجابودم خواستگار ی دختری بودم اونجا برای خواستگاریش رفتم.فهمیدم مسیحیه وقتی رفتم برا خواستگاریش گفتن حرفی نیست ولی ی شرط داره باید مسیحی شی دختر به تو بدیم.چندین روز با خودم سرو کله میزدم چه کنم؟؟!!اومدم گفتم عیبی نداره،من اسلامو میذارم کنار مسیحی میشم شما اون دخترو به عقد من در بیارید ،قبول کردن وصلت صورت گرفت ..

مدتی باهم زندگی کردیم تا شب اول محرم شد.تا هلال شب اول ماه دمید ی غمی رو دلم نشست،همه وجودمو غصه فراگرفت.زانوهامو بغل گرفتم کنج خونه نشستم شروع کردم گریه کردن،همینطور میگفتم حسین ،حسین...زنم ازدراومد دید من دارم گریه میکنم..گفت تو گریه داری میکنی؟؟!!هرکاری کردم پنهان کنم دیدم نشد.گفت چیه من باید بدونم تو چرا داری گریه میکنی؟گفتم توکلت علی الله ،برات میگم.من وقتی مسلمون بودم ی آقایی داشتم،اسم این آقا حسین بود.زن مسیحی وقتی تا من گفتم حسین شروع کرد به لرزیدن ،اشک تو چشمش حلقه زد گفت این حسین کیه؟؟!!گفتم آقای منه خیلی غریبانه دوعوتش کردن یجایی،جلوی زن و بچش سراز بدنش جدا کردن.گفت تو یبار حرف از حسین زدی منو عاشقش کردی،کیه این آقا؟!گفتم حالا فضاش محیاهست بذار همینجا دعوتش کنم به دین اسلام،گفتم میخواهی ماهم مسلمون بشیم؟بریم تو دسته حسینا ،تو سپاه حسین؟؟!!گفت آره.

 

وقتی شهادتینو اونجا جاری کردگفتم پس بارو بندیلتو جمع کن بریم کربلا ،اینجا جای زندگیه منو تو دیگه نیست .چن روزی کشید تا وسایلمونو جمع کنیم بیمارشد و مریضه شد تو بستر افتاد با همون مریضیش از دنیا رفت.خانوادش جمع شدن تو همون قبرستون مسیحیا دفنش کردن با طلا و جواهرات خودش.شب هنگام دلو به دریا زدم،گفتم خدایا این میخواست زائر حسین بشه ،جاش اینجا نیست بدنو از زیر خاک در میارم هر جوری هست باخودم میبرم کربلا 

نیمه شب اومدم قبرو شکافتم دیدم یک انسانه بدهیکلو بدقیافه ای اینجا توقبره ،دورو بر خودمو گشتم ،قبرای دیگه رو گشتم دیدم نه درست اومدم،ترسونو لرزون سنگ قبرو گذاشته ونذاشته اومدم خونه ،خواب دیدم ی هاتفی صدازد :مگه میذاریم زائر حسین اینجا بمونه؟خودمون اومدیم امشب بردیمش کربلا ،پایینه پای حسین اونجا دفنش کردیم ی رباخواری تو حرم حسین بوده اونو اوردیم بجای این اینجادفن کردیم.حالا اومدم کربلا به خدام قصه رو گفتم ،به بزرگشون گفتم ،باهمون نشونی اومدن قبرو شکافتن،دیدم همسرم اینجاست.طلاو جواهراتشوبرداشتم اوردم خدمت شما هرکاری میخواید بکنید ،آقاهم بین فقرای کربلا تقسیم کرد.............



تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 16:34 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز پنجم محرم
در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مرادى را به دنبال شبث بن ربعى(41) فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعى خود را به بیمارى زده بود و مى‏خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولى عبیدالله بن زیاد براى او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانى باشى که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنین رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامى که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره مى‏گیریم»(42)، و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن مى‏نهى و در اطاعت مائى، در نزد ما باید حاضر شوى.
شبث بن ربعى، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نتوان به خوبى تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود نشاند و گفت: باید به کربلا روى، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوى کربلا گسیل داشت.(43)
در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره‌خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.سپس عبیدالله بن زیاد به شخصى به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراه(44) ایستاده و از حرکت کسانى که به عزم یارى امام حسین از کوفه خارج مى‏شوند، جلوگیرى کند، فردى به نام عامر بن ابى سلامه که عازم بود براى پیوستن به امام حسین علیه‏السلام از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که مى‏خواهى حسین را یارى کنى، باز گرد! ولى عامر بن ابى سلامه بر زحرى بن قیس و سپاهش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسى جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه‏السلام ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت نائل آمد، او از اصحاب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه‏السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است.(45)

تعداد لشکر عمر بن سعد
در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.(46) و (47)



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 13:11 | نويسنده : صادق رئیسی |

در آرزوی بوسه دستان مهربان آقایم

 

شاید توفیقمان شود

 

((((شما هم دعا کنید))))

 



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:16 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

به به

 خدا نصیب و روزی همه بکنه .

 

 

 


تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:14 | نويسنده : صادق رئیسی |

گر نگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیه که تیر به قلبش خورده اما همونطور که تو عکس می بینید خدا حفظش کرده ..



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:13 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

تو هم از این شلوار ها پات میکنی ؟

میدونی این شلوار ها نماد کدوم مکتب؟

می دونی کدوم افراد از چه عقایدی این شلوار ها رو می پوشن ؟

انسان پوشش که می پوشه نماد عقایدشه اینو من نمی گم (( قدیما ها میگن ))همين لباس زيباست نشان آدميت

اولین کسانی که این شلوار ها رو به پا کردند افرادی بودند در امریکای جنوبی(برزیل) که بر علیه امریکا قیام کردند

این افراد معتقد بودند (( دنیا جهنم انسان است و ما باید در این جهنم به بهترین شکل زندگی کنیم و باید به وحشی ترین و آزاد ترین شکل زندگی کنیم

نباید همه چیز به صورت طبیعی اراده شود باید از حالت طبیعی خارج شود

و مثل جنگلی ها ( مراد حیوانات ) زندگی کنند و نداشتن کارت شناسایی و عدم رعایت حداقل ... انسانی !!


حالا دلم به حال افرادی میسوزه که ندونسته دوست دارن حیووون باشن

جار و جنجال نکن ، سر خودت رو هم کولاه نذار ! سگ ، میمون ، مار، و........

بهانه هم نیار( اره اون ها هم موجودات و افریده های خداوندند حیف انسانیت برای تو )

اگه از این به بعد این طوری خطابت کردم ناراحت نشو تو بیش از این نیستی !!

(( یه سرچ ساده تو گوگل به زبان انگلیسی بزن خودت میفهمی تو غرب چه کسایی این شلوار ها رو می پوشن ))

حرف زیاد است ( یه سرچ ساده بزن به زبون اصلی ! تو که تو کار اورجینالی و همش در حال مد و به روز ) بپا از مد عقب نمونی



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:12 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

 

روزي در مطب بيمارستان نشسته بودم...

خانم محجبه اي همراه فرزندش وارد مطب شد...

فرزند را که معاينه ميکردم...

شباهت عجيبش به امام خامنه اي مرا به فکر فرو برد...

 

از مادرش سوال کردم...

شما با آقاي خامنه اي نسبتي داريد؟

 

گفتند:

بله من همسر ايشان هستم...

خيلي تعجب کردم !

 

گفتم:

مگر شما پزشک خصوصي نداريد؟

 

گفتند:

خير آقا اجازه چنين کاري نميدهند!

 

ميگويند شما هم مثل ساير مردم به بيمارستان مراجعه کنيد...

 

آن روز ديگر نتوانستم به کارم ادامه دهم...

سرم را روي ميز گذاشتم و بسيار گريه کردم...

 

۩ ◄ هدیه (اختیاری) خواندن این مطلب 14 صلوات میباشد ► ۩



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:6 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

هیچگاه زن ایرانی در طول تاریخ تنش را به دیگران نشان نداده است

 

افتخار میکنم که در تخت جمشید یا نقش های بیستون صورت زن نمیبینیم

 

افتخار میکنم که زن در شاهنامه افتخارش این است که تنش را حتی آفتاب هم ندیده است

 

منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب
همه دخت توران پوشیده روی

همه سرو بالا همه مشک بوی

 

تو که اینگونه در مقابل مقبره کوروش دست به بالا گرفته ای، ایرانی هستی؟

 


((پوزش می طلبم بابت عکس))

 

 

 


تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:3 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز چهارم محرم
در این روز(37) عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى‏خواستید، یافتید! و یزید را مى‏شناسید که داراى سیره و طریقه‏اى نیکو است! و به زیر دستان احسان مى‏کند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.

سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام(38) نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.(39)
پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.(40)



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 7:50 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز سوم محرم

اعزام لشکر به سوى کربلا
عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنى روز سوم محرم با چهار هزار سپاهى از اهل کوفه وارد کربلا شد.(25)
برخى نوشته‏اند که: بنو زهره (قبیله عمر بن سعد) نزد او آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند مى‏دهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنى میان ما و بنى‌هاشم مى‏گردد.
عمر بن سعد نزد عبیدالله رفت و استغفا کرد، ولى عبیدالله استعفاى او را نپذیرفت، و او تسلیم شد.(26)
و برخى از تاریخ نویسان نوشته‏اند: عمر بن سعد دو پسر داشت: یکى به نام حفص که پدر را تشویق و ترغیب به رفتن کرد تا با امام علیه‏السلام مقابله کند، ولى فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام به چنین کارى بر حذر مى‏داشت، و سرانجام حفص نیز با پدرش راهى کربلا شد.(27)

خریدارى اراضى کربلا
از وقایعى که در روز سوم ذکر شده، این است که امام علیه‏السلام قسمتى از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع، شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.(28)

هوشیارى یاران امام علیه السلام
هنگامى که عمربن سعد به کربلا وارد شد عَزرْ بن قیس احمسى را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند براى چه به این مکان آمده است؟ و چه قصدى دارد؟
چون عزره از جمله کسانى بود که به امام علیه‏السلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود، از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد، پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند، تمامى آنها از رفتن به خدمت امام خوددارى کردند! ولى شخصى به نام کثیر بن عبدالله شعبى که مرد گستاخى بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر خواهى او را خواهم کشت!
عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمى را فعلاً ندارم، ولى به نزد او رفته و سؤال کن براى چه مقصود به این سرزمین آمده است؟!
کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه‏السلام رفت، ابو ثمامه صائدى که از یاران امام حسین بود و چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخصى که مى‏آید بدترین مردم روى زمین است!
سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.پس ابو ثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین علیه‏السلام برو!
گثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را مى‏رسانم، در غیر این صورت باز خواهم گشت.
ابو ثماه گفت:من دستم را روى شمشیرت مى‏گذارم، تو پیامت را ابلاغ کن.
کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمى‌گذارم چنین کارى کنى.
ابو ثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشتکارى هستى و من نمى‌گذارم به نزد امام بروى.
پس از این مشاجره و نزاع، کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمربن سعد شخصى به نام قرة بن قیس حنظلى را به نزد خود فرا خواند و گفت: اى قره! حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو.
قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد. امام حسین علیه‏السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را مى‏شناسید؟
حبیب بن مظاهر عرض کرد: آرى! این مرد تمیمى است و من او را به حسن رأى مى‏شناختم و گمان نمى‌کردم او در این صحنه و موقعیت مشاهده کنم.
آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ نمود، امام حسین علیه‏السلام فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‏اند، و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت.
قره چون خواست باز گردد، حبیب بن مظاهر به او گفت: اى قره! واى بر تو! چرا به سوى ستمکاران باز مى‏گردى؟ این مرد را یارى کن که به وسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتى.
قرة بن قیس گفت: من پاسخ این رسالت خود را به عمربن سعد برسانم و سپس در این امر اندیشه خواهم کرد! پس به نزد عمربن سعد باز گشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، عمربن سعد گفت: امیدوارم که خدا مرا از جنگ با حسین برهاند.(29)

ادامش در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:, | 15:13 | نويسنده : صادق رئیسی |

روز دوم محرم
در این روز حر بن یزید ریاحى نامه‏اى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیه‏السلام به کربلا آگاه ساخت.(7)

دعاى امام علیه‏السلام
امام علیه‏السلام فرزندان و برادران و اهل‌بیت خود را جمع کرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان. (8)و (9)
ام کلثوم علیهاالسلام به امام علیه‏السلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناکى بر دل من سایه افکنده است.
امام حسین علیه‏السلام خواهر را تسلى داد.(10)

سخنان امام علیه‏السلام
امام علیه‏السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:
"الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون.(11)
مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مى‏انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى‏کنند آن را نگاه مى‏دارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مى‏شود.
به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه‏السلام به کربلا، نامه‏اى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمده‏اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام.

نامه امام علیه‏السلام به اهل کوفه
امام علیه‏السلام دوات و کاغذ طلب کرد و خطاب به تعدادى از بزرگان کوفه که مى‏دانست بر رأى خود استوار مانده‏اند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مى‏دانید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت مى‏کند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مى‏نماید، و اعتراض نکند قولا و عملا، سزاوار است که خداى متعال هر عذابى را که بر آن سلطان بیدادگر مقدر مى‏کند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مى‏دانید و این گروه (بنى امیه) را مى‏شناسید که از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساخته‏اید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏اند.
نامه‏هاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند که شما با من بیعت کرده‏اید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید کرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم که تعجب نخواهم کرد، چرا که رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیده‏ام، هر کس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر کس پیمان شکند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بى‌نیاز گرداند، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»(12)
امام علیه‏السلام نامه را بست و مُهر کرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد(13) تا عازم کوفه شود، و چون امام علیه‏السلام از خبر کشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشکش بر گونه‏اش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کارى قادرى.» (14)و (15)
سپس امام حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر محمد و آل محمد درود فرستاد و همان خطبه‏اى را که ما در منزل ذى حسم از آن بزرگوار نقل کردیم ایراد فرمود.(16)

 ادامش در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:, | 15:9 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

 

22بهمن پيروزي انقلاب اسلامي ايران

 

22بهمن : در روز 22 بهمن 1357، تاريخ نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني (ره) به نقطه عطف خود رسيد. در روز 22 بهمن سرانجام مبارزات مردم مسلمان به بار نشست و پادشاهي 2500 ساله و ظلم و استبداد بيش از 50 ساله رژيم پهلوي در ايران، ريشه كن شد و به خواست الهي حكومت جمهوري اسلامي تأسيس شد.

 


وقایع ۲۲ بهمن

وقایع ۲۲ بهمن : در روز 22 بهمن به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

 

 

22 بهمن, 22بهمن,روز22بهمن, 22 بهمن سال 57

 

 


تصمیم شورای عالی ارتش در روز 22 بهمن
 


ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:16 | نويسنده : صادق رئیسی |

میگویند در قدیم الایام...

قهرمانانی در جبهه ها بودند که برای سربلندی مردم حاضر شدند که...

جان خودشان را حـــراج کنند..و در این حراجی مشتری خــــدا بود..؟!

 

 

اما با فاصله گـــرفتن از آن قهرمانان..!؟

امروزه..!!عده ای با دو قلـــم آرایش یا با یک مانتـــو کوتاه خودشان را..

 

برای دیگران حــــراج میکنند..!! اینجا مشتری کیست..؟! نمیـــدانم..!؟

 



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:11 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:10 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

حسن روحانی توافق ژنو را تفسیر و افاضه فرموده اند:

 

می‌دانید توافقنامه ژنو یعنی چه؟
یعنی تسلیم قدرت‌های بزرگ جهان در مقابل ملت ایران.

 

به این بنده خدا باید گفت: زرششششششششششششششک چشمک

 



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:7 | نويسنده : صادق رئیسی |

 
دانه های برنج را دانه دانه از روی پارچه ی سفید جمع می کند, دانه های جمع شده را که می ریزد کنار غذای هنوز خورده نشده
.
.
.
تازه می فهمیم کشیده شدن امتداد آن پارچه سفید، از روی میز تا روی پاهایش، برای تمیز ماندن عبایش نیست؛ برای تمیز ماندن برنج هاست،که از قاشق که می افتند، از خوردن نیفتند. با یک دست و آن هم با دست چپ، غذا خوردن سخت است؛ گاهی برنج ها می ریزد دیگر…

 



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:4 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 13:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

ما پای انقلابمان هستیم و می مانیم
آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحی‏داشت و طعم شیرین آوای انبیا.
همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا.
ما وارثان نهضت خمینی تا پای جان از این نهضت محافظت خواهیم نمود



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1388برچسب:, | 12:59 | نويسنده : صادق رئیسی |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد