تاریخچه تشكیل بسیج

 

                                                     

 

بسیج یك حركت اجتماعی است كه در هر جامعه ای با توجه به فرهنگ آن جامعه و به اشكال مختلفی در اثر شرایط خاص بوجود می آید . حتی در دوران صدر اسلام نیز به هنگام حمله كفار و منافقین علیه مسلمانان زمانی كه فرمان تشكیل نیروی مبارز علیه آنها داده می شود مسلمانان داوطلبانه در مساجد گردهم می آمدند تا توان خود را از نظر نیروی انسانی و تجهیزات نظامی برای مقابله با دشمنان اسلام بسیج كنند .
امام خمینی (ره) در این رابطه چنین می فرمایند :
« قضیه بسیج ، همان مساله ای است كه در صدر اسلام بوده است این مساله جدید نیست ، در اسلام سابقه داشته است و چون مقصد ما اسلام است ، باید هر جوانی یك نیرو باشد برای دفاع از اسلام و همه مردم و هر كسی در هر شغلی كه هست مهیا باشد برای جلوگیری از كفر و هجوم بیگانگان » .
( پرتو خورشید ، مركز مطالعات )
در طول تاریخ اسلام و ایران همواره دشمنان سعی كرده اند به اشكال مختلف از پیشرفت و ترقی مسلمانان جلوگیری كنند .
انقلاب اسلامی ایران كه الهام گرفته از اسلام ناب محمدی (ص) بوده از نخستین روزهای پیروزی با توطئه های گسترده و سازمان یافته دشمنان اسلام روبرو گردید . عظمت اهداف انقلاب و گستردگی توطئه های دشمنان ، ایجاب می كرد كه برای حفظ و سیانت از انقلاب اسلامی و ارزشها و اهداف آن در برابر شبیخون ابرقدرتها دفاع كند بنابراین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را درون اقشار میلیونی به طور خودجوش ، حركتی در جهت حفظ و حراست دست آوردهای انقلاب و پیروزی بزرگی كه نصیب امت اسلامی شده بود ، بوجود آمد . و بنابراین بسیج در دو مرحله شكل گرفت .

دوستان عزیز برای دیدن ادامه بخشهای زیر به صفحه یعد مراجعه کنید:
 تشكیل بسیج پس از پیروزی انقلاب اسلامی

تعریف بسیج

هدف از تشكیل بسیج
ا
همیت و ضرورت تشكیل بسیج
ا
همیت و ضرورت تشكیل بسیج در جمهوری اسلامی ایران

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, | 18:45 | نويسنده : صادق رئیسی |

مادر مهربان

ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن , پسري را از خواب بيدار كرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟
مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم تولدت مبارك. پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت... ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود .




تاريخ : پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, | 9:44 | نويسنده : صادق رئیسی |

غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى‏» ، بلكه به عنوان یك‏«عید اسلامى‏» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصى‏را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلكه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن‏را بزرگ داشت و برشكوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین(علیهم السلام)احیاگردد.
مسابقه «غدیر» و «عیدگرفتن‏» این روز مقدس، به زمان ‏پیامبراكرم(ص)مى‏رسد. در دوران ائمه دیگر نیز این سنت دینى‏ادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق(ع)و امام‏رضا(ع)آن را آشكار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند. پیش از آنان نیز، امیرالمومنین(ع)احیاگر این عید بود.
رمز عید بودن «غدیر» نیز، كمال دین و اتمام نعمت در سایه‏تداوم خط رسالت در شكل و قالب امامت‏ بود. به فرمان پیامبر خدا(ص)مسلمانان مامور شدند «ولایت‏» را به‏صاحب ولایت تبریك گویند و با آن حضرت بیعت كنند. رسول خدا نیزبراین نعمت الهى شادمانى كرد و فرمود: «الحمدلله الذى فضلناعلى جمیع العالمین.»

آیه قرآن كه به صراحت، این روز را روز اكمال دین و خشنودى‏پروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمزدیگرى ازعید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عیدبودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نكته راحتى «طارق بن شهاب‏» مسیحى كه در مجلس عمربن خطاب حضور داشت،فهمیده بود كه گفت: اگر این آیه(الیوم اكملت لكم‏دینكم...)(مائده / 3) در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه‏را عید مى‏گرفتیم. هیچ یك از حاضران نیز حرف او را رد نكردند. خود عمر نیز سخنى گفت كه به نوعى پذیرش حرف او بود.


ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, | 9:28 | نويسنده : صادق رئیسی |

              

در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم به
بابا یم گفتم:
نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان،
گفت:
برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده كه بخاطر یک دختربچه نگه نمی‌دارد، گفتم:
التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو.
گفتم كه نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و
گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما
دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم.
می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم
یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو...
شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که برای خدا حرکت
کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی
کند، شیرین‌کاری کند،
واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا»
مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که
ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را
در دلها می‌گذاریم.
شاگرد شوفر نگاه کرد و دید كه دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید:
دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به كف اتوبوس نچکد.
بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک كمی نگاهش کرد و
چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد ...
راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را
می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر
عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر كن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت:
نمازت را بخوان دخترم، آفرین.
چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏دهد. او
برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی
هست.
دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه
اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یكی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم.شخص
دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی،
آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین
ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏گفت: یک مرتبه
دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم،
لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.
نامه یک دختر 11 ساله به انجمن امر به معروف و نهی از منکر.



تاريخ : پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, | 9:21 | نويسنده : صادق رئیسی |

از کتاب نصاح:هرکس پس از نماز صبح 100 مرتبه بگوید: لا اله الا الله الملک الحق المبین خداوند سه پاداش به وی عطا نماید:مشکلات دنیا و آخرتش را آسان کند،شر شیطان را از او دفع نماید و ایمانش در برابر سیل گناه محافظت کند.

هرکس پس از نماز ظهر100 مرتبه صلوات بفرستد خداوند سه پاداش به وی عطا می فرماید:شخص را قرض دارش نکند و اگر بدهکار شد قرضش را ادا می کند و ایمانش را حفظ کند و روز قیامت نعمتی را از او بازخواست نفرماید.
هرکس پس از نماز عصر 100 مرتبه بگوید: استغفرالله و اتوب والیه خداوند سه اجر به او مرحمت فرماید:گناهانش را بیامرزد،روزیش را وسیع کند و دعایش را مستجاب نماید.
هرکس پس از نماز مغرب 100 مرتبه بگوید :لا اله الا الله محمد رسول الله خداوند سه نعمت به وی عطا فرماید:ایمانش را در برابر طوفان گناه نگه دارد و از او راضی شود و از عذاب قبر او را ایمن گرداند.
هرکس پس از نماز عشاء 100 مرتبه بگوید: سبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله والله اکبر و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم خداوند سه لطف در حق او نماید:ده هزار حسنه در نامه عملش بنویسد،ده هزار گناه از او محو کند و پانصد هزار لؤلؤ و زبرجه  برای او در بهشت بسازد.


تاريخ : پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, | 10:9 | نويسنده : صادق رئیسی |

سلام

امروز یه داستانی خوندم که خیلی منو متأثر کرد

واستون گذاشتم تا شما هم خونید و در موردش نظر بدین

مرد در حال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 7 ساله تش تکه سنگی برداشته و بر روی ماشین

خط می اندازه.

مرد با عصانیت دست کودک را گرفت و چندین مرته ضربات محکمی بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که

دردستش بود بشه.

ه علت شدت ضربه ها دست کودک بدجوری صدمه دید و اونو به بیمارستان بردند.

وقتی کودک پدر خود را دید با چشمانی آکنده از درد از او پرسید:پدر انگشتان من کی دوباره خوب میشه؟

مرد که بسیار عاجز و ناتوان بود و نمی توانست حرفی بزنه از یمارستان خارج شد،ه سمت ماشین خود بازگشت 

و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین.

ناگهان چشمانش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد که نوشته بود:  

((دوستت دارم پدر!!!))             روز بعد مرد خودکشی کرد.

امام علی (ع): در هنگام خشم،تصمیم نگیرید،تدبیر نکنید،تنبیه مکنید



تاريخ : پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, | 9:10 | نويسنده : صادق رئیسی |

برخورداري اين نرم افزاري از امکان ياداشت برداري و چاپ متن ، موجب سهولت در بهره برداري محققين و فقه پژوهان گرامي از دروس مزبور خواهد شد.

-پسورد فایل فشرده : www.rasekhoon.net

 

دریافت فایل برنامه (3.94 مگابایت ) (1731بار دانلود شده )
http://www.rasekhoon.net/software/download-5838.aspx


تاريخ : شنبه 24 تير 1391برچسب:, | 12:26 | نويسنده : صادق رئیسی |

                   

 
ولادت
آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع دراستان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكی طعم تلخ یتیمی را چشید.
درباره نام آیت الله بهجت خاطره ای شیرین از یكی از نزدیكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینكه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای كه امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم كه گفت:« با ایشان كاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است. »
تا اینكه با آن حالت خوابش می برد و مادرش كه در بالین او نشسته بود گمان می كند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره كاملاً شفا می یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را كه در حال بیماری به او گفته شده بود كاملاً از یاد می برد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را « محمد حسین» می گذارد، و هنگامی كه خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می كند به یاد آن سخن كه در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را « محمد تقی » نام می نهد، ولی وی در كودكی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینكه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره « محمد تقی » نام می گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص می گردد.
كربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شعر می سرود، مرثیه های جانگدازی كه اكنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باری آیت الله بهجت در كودكی تحت تربیت پدری چنین كه دلسوخته اهل بیت علیهم السلام به ویژه سید الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شركت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان كودكی از بازیهای كودكانه پرهیز می كرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.


ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 24 تير 1391برچسب:, | 12:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

به عراقی‌ها گفتم: الدخیل الخمینی

اسرای عراقی تا به اسارت درمی‌آمدند، خیلی سریع این جمله را تكرار می‌كردند: «الدّخیل الخمینی و الموت لصدام. الدّخیل الخمینی و الموت لصدام.» كه ناخودآگاه ورد زبان ما هم شده بود. وقتی هیکل آن كماندو را دیدم که با غضب نگاهم می‌کرد، نزدیك بود كه قبض روح شوم. با خود گفتم، بهتر است اعلام اسارت کنم. ناخواسته و تند تند گفتم: «الدخیل الخمینی و الموت لصدام.»


اسارت
فروردین 62 در عملیات «والفجر 1» در منطقه‌‌ی شمال فکّه، تك‌تیرانداز یکی از گردان‌های خط شکن لشكر «31 عاشورا» بودم. نیمه‌شب بعد از حماسه‌آفرینی بسیجی‌های عاشورایی، خط را شکستیم. در جنگ میان نفرات دشمن، افرادی غیر عراقی بودند؛ ازجمله: کماندوهای اُردنی، سودانی و حتی دیگر کشورهای عربی مانند، کویت، عربستان سعودی و... كه نیروهای رزمی‌شان را برای جنگ با ایران می‌فرستادند. این نیروها معمولا در خطی پشت خط عراقی‌ها سنگر می‌گرفتند تا هر وقت نیروهای ایرانی از خط اوّلشان عبور كردند، با آنان درگیر شوند و اگر نیروهای عراقی قصد فرار یا اسارت به دست نیروهای اسلام را داشتند، زیر آتش رگبار به هلاکت برسانندشان.
در یکی از عملیات‌ها که نزدیک بود خط را بشکنیم، بمب‌باران شیمیایی دشمن آغاز شد. همین کارهای دشمن و بی‌اهمیت بودن جان نیروهایشان، باعث شد بسیاری از اسیرهای عراقی، پس از دوران اسارت با ما بجنگند. این‌چنین بود که نیروهای عراقی از مهاجرین عراقی تا اسرا و شیعیانی که از ابتدا با صدام مبارزه می‌کردند، تیپ «بدر» را شكل دادند.
پس از عملیات، وقتی هوا روشن شد، گردان ما با یکی از گردان‌های هوابرد شیراز ادغام شد، تا سنگرهای دشمن را پاک‌سازی كنیم. ابتدا عراقی‌ها را به اسارت فرا می‌خواندیم. اگر مقاومت می‌کردند، نارنجکی داخل سنگرشان می‌انداختیم؛ سپس سنگرها را پاک‌سازی می‌کردیم.
با این‌كه شانزده سالم بود، از ستون جلوتر افتاده بودم. به سنگری رسیدم و به عربی گفتم: «قولوا لا اله الالله»
و... منظورم این بود که تسلیم شوید. كسی جواب نداد. خیلی تشنه‌ام بود. معمولا در سنگرهای دشمن آب خُنک و گوارا پیدا می‌شد. وقتی دیدم صدایی نمی‌آید و کسی خارج نمی‌شود، به سرعت وارد سنگر شدم. ناگهان لوله‌ی داغ اسلحه را پشت سرم احساس كردم. آرام‌آرام از سنگر بیرون آمدم. تا چشمم به هیکل بزرگ او افتاد، رنگم پرید. کماندویی اردنی یا سودانی بود، دقیقا یادم نیست. فقط می‌دانم عراقی نبود.
اسرای عراقی تا به اسارت درمی‌آمدند، خیلی سریع این جمله را تكرار می‌كردند: «الدّخیل الخمینی و الموت لصدام. الدّخیل الخمینی و الموت لصدام.» كه ناخودآگاه ورد زبان ما هم شده بود. وقتی هیکل آن كماندو را دیدم که با غضب نگاهم می‌کرد، نزدیك بود كه قبض روح شوم. با خود گفتم، بهتر است اعلام اسارت کنم. ناخواسته و تند تند گفتم: «الدخیل الخمینی و الموت لصدام.»
بدون آن‌که بدانم اصلا چه می‌گویم، این جمله را تکرار می‌کردم. او لبش را گزید و با چهره‌ی عصبانی گفت: «الدخیل الخمینی، هان؟... الموت لصدام، هان؟...»
از فردای آن روز بچه‌های گردان تا به یكدیگر می‌رسیدند، می‌گفتند: «الدخیل الخمینی، هان؟» و دیگری جواب می‌داد: «الموت لصدام، هان؟» و این قضیه اسباب خنده و شادی بچه‌های گردان را تا مدت‌ها فراهم كرده بود
و چند تا فحش عربی نثارم کرد. بدون آن‌که بدانم باید چیزی غیر این را بگویم، جواب دادم: «نعم، نعم یا سیدی!»
با پوتین‌های بزرگش لگد محكمی به من زد که دو متر به هوا پرت شدم و چند متر آن طرف‌تر افتادم. من هم میان ناله‌ام طوری كه متوجه نشود، به ترکی بهش گفتم: «اِشَّگ آدام.»
یک مرتبه گلنگدن را کشید و آمد بالای سرم. چشم‌هایش کاسه‌ی خون بود. شاید با خودش فکر می‌کرد که این بسیجی‌های  نوجوان چه‌قدر شجاع و با ایمان‌اند كه مدام تکرار می‌کنند: الدخیل الخمینی...
تازه دوزاری‌‌ام افتاده بود که ای دل غافل، من باید برعکس می‌گفتم، تا آمدم بگویم لا ...، به گمان این‌که دوباره می‌خواهم آن جمله را تکرار کنم، بر سرم فریاد زد و گفت: «اُسکوت.»
و انگشتش را به اشاره‌ی هیس مقابل لب‌هایش گرفت. آماده‌ی شلیک بود. چشم‌هایم را بسته بودم و داشتم اَشهدم را می‌خواندم و كم‌كم از او فاصله می‌گرفتم که ناگهان صدای تیری آمد. بلافاصله تیر دیگری به بازوی راستم خورد كه مرا به هوا بلند کرد و محکم به روی خاکریز کوبید. چشم که باز کردم دیدم بسیجی‌های لشكر «علی‌بن ابی‌طالب(ع)» قم با لبخند، بالای سرم هستند و آن غول بی‌شاخ و دم در گوشه‌ای به خاک افتاده و به درک واصل شده است.
ظاهراً آنان ماجرای مرا دیده بودند، هی با خنده می‌گفتند: «الدخیل الخمینی، هان؟ الموت لصدام، هان؟»
و مدام تکرار می‌کردند. یکی از آنان که مسن‌تر بود، صورتم را بوسید و بازویم را بست. بعد مرا راهی عقب كرد. از فردای آن روز بچه‌های گردان تا به یكدیگر می‌رسیدند، می‌گفتند: «الدخیل الخمینی، هان؟»
و دیگری جواب می‌داد: «الموت لصدام، هان؟»
و این قضیه اسباب خنده و شادی بچه‌های گردان را تا مدت‌ها فراهم كرده بود.
بخش فرهنگ پایداری تبیان

منبع : امتداد



تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 23:28 | نويسنده : صادق رئیسی |

اولین روز موتورسواری من در جبهه!

وقتی به‌عنوان رزمنده به جبهه های نبرد رسیدم، دنبال فرصتی بودم كه خودم را به‌عنوان پیک فرمانده گردان یا فرمانده لشکر جا بزنم؛ چون پیک های مزبور، جملگی موتورسوار بودند، آن هم موتور پرشی مامان و قرمز رنگ. اما هر کاری می کردم، نمی شد که نمی شد. تصمیم گرفتم وقتی شهید شدم و وارد بهشت شدم...


اولین روز موتورسواری من در جبهه!
از بچگی حسرت دوچرخه و بعدش موتورسواری به دلم ماند تا پایم به جبهه باز شد. بچه که بودم، وقتی یک دوچرخه‌سوار هم‌سن‌وسال خودم را می دیدم، با افسوس نگاهش می کردم و آب از لب و لوچه ام سرازیر می‌شد. خودم را می گذاشتم به‌جای دوچرخه‌سوار، چشم می بستم و خودم را می دیدم که رکاب می زنم و باد موهایم را آشفته کرده و من غرق لذت شده ام؛ اما قدرتی خدا، هیچ‌وقت به این آرزویم نرسیدم. چند بار سعی کردم با چاپلوسی و دادن رشوه، دوستان دوچرخه سوارم را راضی کنم که دوچرخه شان را بهم قرض بدهند، اما آن ها با ناخن‌خشکی، انگار دوچرخه به جانشان بسته باشد، با نامردی هرچه تمام، رویم را زمین می‌ انداختند. هرچه به پدر خدابیامرزم عجز و التماس می کردم که برایم دوچرخه بخرد، زیر بار نمی رفت که نمی رفت.
-پسرجان! دوچرخه می خوای كه چی؟ این همه بچه‌ی تخس مردم‌آزار را نمی بینی كه تو کوچه و خیابان مثل دیوانه ها سوار بر دوچرخه، اسباب و اثاثیه‌ی مردم را به‌هم می ریزند یا جلوی ماشین ها می پیچند و هزارتا فحش خواهر و مادر می شنوند؟ چندتاشان را اسم ببرم که سر همین بی شعوری! رفتند زیر ماشین و هم خودشان نفله شده اند، هم راننده‌ی بیچاره را به خاک سیاه نشاندند؟ نه! دوچرخه بی‌دوچرخه. اگرم خیلی دوست داری سواری بخوری، خوب درس بخوان تا معدلت بیست بشود، من هم قول می‌دهم سه ماه تعطیلی ببرمت دهات خودمان، آن قدر الاغ‌سواری بکنی تا جانت در بیاد.
بفرما! این هم لطف و بزرگواری آقاجانم. ملت به بچه هاشان قول می دهند که اگر با چهار تا تجدید، رفوزه نشوند برایشان دوچرخه‌ی کورسی و خوشگل می خرند، آقاجان ما کلی منت سرمان می گذارد و بعد معدل بیست هم می خواهد و به‌عنوان جایزه می خواهد ببردمان الاغ‌سواری. ای بخشکی شانس!
یک بار یکی از دوستان آقا‌جانم آمد خانه مان. حلاج بود و از این پنبه‌زن‌های چوبی داشت که فکر کنم پدربزرگ گیتار و سه تار امروزی باشد! مطمئنم غربی ها طرح گیتار را از روی همین پنبه‌حلاجی بلند کرده باشند! خلاصه، یک دوچرخه‌ی فکسنی داشت که فکر کنم مال زمان شاه زوزک چهارم بود. بدنه اش از چهل جا شکسته و جوش خورده بود، چرخ عقبش لنگری داشت و فرمانش هم کج بود. زنگ و آینه هم که بی خیال، اصلاً فکرش را نکنید؛ اما یک ترک‌بند داشت که فکر کنم کل خریدها و حتی گوسفند و گوساله را به آن می بست و حمل می کرد. منِ وامانده با دیدن همان دوچرخه‌ی عتیقه که انگار از موزه‌ی لوور فرانسه فراری‌اش داده بودند، آب از لب و لوچه ام راه افتاد. آقای حلاج با آقاجانم نشست به گفت‌وگو و چای خوردن. در یک فرصت، به‌آرامی دوچرخه را بلند کردم و بردم کوچه. بدمصب هم سنگین بود، هم روغن‌کاری نشده و صدایی مثل تانک از خود بیرون می داد، اما برای من مثل دوچرخه‌ی قهرمان توردو فرانس بود.
نه! دوچرخه بی‌دوچرخه. اگرم خیلی دوست داری سواری بخوری، خوب درس بخوان تا معدلت بیست بشود، من هم قول می‌دهم سه ماه تعطیلی ببرمت دهات خودمان، آن قدر الاغ‌سواری بکنی تا جانت در بیاد
قدم نمی رسید درست سوار زینش بشوم. پاهایم را با شگرد خاصی رد کردم و رکاب زدم. آن هم با چه جان کندنی. دوچرخه با صدای تانک و زوزه های ممتد راه افتاد. باد افتاد تو موهایم و عشقِ عالم را می کردم. یک وقت به خود آمدم و دیدم افتادم تو سرازیری و دوچرخه مثل باد در حرکت است. از ترس شروع کردم به جیغ زدن و خواستم ترمز بگیرم، اما ترمزی در کار نبود. کوچه خلوت بود، اما یک هو یک پیرمرد الاغ‌سوار که پیاز می فروخت، پیچید تو کوچه و من و دوچرخه‌ی حلاج با پیرمرد و الاغ خسته و درمانده اش شاخ‌به‌شاخ شدیم. فقط یادم می آید با صورت رفتم تو فرق سر الاغ بیچاره و بعد همه جا تاریک و سیاه شد. دو ماه دست و پایم در گچ بود و هر روز از آقاجانم پس گردنی و سیخونک نوش جان می کردم؛ چون وسیله‌ی حمل‌ونقل دوست صمیمی اش را ناکار و آقاجان که خیلی اهل رودربایستی بود، تقبل کرده بود خرج تعمیر آن دوچرخه‌ی عتیقه را بدهد. از آن به بعد حتی جرأت نکردم پیش آقاجانم اسم دوچرخه را بر زبان بیاورم، چه برسد به درخواست خریدنش.
وقتی بزرگ‌تر شدم، آن قدر کار و گیر و گرفتاری پیش آمد که دیگر نتوانستم دوچرخه خریده و به آرزویم برسم. درضمن، حالا عاشق موتورسواری شده بودم. شانس را می بینید؟ وقتی بچه بودم، پول نداشتم دوچرخه بخرم، حالا که پول خرید دوچرخه را داشتم، پول خرید موتور را نداشتم. شانس است دیگر!
وقتی به‌عنوان رزمنده به جبهه های نبرد رسیدم، دنبال فرصتی بودم كه خودم را به‌عنوان پیک فرمانده گردان یا فرمانده لشکر جا بزنم؛ چون پیک های مزبور، جملگی موتورسوار بودند، آن هم موتور پرشی مامان و قرمز رنگ. اما هر کاری می کردم، نمی شد که نمی شد و حسرت موتورسواری به دلم مانده بود. تصمیم گرفتم وقتی شهید شدم و وارد بهشت شدم، به جای حوری و خانه‌ی چند طبقه، از خدا فقط موتور بخواهم تا در بهشت خدا تک‌چرخ بزنم و دلی از عزا دربیاورم.
تازه داشت خوابم می برد که فرمانده تکانم داد و از خواب پریدم. آقارسول، فرمانده گردان گفت: «راهِ رسیدن به خط مقدم را خوب بلدی؟»
با تعجب گفتم: «بله آقارسول! هفته ای دو بار با خودتان می رویم آن جا و برمی گردیم.»
- پس پاشو برایت یک مأموریت مهم دارم.
هنوز خوابم می آمد و خسته بودم، اما نمی شد روی حرف فرمانده گردان حرف زد. خمیازه کشان رفتم بیرون، اما تا چشمم به یک موتور پرشی افتاد، خواب از سرم پرید.
باورم نمی شد. ذوق‌زده و خوش‌حال سوار موتور شدم. قبلاً خوب نگاه کرده و طرز کار موتورهای تریل و پرشی را یاد گرفته بودم. هندل زدم و موتور مثل قناری شروع کرد به خواندن! انگار قند تو دلم آب می کردند. کم مانده بود از خوش‌حالی گریه کنم. شجاعی پشت سرم نشست و کمرم را گرفت. گاز موتور را گرفتم و علی از تو مدد، برو که رفتی
یک جوان رزمنده، سوار تریل بود. آقارسول گفت: «با برادر شجاعی می روی و راه را خوب نشانش می دهی و توجیه اش می کنی. قراره یکی دو شب دیگر نیروهای گردانش بیایند و خط مقدم را از ما تحویل بگیرند.»
کور از خدا چی می خواد؟ یک عینک دودی! من هم از خدا خواسته، خواستم ترک برادر شجاعی بنشینم که شجاعی پیاده شد و گفت: «بی‌زحمت شما رانندگی کنید؛ من می خواهم خوب به جاده و اطرافش نگاه کنم تا راه را یاد بگیرم.»
باورم نمی شد. ذوق‌زده و خوش‌حال سوار موتور شدم. قبلاً خوب نگاه کرده و طرز کار موتورهای تریل و پرشی را یاد گرفته بودم. هندل زدم و موتور مثل قناری شروع کرد به خواندن! انگار قند تو دلم آب می کردند. کم مانده بود از خوش‌حالی گریه کنم. شجاعی پشت سرم نشست و کمرم را گرفت. گاز موتور را گرفتم و علی از تو مدد، برو که رفتی.
تمام راه انگار داشتم پرواز می کردم. شجاعی هم یک‌نفس صحبت می کرد، اما من اصلاً متوجه حرف هایش نبودم. داشتم لذت می‌بردم و عیش می کردم. رسیدیم به خط مقدم. دشمن هم با توپ و خمپاره آمد به استقبالمان، اما من ویراژ می دادم و حرکت می‌کردم. خط مقدم را کامل به شجاعی نشان دادم. شجاعی گفت: «دیگه بس است، برگردیم.»
اما همین‌که خواستیم حرکت کنیم، یک خمپاره در نزدیکی مان منفجر شد. شجاعی جیغ بنفشی کشید و مثل آب کش سوراخ سوراخ شد. در حقیقت اگر او نبود، من سوراخ‌سوراخ شده بودم. کمر و پشتش خیس خون شد. به‌سرعت به کمک بچه های خط مقدم، زخم هایش را پانسمان سردستی کردیم و بچه ها او را پشت سرم نشاندند و برای آن که بین راه تو چاله‌‌چوله های انفجار پرت نشود، محکم من و شجاعی را با چفیه از کمر به هم گره زدند. با هر مکافاتی بود، شجاعی را به عقب رساندم. خسته شده بودم. دو شب بود که نخوابیده بودم. لذت موتور‌سواری به جای خود، اما آدم بی خواب فقط دنبال گوشه ای می گردد تا چند ساعت بخوابد و انرژی ذخیره کند. شجاعی را تحویل درمانگاه صحرایی دادم. خواستم به سنگرم بروم و بخوابم که آقارسول با یکی دیگر آمد.
- شجاعی که مجروح شد و بردنش عقب. این برادر کمالوند، معاون دوم گردان است. ببرش خط مقدم را نشانش بده تا راه را یاد بگیرد و با موقعیت آشنا شود.
اولین روز موتورسواری من در جبهه!
دوباره سوار موتور شدیم و راه افتادیم. این بار از زور خستگی زیاد، سر کیف نبودم و موتورسواری زیاد مزه نداد. رسیدیم خط مقدم و کمالوند را خوب توجیه کردم و برگشتیم عقب، اما همین که رسیدیم به سنگرهای خودمان، یک هو کمالوند شروع کرد به عربده کشیدن و مشت و لگد بود که نثار بدن زهوار دررفته‌ی من می کرد. معلوم شد که کمالوند در عملیات قبلی موجی شده و هر چند وقت یک بار، مشکلش عود می کند و باید مدتی بستری شود تا سر حال بیاید. آقارسول دستور داد معاون سوم گردان را که اسمش ابوذر بود؛ ببرم خط مقدم. دیگر داشتم از پا در می آمدم. کم کم داشت حالم از موتورسواری به‌هم می خورد. ابوذر را سوار کردم و راه افتادیم. دیگر نگران جان خودم نبودم. دعا می کردم ابوذر چیزیش نشود و به سلامت رفته و برگردیم تا از این گرفتاری خلاص شوم. رسیدیم به خط مقدم. نه ابوذر صحبت می کرد و نه من. خط را دور زدیم و برگشتیم. اما همین که به اردوگاه خودمان رسیدیم و ترمز کردیم، ابوذر تلپی افتاد پایین. آه از نهادم بلند شد. معلوم شد ابوذرخان، تمام مدت خواب بوده و اصلاً جاده و خط مقدم را زیارت نکرده است.
دیگر گریه ام گرفته بود. پلک هایم داشتند بسته می شدند. از زور بی خوابی داشتم از حال می رفتم. آقارسول گفت: «چاره‌ای نیست. ببرش خط مقدم. آن جا موتور را بده خود برادر ابوذر بیاورد و خودت همان جا چند ساعت استراحت کن تا سر حال بیایی و بعد یک طوری برگرد عقب.»
قبول کردم. این بار در راه هی ابوذر را صدا می کردم و می گفتم: «برادر جان! خوب اطراف را نگاه کن. یاد گرفتی؟»
هی نگاهش می کردم که یک وقت دوباره خوابش نبرد. خدا را شکر سرحال و هوشیار بود، اما منِ بدبخت داشتم از زور خستگی و بی خوابی می مردم. از صبح تا آن ساعت که نزدیک غروب بود، موتور سواری كرده بودم و دیگر از هرچه موتور و موتورسواری بود، حالم به‌هم می خورد.
سرانجام به خط مقدم رسیدیم. همه جا را به ابوذر خوب نشان داده و توضیح دادم. به سنگر یکی از دوستان رسیدیم. دشمن هم داشت مثل نقل و نبات بر سرمان توپ و خمپاره می ریخت. ترمز موتور را گرفتم، پیاده شدم و به ابوذر گفتم: «برادر جان! خوب همه جا را نگاه کردی؟ یاد گرفتی؟»
رسیدیم به خط مقدم. نه ابوذر صحبت می کرد و نه من. خط را دور زدیم و برگشتیم. اما همین که به اردوگاه خودمان رسیدیم و ترمز کردیم، ابوذر تلپی افتاد پایین. آه از نهادم بلند شد. معلوم شد ابوذرخان، تمام مدت خواب بوده و اصلاً جاده و خط مقدم را زیارت نکرده است
ابوذر سر تکان داد و گفت: «خوب خوب؛ حتی با چشم بسته هم می توانم از عقبه تا این‌جا را بیایم و برگردم.»
با خوش‌حالی گفتم: «پس حالا خودت برگرد عقب. من دیگر دارم از زور بی خوابی بی‌هوش می شوم.»
ابوذر با آرامش گفت: «نمی شود.»
- چرا نمی شود؟ مگه نگفتی راه را یاد گرفتی؟ این هم موتور. تا خورشید غروب نکرده، برگرد عقب.
- آخر من موتورسواری بلد نیستم. حتی بلد نیستم دوچرخه راه ببرم.
کم مانده بود گریه کنم. این چه شانس و اقبالی بود که قسمتم شده بود؟! گفتم: «باشد. پس بیا تا صبح همین جا بمانیم، اذان صبح بر می گردیم عقب.»
- نمی‌شود. قرار است بچه های گردان دو ساعت دیگر برسند عقب. باید سریع بیاورمشان و خط را تحویل بگیریم.
دیگر کم آوردم. وقتی قرار باشد دری باز نشود، خُب بسته  می ماند و باز نمی شود. با هزار بدبختی و مصیبت سوار موتور شدم. ابوذر هم پشت سرم نشست. گاز موتور را گرفتم. چشمانم را به زور باز نگه داشته بودم. چند بار پلک هایم بسته شد و قبل از این‌که از جاده منحرف یا موتور را چپه کنم، با جیغ و فریاد ابوذر به خود آمدم. دیگر هوش و حواس درست و حسابی برایم نمانده بود. ازبس خمیازه کشیده بودم، فکم درد می کرد. ابوذر هم فهمیده بود چه خبر است و چهارچشمی مرا می پایید كه یك وقت خوابم نبرد و کار دست هر دو ندهم. دیگر از هرچه موتور بود، نفرت داشتم. بر مخترع موتور لعنت فرستادم و تصمیم گرفتم دیگر قید موتورسواری را برای همیشه بزنم.
سرانجام با هر مکافاتی که بود، به مقر رسیدیم. رسیده و نرسیده از هوش رفتم. بعداً فهمیدم که ابوذر به کمک آقارسول مرا لای پتو پیچیده و آورده اند توی سنگر. دو روز تمام خوابیدم. چه خوابی؛ جایتان خالی. وقتی بعد از دو روز بیدار شدم، انگار جان دوباره ای گرفته بودم. بیش‌تر بچه ها از ماجرا با خبر شده و برایم دست گرفته بودند و به ریشم می خندیدند
سرانجام با هر مکافاتی که بود، به مقر رسیدیم. رسیده و نرسیده از هوش رفتم. بعداً فهمیدم که ابوذر به کمک آقارسول مرا لای پتو پیچیده و آورده اند توی سنگر. دو روز تمام خوابیدم. چه خوابی؛ جایتان خالی. وقتی بعد از دو روز بیدار شدم، انگار جان دوباره ای گرفته بودم. بیش‌تر بچه ها از ماجرا با خبر شده و برایم دست گرفته بودند و به ریشم می خندیدند. من هم چیزی نمی¬گفتم تا گذشت زمان باعث شود که فراموش کنند.
آقارسول گفت: «خبر خوشی برایت دارم.»
با خوش‌حالی پرسیدم: «چه خبری؟»
- قرار شده پیک مخصوص فرمانده لشکر شوی. فرمانده فهمیده آن روز چه‌قدر سختی کشیدی و با چه مهارتی آن چند نفر را به خط مقدم برده و برگرداندی. دنبال یک پیک قابل و مطمئن می گشت. من هم تو را معرفی کردم. یک موتور بهت بدهند و... کجا داری می روی؟ چرا فرار می کنی؟ صبر کن، صبر کن!
اما من جانم را برداشتم و الفرار! دیگر از هرچه موتور و موتورسواری بود، حالم به‌هم می خورد.
نویسنده : داود امیریان

 


منبع : برگرفته از مجموعه کتب ترکش ولگرد

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 



تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 23:25 | نويسنده : صادق رئیسی |

                 

دیدم بعضی وبسایتا فقط مطلب میزارن دیگه مطالب رو جوری نمیزارن که کاربر جذب اون مطلب بشه عموما هم مطالب طولانی و خسته کننده هستند چون اکثر کاربران که وبگردی میکنن دنبال مطلب کوتاه و مفید هستند. که من سعی کردم مطالب کوتاه مفید و جذب کننده باشن


حالا یک از قسمت طنز رو براتون میزارم
 
 
این داستان بر اساس خاطرات همرزمان شهید امیر اسدی{آقایان قربانعلی صلواتیان وعلی ولی زاده} در برنامه تلویزیونی معبری به آسمان نوشته شده:
  در حین یکسری درگیریها رسیدیم به اسکله خرمشهر که در اونجا یک ساختمانی بود که فرماندهی ارتش چهارم عراق در ان مستقر بود اونجا آخرین جایی بود که عراق داشت مقاومت میکرد یک هلیکوپتر از سمت ابوشعیب با یک سبد مهمات  زیرش  بود رفت و سبدو انداخت داخل ساختمان به عنوان مهمات کمکی برای عراقی های مستقر ساختمان و برگشت و حالت هجومی گرفت تا ما600ـ700 نفری که تو اسکله بودیم روبه رگبار ببنده...
 امیر اسدی سریع یک قبضه آرپیجی برداشت یک موشکم گذاشت داخلش  آرپیجیشم آماده بود نشست و نشونه گرفت تا بزنه ¸شهید ناصر طاهری از بچه های قم اومد ¸امیرو هل داد گفت :"امیر چی کار می کنی؟"
امیر گفت :"چه طور؟"
گفت :"پشت سرت بچه ها آسیب میبینن!"
امیر نگاه کرد گفت :"راست میگی!"
تو این فاصله یک بچه ی کم سن و سال 16ـ17 ساله اومد با آرپیچی نشست هواپیمارو زد !
امیر موندو قبضه ی آرپیجی آماده ونزده.
برگشت و با یه حالتی گفت:" این اولین آرپیجی بود که می خواستیم 
بزنیم که اونم شما نذاشتی بزنیم ."
ناصر گفت :"چرا ناراحتی اینم یک جزیره  بعضی از عراقی ها در رفتن زدن به آب ¸اونجان ¸ یک دو طبقه هست حتما رفتن اونجا دارن استراحت میکنن ¸ خوب ¸ اون ساختمونو بزن !"
امیر آرپیجی رو گرفت وشلیک کرد اما موشک از ارتفاعی دو برابر پشت بام طبقه دوم از بالای ساختمان گذشت!
ما هم خندیدیم و گفتیم: "برو بابا تو هم با این آرپیجی زدنت ¸ساختمان دو طبقه رو نمی تونی بزنی !!"
تو همین حرفا بودیم که آرپیجی تو نخلستان ها پایین اومد ¸انفجار پشت انفجار بود که شروع شد !
خورده بود تو زاویه مهمات عراقی ها !
امیرم دستشو گذاشت پشتشو گفت :"ساختمان زدن که چیزی نیست مهم
اینه که آدم چشم بصیرت داشته باشه زاویه مهماتو بزنه!"
 -------------------------------------------------------------------------------------------------------
تک تیر انداز

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها رو در آورده بود. با سلاح دوربین­دار مخصوصش چند ده متری خط عراقیها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقیها ... چه می کرد.

بار اول بلند شد و فریاد زد: «ماجد کیه؟» یکی از عراقیها که اسمش ماجد بود سرش را از خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»


ترق!!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضاء کرد!!! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:«یاسر کجایی ؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! ! ! ...


چند بار این کار را کرد تا اینکه به رگ غیرت یکی از عراقی­ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: « حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سر خورد پایین. یک هو یک صدایی از قناسه چی ایرانی بلند شد: « کی با حسین کار داشت؟ » جاسم با خوشحالی، هول و ولاکنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من !!»


ترق!!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اکثر عملیات ها به خاطر مسائل مختلفی از در اسفندماه انجام می شد.منطقه جنوب هم گاهی شب های بسیار سردی داشت.یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع کرد.و با صدای بلند گفت :کی خسته است؟گفتیم دشمن.

صدا زد :کی ناراضیه؟بلند گفتیم دشمن

دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟ما هم با صدای بلند گفتیم دشمن


 

بعدش فرماندمون گفت : خدا خیرتون بده حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده!!! 
 
    

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ترب می خواهی

تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! " شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد :
- رشید بگوشم.
- رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟
دبدم عجب گدفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کارد می زدند خونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.

(به نقل از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته داوود امیریان)

 



تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 23:9 | نويسنده : صادق رئیسی |

                       

پهلوان ، دوست داشتني است


در حالي كه بعضي – به اشتباه – چنين مي پندارند كه انسان مؤمن بايد ضعيف ، لاغر و توسري خور باشد ، پيامبر بزرگ اسلام ( ص ) مي فرمايد :
اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الرَّجُلَ الْقَوِيَّ (1)
خداوند متعال ، انسان قوي و نيرومند را دوست دارد .
اَلْمُؤْمِنُ الْقَوِيُّ خَيْرٌ مِنَ الْمُؤمِنِ الضَّعيفِ ( مُؤْمِنٍ ضَعيفٍ ) (2)
شخص با ايمان قوي و نيرومند از شخص با ايمان ضعيف بهتر و دوست داشتني تر است .
 
اسب سواري


اسب ، اسب دواني و پرورش اسب در اسلام ، مورد توجه فراوان قرار گرفته است . در قرآن و احاديث ، اسب به صور مختلف و از جهات متعدد ، به ويژه از ديدگاه نظامي و رزمي ، مورد تمجيد و تقدير قرار گرفته است . خداوند متعال در قرآن به رزمندگان اسلام دستور مي دهد ، هميشه اسبان جنگي را آماده و مهيّا نگهدارند :
وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ (1)
هر چه در توان داريد ، از نيرو و اسب هاي آماده بسيج كنيد ، تا با اين [ تداركات ] ، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد .
همچنين ، اسب قاطر و الاغ را وسيله ي سواري و زينت مناسب معرفي مي كند :
وَ الخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَ زينَهً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (2)
و اسبان و استران و خران را [ آفريد ] تا بر آن ها سوار شويد و [ براي شما ] تجملي [ باشد ] ، و آن چه را نمي دانيد مي آفريند . (3)
پيامبر ( ص ) حضرت سليمان را از علاقه مندان به اسب معرفي نموده و مي فرمايد : وي از اسبان قوي و چابك جنگي ، سان مي بيند و به آنان آن چنان علاقه مي ورزد كه دستور مي دهد آن ها را باز گردانند و با اين كه تاريكي شب همه جا را فرا گرفته و اسبان به خوبي قابل رؤيت نيستند ، با كشيدن دست به ساق ها و گردن هايشان ، آن ها را آزموده (4) و مورد نوازش قرار مي دهد .


 
شنا


اسلام براي شنا ، اهميت ويژه اي قائل بوده و براي تعليم و تعلّمش ، تأكيد فراواني نموده است .
اسلام ، شنا را به عنوان بهترين سرگرمي براي مردان معرفي مي كند .
رسول خدا ( ص ) فرمود :
خَيْرُ لَهْوِ الْمُؤمِنِ السَّباحَهُ (1)
بهترين سرگرمي براي مرد با ايمان ، شنا است .
اسلام ، شنا را از محدوده ي لهو و لعبي كه باطل بوده حرام است ، خارج مي داند .
و از همه مهم تر اين كه ، آموزش شنا به فرزند ( پسر ) را يكي از وظايف پدر دانسته و واجب مي داند :
رسول خدا ( ص ) فرمود :
حَقُّ الْوَلَدِ عَلي والِدِهِ اَنْ يُعَلِّمَهُ الْكِتابَهَ وَ السَّباحَهَ وَالرِّمايَهَ وََاْن لا يَرْزُقَهُ اِلاّ طَيّباً (2)
حق فرزند ( پسر ) بر عهده ي پدرش ، اين است كه به او آموزش دهد ، نوشتن ، شنا كردن و تيراندازي را ، و روزي او را تنها از راه حلال و پاكيزه تهيه نمايد .
 
شمشيربازي


شمشير و شمشيربازي ، در اسلام جايگاه و منزلت خاصي دارد كه بر كسي پوشيده نيست . بدون ترديد اگر شمشيرهاي نيرومند و خداجوي رزمندگاني همچون اميرالمؤمنين علي ( ع ) و حمزه سيدالشهدا ( ع ) نبود ، اسلام به خوبي پا نمي گرفت .
پيامبر گرامي اسلام ( ص ) ، جملات زيبايي در وصف شمشير دارند . ايشان بهشت و همه ي خوبي ها را در سايه ي شمشير مي بينند و مي فرمايند :
اَلجَنَّهُ تَحْتَ ظِلالِ السُّيُوفِ
بهشت زير سايه ي شمشيرها است .
َالْخَيْرُ كُلّهُ فِي السَّيُفِ وَ تَحْتْ ظِلِّ السَّيْفِ (1)
همه ي خوبي ها در شمشير و زير سايه ي شمشير است .
امام باقر ( ع ) نيز در پاسخ حكم كه مي پرسد : « آيا صاحب شمشير [ كه در روايات آمده ] تويي ؟ » مي فرمايد :
يا حَكَم ! ... كُلُّنا صاحِبُ السَّيْفِ وَ وارِثُ السَّيْفِ (2)
اي حكم ! ... همه ي ما صاحب شمشير و وارث شمشيريم .
اما صادق ( ع ) شمشير را يكي از مصاديق « قوّه » در تفسير آيه ي « وَاَعِدّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِن
‎ْ قُوَّهٍ » مي داند :
عَنْ اَبي عَبْدِالله ( ع ) في قَوْلِ اللهِ تَعالي « وَاَعِدّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِن
‎ْ قُوَّهٍ » قال :
سَيْفٌ و تُرْشٌ (3)
حضرت اباعبدالله : امام صادق ( ع ) درباره ي تفسير فرموده ي خداوند متعال : « آن چه قوّه و توان داريد ، براي [ مقابله با ] آن ها مهيا سازيد » فرمودند : [ منظور ] شمشير و سپر است . »
 
تيراندازي


پيامبر گرامي اسلام ( ص ) ، ضمن ترغيب و تشويق مسلمانان به مبادرت به تيراندازي ، در اين باره مي فرمايد :
رَمْياً بَني اِسْماعيل ، فَاِنَّ اَباكُمْ كانَ رامياً (1)
اي فرزندان اسماعيل ! تيراندازي كنيد كه پدرتان تيرانداز بود .
اسلام ، آموزش تيراندازي را يكي از وظايف پدر نسبت به پسر مي داند . پيامبر اكرم ( ص ) در اين باره مي فرمايد :
حَقُّ الْوَلَدِ عَلي والِدِه اَنْ يُعَلِّمَهُ الْكِتابَهَ وَ السَّباحَهَ وَ الرِّمايَهَ وَ اَنْ لا يَرْزُقَهُ اِلاّ طَيّباً (2)
حق فرزند ( پسر ) بر عهده ي پدرش اين است كه به او آموزش دهد : نوشتن ، شنا كردن و تيراندازي را ، و روزي او را تنها از راه حلال و پاكيزه تهيه نمايد .
علمو ابنائكم السباحه و الرمي
به پسرانتان ، شنا كردن و تيراندازي را آموزش دهيد .
عَلِّمُوا اَبْنائَكُمُ السَّباحَهَ و الرَّمُيَ (3)
به پسرانتان ، شنا كردن و تيراندازي را آموزش دهيد .
عَلِّمُوا بَينكُمُ الرَّمْيَ فَاِنََّهُ نِكايَهُ الْعَدُوِّ (4)
تيراندازي را به پسرانتان آموزش دهيد ، زيرا موجب سرشكستگي دشمن است .
اسلام ، مهياسازي « قوّت » ، جهت مقابله با دشمن و ترسانيدن وي را لازم و واجب مي شمارد ؛ آن جا كه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد :
وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مَنْ قُوَّهً (5)
آن چه قوه و توان داريد ، براي ( مقابله با ) آن ها ( دشمنان ) آماده و مهيّا سازيد !
آن گاه ، پيامبر گرامي ( ص ) تيراندازي را به عنوان يكي از مصاديق بارز « قوّه » معرفي نموده و مي فرمايد :
اَلا اِنَّ الْقُوَّهَ الرَّمْيُ ، اِنَّ الْقُوَّهَ الرَّمْيُ (6)
آگاه باشيد ! « قوّه » همان تيراندازي است ، آگاه باشيد ! « قوّه » همان تيراندازي است .
 
 
كشتي


كشتي گرفتن از نظر پيامبر گرامي اسلام ( ص ) ، بدون اشكال ، بلكه مطلوب بوده است . روزي آن حضرت ( ص ) از محلّي عبور مي فرمودند ، كه دو نفر در آن جا به كشتي گرفتن مشغول بودند . ايشان آن ها را از كشتي گرفتن منع نكرده و به واسطه ي اين كارشان ، مورد سرزنش و توبيخ قرار ندادند :
مَرَّ النَبِيٌّ بِرَجُلَيْنِ كانا يَتَصارَعانِ فَلَمْ يُنْكِرْ عَلَيْهِما (1)
پيامبر اكرم ( ص ) از كنار دو مردي كه با يكديگر كشتي مي گرفتند ، عبور نموده و آن ها را سرزنش نكردند .
در حقيقت ، آن حضرت ( ص ) با اين عمل خويش ، كار آن ها را تقرير و تأييد فرمودند .
و جالب اين كه در روايت وارد شده : شبي پيامبر گرامي اسلام ( ص ) ، به خانه ي فاطمه ي زهرا ( ع ) وارد شد . امام حسن و امام حسين ( ع ) نيز ، كه در سنين كودكي بودند ، به همراه ايشان بودند . آن حضرت خطاب به آن دو فرمودند : « بپاخيزيد و با يكديگر كشتي بگيريد » !
آن ها نيز برخاسته و به كشتي گرفتن پرداختند . زهرا ( ع ) براي انجام كارهاي منزل از اتاق خارج شد ؛ وقتي بازگشت ، با كمال تعجب مشاهده كرد كه پيامبر اكرم ( ص ) ، امام حسن ( ع ) را تشويق نموده و مي فرمايد : « حسن ! حسين را محكم بگير و به زمين بزن » ! با تعجب عرض كرد : « پدر جان ! اين بسيار عجيب است كه شما پسر بزرگ تر را تشويق مي كنيد تا پسر كوچك تر را شكست دهد ! »
پيامبر ( ص ) در پاسخ فرمودند : « دختر جان ! آيا تو راضي نمي شوي من بگويم : حسن ! حسين را به زمين بزن ، در حالي كه حبيب من « جبرئيل » مي گويد : اي حسين ! حسن را محكم گرفته و به زمين بزن ؟! » (2)
 
 

پي نوشت :
(برگفته از كتاب پيامبر اعظم(ص)و ورزش تاليف آقاي حسين صبوري)


تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 18:54 | نويسنده : صادق رئیسی |
توبه,توبه کردن,پذیرش توبه
توبه
 
توبه در لغت به معنای رجوع و بازگشت است. بازگشت در امور فیزیکی معنای روشنی دارد، یعنی این که انسان راهی را برود و سپس آن راه را بر گردد، اما در امور نفسانی و قلبی هم توبه معنای خاص خود را دارد، توبه یعنی روح و نفس انسان که مدتی از حیات خود را با یک سری از صفات و خصلت ها گذرانده و سپری کرده و با آن ها همدم بوده است، به دلیل یک انقلاب و تحول درونی آن ها را ترک کند و بر گردد.
 
مراحل توبه و پاكسازى
از نشانه‌هاى رحمت و لطف وسيع الهى، نعمت توبه و پذيرش توبه از سوى خداوند است، توبه به معنى ترك گناه، بازگشت به سوى خدا و عذرخواهى در پيشگاه خداوند است.
عذرخواهى بر سه گونه است؛
گاهى عذر آورنده مى‌گويد: من اصلاً فلان كار را انجام نداده‌ام. گاهى مى‌گويد: من به آن جهت اين كار را انجام دادم. و گاهى مى‌گويد: اين كار را انجام دادم ولى خطا كردم و بد كردم و اينك پشيمانم. اين همان توبه است.
 
توبه در اسلام داراى شرايطى است؛ 1- ترك گناه، 2- پشيمانى از گناه، 3- تصميم بر انجام ندادن دوباره گناه، 4- تلافى و جبران گناه.(1)
توبه همچون بيرون آوردن لباس چركين از بدن و پوشيدن لباس پاك و تميز است. توبه همچون شستشوى بدن آلوده و عطر زدن است.
قرآن در آغاز سوره هود مى‌فرمايد:
و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه (2)؛ و از پروردگار خود آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد.
آوردن استغفار و توبه در يك آيه، حاكى از آن است كه اين دو با هم تفاوت دارند، اولى به معنى شستشو و دومى به معنى كسب كمالات است. انسان نخست بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد، نخست هرگونه معبود باطل را از قلب خود بزدايد و سپس معبود حق را در آن جاى دهد، به قول حافظ:
تا نفس، مبرّا ز نواهى نكنى                          دل، آئينه نور الهى نكنى


ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 14:23 | نويسنده : صادق رئیسی |
در سجده‌های خویش اگر چشم تر کنى
سجاده‌های هستی را شعله‌ور کنى
بی‌شک، ستون هفت فلک می‌شود اگر
دستی از آستین نیایش به در کنى
داوود، طفل مکتب آوای سبز توست
تا در گلوی مرثیه‌خوانش اثر کنى
برخیز ای پرستش توحید، عبد تو!
باید جهان بی‌خبری را خبر کنى
آن‌قدر خطبه خطبه، دعا در دعا شوى
آن‌قدر خون بباری و قرآن به سر کنى؛
تا خشت‌خشت ظلم و ستم را هر آینه
در کاخ‌های معرکه زیر و زبر کنى
سجاده را که پیرهن عصمتت شده
پرچم برای قصه این خیر و شر کنى
یعنی به رغم نعره مستانه ستم
گوش زمانه را ز مناجات کر کنى
... باید که روزگار بترسد ز کفر خویش
او را از آه نیمه شبت بر حذر کنى
ای وای بر زمانه «لبیک ناشناس»
سجاد اگر تو باشی و نفرین اگر کنى
 


تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 14:14 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

دلم پیوسته، مستِ توست عباس!
نگاهم پایْ‏بستِ توست عباس!
اگرچه، مَشکِ آب، از دستت افتاد
دو چشم من به دستِ توست عباس!
بگذار باز هم از تو بگویم:
پروانه عشق، بال و پَر می‏افکنْد
با زمزمه‏اش به دل، شرر می‏افکنْد
هنگام که بر خاکِ عطشناک افتاد
آهسته به خیمه‏ها، نظر می‏افکنْد
نَه! بگذار تو را از اول بگویم. قول می‏دهم مانند بنی‏هاشم، دست‏افشان و پای‏کوبان به سراغت بیایم. اما باید دستم را بگیری. سال‏هاست دست‏هایم می‏لرزد؛ هرچند، نوشتارهایم به پشیزی نمی‏ارزد! اضطراب‏هایم در تلفظ نامت، تمام می‏شوند.
برگ‏های دفترم عطر عود و گلاب می‏دهند... .
از کوچه تا خانه
«گلاب بیاورید، اسپند و عود...».
تا می‏روم دنبالِ گلاب، زنی دیگر فریاد برمی‏آوَرَد:
«امیرالمؤمنین علیه‏السلام در مسجد است، یک نفر برود...».
از خانه بیرون می‏روم. می‏دوم... لبخند علی علیه‏السلام ، دلم را آرامش می‏بخشد. مولا و لبخندی چنین فرحزا؟ آن هم بعد از رفتنِ زهرا؟! دوست دارم این همه اشتیاق را زودتر از همه به «امّ‏البنین» بگویم؛ به همه بنی‏هاشم و... اما هرچه می‏دوم، به گَردِ مولا هم نمی‏رسم! «یا اللّه‏» که می‏گوید، صدای صلواتِ زن‏ها و... صحنِ کوچک خانه، پُر می‏شود از هیاهو و غوغا. چشم‏های علی، عشق و اشتیاق را در قابِ نگاه امّ البنین می‏نشاند. و دست‏هایش ماه بنی‏هاشم را به آغوش می‏کشاند؛ تو را می‏گویم!
خداوند را فراوان می‏ستاید. سپس در هلهله شادیِ پنهان و آشکارِ فرشتگان، آوای اذان و اقامه را، فقط برای تو می‏سراید. از خانه که بیرون می‏زنم، اهلِ مدینه هجوم می‏آورند برای دیدنِ ماه؛ همچون خیل فرشتگانِ آسمان، مثل خورشیدِ مهربان.
مرا به خانه‏ات بِبَر
دستم را بگیر... همیشه در آغازِ از تو گفتن، به پایان می‏رسم. یا «باب الحوایج!» بگذار تو را آواز بخوانم:
«اَلسَّلامُ عَلَی العَبّاسِ بْنِ اَمیرالمُؤمِنین المَواسیِ اَخاهُ بِنَفْسِه...».
دستم را بگیر، و دانشم بیاموز؛ ای عین عدالت، تقوا، حکمت و معرفت!
دستم را بگیر، تا تو را آواز بخوانم:
«وَ اِنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَاللّه‏ِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ مَنْزِلَهً یَغْبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یَوْمَ القِیامَهِ».
و با تمامِ شهیدان، در حسرتِ رسیدن به مقامت بمانم. دستم را بگیر، تا تنها و تنها، ذره‏ای از مضامینِ آسمانی واپسین نگاهت را بسرایم؛ آن‏گاه که فریادِ «العطشِ» کودکان از خیمه‏ها، چشم‏هایت را به آسمان، پیوند زد و حرفِ دلت بر زبان آمد:
ـ «خدای من! می‏روم؛ باز هم می‏روم، تا مَشکی آب بیاورم».



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 13:52 | نويسنده : صادق رئیسی |
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند:
بهترین اعمال نزد خداوند حفظ زبان است.
بیشترین گناهان فرزندان آدم زبان اوست.
هرکه مردم از زبان او بترسند از اهل جهنم است.
هرکس زبان خویش را حفظ کند به همه قرآن و سخنان من عمل کرده است.
١- خبری را ندانسته گفتن
2- عیبجویی از دیگران
3- مسخره کردن
4- تهمت زدن
5- فاش کردن اسرار مردم
6- رنجاندن مومن
7- سرزنش بیجا
8- دروغ گفتن
9- وعده دروغ
10- قسم دروغ
11- شهادت ناحق
12- تحریف مسائل دینی
13- حکم ناحق
14- لعنت کردن مردم
15- طعنه زدن
16- دل شکستن
17- امر به منکر
18- نهی از معروف
19- بدخلقی
20- تصدیق کفر و شرک
21- غیبت کردن کردن
22- شایعه پراکنی
23- به نام بد صدا زدن
24- تملق و چاپلوسی
25- با مکرو حیله سخن گفتن
26- مزاح زیاد
27- زخم زبان زدن
28- آبرو ریزی
29- کبر در گفتار
30- ادای صدای کسی را درآوردن
31- بدعت در دین
32- اظهار بخل و حسد
33- بد زبانی در معاشرت
34- خشونت در گفتار
35- فحش و ناسزا گفتن
36- سخن چینی کردن
37- ناامید کردن
38- شوخی با نامحرم
39- ریا در گفتار
40- فریاد زدن بیجا


تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 12:6 | نويسنده : صادق رئیسی |
نام کتاب : کتاب کیمیای محبت نویسنده : محمد ری شهری
رجبعلی نکوگویان مشهور به جناب شیخ و شیخ رجبعلی خیاط در سال ۱۲۶۲ هجری خورشیدی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش مشهدی باقر یک کارگر ساده بود. هنگامی‌که رجبعلی دوازده ساله شد پدر از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی‌بهره بود، تنها گذاشت. شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت. جناب شیخ در کار خود بسیار جدی بود و تا آخرین روزهای زندگی تلاش کرد تا از دست رنج خود زندگی‌اش را اداره کند. با این که ارادتمندان وی با دل و جان حاضر بودند زندگی ساده او را اداره کنند، ولی او حاضر به چنین کاری نشد.
جناب شیخ بسیار مهربان، خوش‌رو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمی‌کرد، همیشه کمی دور از پشتی می‌نشست. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده‌رو بود. به‌ندرت عصبانی می‌شد. عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او می‌آمدند. در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می‌گرفت و از خانه بیرون می‌رفت و آن‌گاه که خود را بر نفس چیره می‌یافت، آرام باز می‌گشت.
 


تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 11:58 | نويسنده : صادق رئیسی |
 
 
عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت. از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه: « موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم….؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »
اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه: « احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. » شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.
خانه خشتی و ساده شيخ كه از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی كوچه سياه‌ها (شهيد منتظری) قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانه محقر زيست. يكی از فرزندان شيخ می‌گويد: پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده كرديم و به پدرم گفتم: آقايان، افراد رده بالا به ديدن شما می‌آيند، ديدارهای خود را در اين اتاق‌ها قرار دهيد، فرمود: « نه! هر كه مرا می‌خواهد بيايد اين اتاق، روی خرده كهنه ها بنشيند، من احتياج ندارم. »اين اتاق، اتاق كوچكی بود كه فرش آن يك گليم ساده و در آن يك ميز كهنه خياطی قرار داشت.
لباس جناب شيخ بسيار ساده و تميز بود، نوع لباسی كه او می‌پوشيد نيمه روحانی بود، چيزی شبيه لباده روحانيون بر تن می‌كرد و عرقچين بر سر می‌گذاشت و عبا بردوش می‌گرفت.
نكته قابل توجه اين بود كه او حتی در لباس پوشيدن هم قصد قربت داشت، تنها يك بار كه برای خوشايند ديگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شيخ خود اين داستان را چنين تعريف می‌كند: « نفس اعجوبه است، شبی ديدم حجاب ( منظور حجاب نفس و تاریکی باطنی است ) دارم و طبق معمول نمی‌توانم حضور پيدا كنم، ریشه یابی کردم با تقاضای عاجزانه متوجه شدم كه عصر روز گذشته كه يكی از اشراف تهران به ديدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشايند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم …»!
جناب شيخ دنبال غذاهای لذيذ نبود، بيشتر وقت ها از غذاهای ساده، مثل سيب زمينی و فرنی استفاده می‌كرد. سر سفره، رو به قبله و دو زانو می‌نشست و به طور خميده غذا میخورد، و گاهی هم بشقاب را به دست می‌گرفت هميشه غذا را با اشتهای كامل میخورد، و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب يكی از دوستان كه دستش می‌رسيد میگذاشت. هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و ديگران هم به احترام ايشان سكوت می‌كردند. اگر كسی او را به مهمانی دعوت می كرد با توجه، قبول يا رد می‌كرد، با اين حال بيشتر وقت ها دعوت دوستان را رد نمی‌كرد. از غذای بازار پرهيز نداشت، با اين حال از تأثير خوراك در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی های روحی را ناشی از غذا می دانست .
خياطی يكی از شغلهای پسنديده در اسلام است. لقمان حكيم اين شغل را برای خود انتخاب كرده بود. جناب شيخ برای اداره زندگی خود، اين شغل را انتخاب كرد و از اين رو به « شيخ رجبعلی خياط » معروف شد. جالب است بدانيم كه خانه ساده و محقر شيخ، با خصوصياتی كه پيشتر بيان شد، كارگاه خياطی او نيز بود. يكی از دوستان شيخ می‌گويد: فراموش نمی‌كنم كه روزی در ايام تابستان در بازار جناب شيخ را ديدم، در حالی كه از ضعف رنگش مايل به زردی بود. قدری وسايل و ابزار خياطی را خريداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت كنيد، حال شما خوب نيست. فرمود: «عيال و اولاد را چه كنم؟! » در حديث است كه رسول خدا (ص) فرمودند : « إن الله تعالي يحب أن يري عبده تعباً في طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد كه بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببيند. »
شيخ در عالم سياست نبود، اما با رژيم منفور پهلوی و سياستمداران حاكم آن به شدت مخالف بود.  يكی از فرزندان شيخ می‌گويد: در 30 تير سال 1330 هجری شمسی وقتی شيخ وارد منزل شد، شروع كرد به گريه كردن و فرمود: « حضرت سيد الشهدا(ع) اين آتش را با عبايشان خاموش كردند و جلوی اين بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در اين روز خيلی ها را بكشند؛ آيت الله كاشانی موفق نمی‌شود ولی سيدی هست كه می‌آيد و موفق می‌شود. » پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی (ره) است.
سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید. يكی از ارادتمندان جناب شيخ، كه شب قبل از وفات، از طريق رؤيای صادقه رحلت ملكوتی وی را پيش‌بينی كرده ‌بود، ماجرای وفات را چنين گزارش می‌كند: شبی كه فردای آن شيخ از دنيا رفت، در خواب ديدم كه دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوين را می‌بندند، پرسيدم: چه خبره؟ گفتند آشيخ رجبعلی خياط از دنيا رفته. نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رؤيای صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دليل اين حضور بی‌موقع سؤال كرد، جريان رؤيای خود را تعريف كردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش، به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود، داخل شديم و نشستيم، شيخ هم نشست و فرمود: « كجا بوديد اين موقع صبح زود؟ » من خوابم را نگفتم، قدری صحبت كرديم، شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود:
« چيزی بگوييد، شعری بخوانيد! »
يكی خواند:
خوش‌تر از ايام عشق ايام نيست
صبح روز عاشقان را شام نيست
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
شيخ با اينكه خود اهل كشف و شهود بود می‌فرمود: « در مكاشفات يقين نداشته باشيد و هيچ وقت بر مكاشفه تكيه نكنيد. هميشه بايد رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهيد. »و می‌فرمود: « مقدس‌ها همه كارشان خوب است، فقط « من » خود را بايد با ( خدا ) عوض كنند. » و می‌فرمود: « اگر مؤمنين منیّت ( خودخواهی ) خود را كنار بگذارند به جايی می ‌رسند. »
براساس مسلك تعبد، شيخ در احكام مقلد بود، و از آيت الله حجت – يكی از مراجع تقليد معاصر خود- تقليد می‌كرد، و در ارتباط با انتخاب اين شخصيت علمی ‌برای تقليد خود می‌فرمود:  « به قم رفتم، مراجع تقليد را ديدم، از همه بی هواتر آقای حجت بود. »
جناب شيخ معتقد بود، كسانی كه در سير و سلوك از طريقه اهل بيت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر رياضت از نظر قدرت روحی، به مقامات و توان‌هايی دست يابند، اما درهای معارف حقيقی بر آنان بسته است. يكی از فرزندان شيخ نقل می‌كند كه: با پدرم به كوه « بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بوديم، در بين راه اتفاقاً به شخصی از اهل رياضت برخورديم، وی ادعاهايی داشت، پدرم به او فرمود:  « حاصل رياضت‌های تو بالاخره چيست؟ » آن شخص با شنيدن اين سخن، خم شد و از روی زمين قطعه سنگی را برداشت و آن را تبديل به گلابی نمود و به پدرم تعارف كرد و گفت: بفرماييد ميل كنيد!  پدرم فرمود: « خوب! اين كار را برای من كردی، بگو ببينم برای خدا چه داری؟ و چه كرده ای؟! » مرتاض با شنيدن اين سخن به گريه افتاد …
جناب شيخ معتقد بود اگر كسی حقيقتاً به احكام نورانی اسلام عمل كند، به همه كمالات و مقامات معنوی دست خواهد يافت. او با رياضت‌هايی كه برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. يكی از ارادتمندان ايشان نقل كرده است: مدتی مشغول رياضت بودم و با كناره گيری از همسر علويه‌ام، در اتاقی جداگانه مشغول ذكر می‌شدم و همان جا می‌خوابيدم، پس از چهار پنج ماه، يكی از دوستان مشترك، مرا به ديدن جناب شيخ برد، پس از دق الباب، به محض اين كه شيخ مرا مشاهده كرد، بدون مقدمه گفت: « می‌خواهی بگويم؟! »
من سرم را پايين انداختم، بعد شيخ متذكر شد كه: « اين چه رفتاری است با همسرت كرده و او را ترك كرده‌ای؟ … اين رياضت‌ها و اذكار را بزن گاراژ! يك جعبه شيرينی بگير و برو پيش عيالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقيبات معموله. »سپس شيخ به احاديثی كه تأكيد می‌كند اگر چهل روز كسی خالص عمل كند، چشمه‌های حكمت از دلش می جوشد اشاره كرد و فرمود: « طبق اين احاديث، اگر كسی چهل روز به وظايف دينی خود عمل كند قطعاً روشنی خاصی پيدا می‌نمايد. » آن شخص به توصيه شيخ رياضت را رها كرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
حساب خمس
دكتر حميد فرزام – يكی از شاگردان جناب شيخ – در توصيف تعبد ايشان می‌گويد: شيخ، شريعت و طريقت و حقيقت را با هم داشت، نه اين كه مانند درويش‌ها پشت پا به شريعت زند. اولين حرف ايشان به بنده اين بود كه: « برو حساب خمست را بكن » مرا فرستاد نزد مرحوم آيت الله آقا شيخ احمد آشتيانی – رحمه الله عليه – در « گذرقلی » و گفت: « بايد بروی خدمت ايشان » و چه مردی بود! آيت حق بود و من از او چه فيوضاتی كسب كردم! و چه چيزها ديدم!… رفتم خدمت ايشان و حساب كلبه محقری كه داشتم كردم.
يكی از دستورالعمل‌های مهم تربيتی شيخ، برنامه‌ريزی منظم برای خلوت با خداوند متعال و دعا و مناجات است كه با جمله « گدايی در خانه خدا » از آن تعبير می‌كرد، و تأكيد می‌فرمود كه: « شبی يك ساعت دعا بخوانيد، اگر حال دعا نداشتيد باز هم خلوت با خدا را ترك نكنيد. » و می‌فرمود: « در بيداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجيبی است. هر چيزی را كه از خدا بخواهی از گدايی سحرها می‌توان حاصل نمود، از گدايی سحرها كوتاهی نكنيد كه هرچه هست در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چيزی نمی‌خواهد. وقت ملاقات و رسيدن به وصال هنگام سحر است. »
دعای يستشير، دعای عدليه، دعای توسل، مناجات اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد كوفه، كه با « اللهم إني أسألك الأمان يوم لا ينفع مال و لا بنون » آغاز می‌شود و مناجات‌های پانزده گانه امام سجاد (ع) ( مناجات خمسه عشر)، دعاهايی است كه جناب شيخ زياد می‌خواند و به شاگردان هم خواندن آن‌ها را توصيه می‌فرمود. در ميان مناجات‌های پانزده‌گانه امام سجاد عليه‌السلام بر خواندن « مناجات مفتقرين » خصوصاً و « مناجات مریدین » تأكيد داشت، و می‌فرمود:  « هر يك از اين پانزده دعا يك خاصيت دارد. »
آيت الله فهری نقل می‌كند كه: از جناب شيخ شنيدم كه فرمودند: « به خدا عرض كردم: خدايا هر كسی با محبوب خودش راز و نيازهای دارد و تلذذی، ما هم می‌خواهيم از اين نعمت برخوردار باشيم چه دعايی بخوانيم؟ در عالم معنا به من گفتند: دعای يستشير بخوان. » اين بود كه ايشان دعای يستشير را با حال و نشاط مخصوصی میخواندند.
جناب شيخ بر اين اعتقاد بود كه هنگامی انسان شايستگی مناجات و گفت و گو با خداوند متعال را پيدا می‌كند كه محبت غير خدا را از دل بيرون كند، و كسی كه هوس، خدای اوست نمی‌تواند حقيقتاً « يا الله » بگويد، و در اين باره می‌فرمود: « گريه و مناجات موقعی ارزش واقعی دارد كه انسان در دلش محبت غير خدا را نداشته باشد. »
جناب شيخ معقتد بود كه راه انس با خدا، احسان به خلق است. اگر كسی بخواهد حال دعا داشته باشد و از ذكر و مناجات با خدا لذت ببرد، بايد برای خدا، در خدمت خلق خدا باشد و در اين باره می‌فرمود: آن چه پس از انجام فرايض، حال بندگی خدا را در انسان ايجاد می‌كند، نيكی به مردم است. »




تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 11:52 | نويسنده : صادق رئیسی |
 
 
سفارش همه انبیا و اولیاء الهی بر امت ها این بوده که در زندگی تقوا داشته باشید تقوا یکی از اهداف قرآن است اگر واجباتی بر ما خداوند متعال واجب کرده ، اگر محرماتی به ما دستور داده که از آنها دوری کنیم برای این است که ما چیزی بدستمان می آید. تقوی نیرویی است در وجود انسان که وقتی خوبیها را می بیند و می شنود و انجام می دهد برایش لذت بخش است . وقتی از یک گناه خود و دیگران دوری کردند سپاس بگوید . ایشان در ادامه به خطبه 192 نهج البلاغه فرمودند خدا را ستایش می کنم به اینکه به ما توفیق فرماانداری داد که از گناه دوری کنیم . وقتی در زندگی گناهی اتفاق نیفتد این شکر دارد لذا عزیزان خواهران وبرادران برویم به سمتی که دلمان را آباد کنیم . دل آباد نمی شود مگر با تقوی . این دل را نباید به هر کس داد باید به کسی داد که قدر دان باشد به تعبیری:
عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کند
عاشق آن است که دل را حرم یار کند
روایتی است از امیرالمومنین(ع) که چطور می شود دل خراب می شود. می فرماید: خراب ترین دل ها ،دل آن کسی است که حرف می زنند به چیزهایی که فایده ندارد (اشاره به جشن ها و میهمانی هایی که در پایان چیزی دستگیر انسان نمی شود مگراینکه انسان توفیقی پیدا کند) چون از حضرت علی(ع) داریم هر کسی بعد از گناه موفق شود دو رکعت نماز بخواند امیدوار باشد یعنی هنوز راه باز است ومی تواند استغفار کند.ناطق در ادامه فرمودند: امروز بنا داریم آیاتی که در ارتباط با فرهنگ نماز جمعه است را یادآوری کنم. حقیقتااین نماز جمعه چقدر درفکر،روح،کار و معامله من تاثیر می گذارد اگرتاثیرنداشته به احتمال قوی آنرا خوب ادا نکرده ایم و الا جمعه سازنده است و آباد کننده است .
درروایتی امیرالمومنین حضرت علی(ع) می فرماید: هنگام ایراد خطبه مردم به صورت امام جمعه می نشینند و به او گوش فرا می دهند(منظور نگاه به امام جمعه ) . هنگامی که امام جمعه خطبه می خواند (در روز جمعه)نباید سخن گفت و به این طرف و آن طرف توجه نمود.علی بن ثابت از پدرش که از اصحاب رسول مکرم اسلام است میفرماید: وقتی پیغمبر بر منبر می ایستاد یاران آن حضرت صورتهایشان را به سوی او گردانده، روبروی ایشان می نشستند و خطبه ها را گوش می کردند. محمد بن مسلم از امام صادق(ع) نقل می کند هنگامی که امام روز جمعه خطبه می خواند بر هیچ کس سزاوار نیست سخن بگوید تا آنکه امام جمعه خطبه را به پایان ببرد پس از آنکه امام از دو خطبه فراغت یافت، پیش از اقامه نماز جمعه میتوان سخن گفت. از رسول خدا محمد بن عبدا...(ص)اگر یکی از شما به مسجد وارد شد در حالیکه امام جمعه مشغول خطبه خواندن است. نه نماز بخواند، نه سخن بگوید تا آنکه امام خطبه ها را
به پایان برد. امام صادق (ع) فرمودند: ساعتی که در روز جمعه دعا در آن مستجاب است از زمانی است که امام خطبه را به پایان رسانده تا وقتی که مردم در صفوف منظم آماده برگزاری نماز جمعه باشند این لحظه طلایی استجابت دعاهاست. درروایت دیگر امام صادق فرمودند: از زمانی که امام از منبر پایین آمده تا آنگاه که در جای خود برای اقامه نماز جمعه قرار می گیرد لحظات استجابت دعاست.
واما بعد از نماز جمعه:
در روایتی از پیامبر آمده کسی که بعد از نماز جمعه سوره های حمد،قل هوا...واحد،قل اعوذو برب الفلق،قل اعوذ برب الناس را بخواند، از جمعه ای که در آن قرار دارد تا جمعه بعد محفوظ می ماند. امام صادق(ع) از امام باقر(ع) نقل می کند:هر مسافری که از روی علاقه و محبت نمازجمعه را اقامه کند خداوند پاداش یکصد نماز که غیر مسافربخواند به عطا خواهد کرد . روایت دیگری است که اگر ما در نماز جمعه شرکت کردیم دو ثواب می بریم یکی ثواب نماز جمعه و دیگری ثواب نماز جماعت. اما ثواب نمازجمعه برای کسی نوشته می شود که از ابتدای بسم ا...الرحمن الرحیم امام در صفوف نمازجمعه باشد در غیراین صورت فقط ثواب جماعت برایش ثبت می شود.
 


تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 11:48 | نويسنده : صادق رئیسی |

مسأله 1579: نماز جمعه در زمان غيبت امام معصوم(عليه السلام) واجب تخييرى است، يعنى مى توان آن را در روز جمعه به جاى نماز ظهر خواند و احتياط مستحب آن است كه اگر نماز جمعه را خواند نماز ظهر را نيز بعد از آن بخواند.

مسأله 1580: نماز جمعه دو ركعت است، مانند نماز صبح. و بنابر احتياط مستحب حمد و سوره را بلند بخواند. و مستحب مؤكَّد است در ركعت اوّل، سوره « جمعه » و در ركعت دوم، سوره «منافقين» خوانده شود. و در نماز جمعه دو قنوت مستحب است، يكى در ركعت اوّل پيش از ركوع و ديگرى در ركعت دوم بعد از ركوع. و نبايد در ركعت دوم پس از قنوت دوباره به ركوع رود. و اگر رفت نمازش باطل مى شود.

مسأله 1581: اگر در ركعتهاى نماز جمعه شك شود، نماز باطل است.

مسأله 1582: در نماز جمعه علاوه بر شرايط عمومى نماز، چند چيز لازم است، اوّل: با جماعت خوانده شود. دوم: امام و مأموم، حداقل هفت نفر مرد بالغ باشند. و بنابر احتياط واجب مسافرى كه نمازش شكسته است جزو آن هفت نفر نباشد. و اگر امام و مأموم، پنج نفر باشند نماز جمعه صحيح است ولى واجب نيست. سوم: پيش از نماز، امام جمعه دو خطبه بخواند به تفصيلى كه خواهد آمد. چهارم: بين دو محل اقامه نماز جمعه حدّاقل يك فرسخ شرعى فاصله باشد و فرسخ شرعى، تقريباً پنج كيلومتر و نيم مى باشد.

مسأله 1583: اگر مأمومين در اثناى خطبه، يا پيش از شروع در نماز متفرّق شدند و عده آنان از چهار نفر واجد شرايط كمتر شد، نماز جمعه صحيح نيست و بايد نماز ظهر خوانده شود و اگر پس از شروع نماز، نماز را برهم زدند و متفرّق شدند بنابر احتياط، امام جمعه، نماز جمعه را تمام كند و نماز ظهر را نيز بخواند.

مسأله 1584: هريك از دو خطبه، بنابر احتياط واجب، بايد مشتمل بر حمد و ثناى خدا، صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و آل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، دعوت مردم به تقوى و پرهيزكارى و يك سوره كامل باشد. و بنابر احتياط بايد خطبه دوم مشتمل بر صلوات بر ائمّه اطهار(عليهم السلام) با ذكر نام آنان و استغفار براى مؤمنين نيز باشد.

مسأله 1585: بنابر احتياط واجب، حمد و ثناى خدا و صلوات بر پيامبر و آل پيامبر(عليهم السلام) به زبان عربى گفته شود، ولى دعوت به تقوى، موعظه، تذكرات و بيان مسائل اجتماعى و سياسى به زبان مستمعين اشكالى ندارد.

مسأله 1586: خطبه ها را بنابر احتياط واجب بايد، خود امام جمعه بخواند نه ديگرى و بايد امام، ايستاده خطبه بخواند و واجب است ميان دو خطبه با نشستن مختصرى فاصله شود و بايد خطبه ها بلند خوانده شود كه حدّاقل چهار نفر واجد شرايط بشنوند و شايسته است، طورى خوانده شود كه همه حاضرين بشنوند.

مسأله 1587: بنابر احتياط، بايد امام جمعه در حال خطبه، با وضو باشد.

مسأله 1588: مستحب است امام جمعه در حال خطبه، عمامه بر سر داشته باشد، بر عصا و يا سلاحى تكيه كند، در حال اذان روى منبر بنشيند و پيش از شروع خطبه به مُستمعين سلام كند و جواب سلام امام بر مستمعين واجب كفايى است.

مسأله 1589: بنابر احتياط واجب، حاضرين اگر در شرايطى هستند كه چنانچه گوش دهند خطبه ها را مى شنوند بايد گوش دهند، و صحبتى كه مانع از اين گوش دادن است نكنند و حتى نماز نافله نخوانند. و بنابر احتياط مستحب به طرف خطيب بنشينند و مانند حال نماز باشند، به راست و چپ نگاه نكنند و جابه جا نشوند، ولى پس از تمام شدن خطبه ها، تا اقامه نماز جمعه اين امور مانعى ندارد.

مسأله 1590: اگر مأمومين خطبه ها را گوش ندادند، يا در حال خطبه به راست و چپ نگاه كردند، يا جابه جا شدند و يا صحبت كردند بر خلاف احتياط عمل كرده اند، ولى نماز جمعه آنان صحيح است.

مسأله 1591: امام جمعه بايد بالغ، عاقل، مرد، شيعه دوازده امامى، حلال زاده، عادل و قادر به خواندن خطبه در حال قيام باشد. و بنابر احتياط واجب، بيمارى خوره و پيسى ظاهر نداشته باشد و حدّ شرعى نخورده باشد و همچنين بنابر احتياط واجب از طرف مجتهد واجد شرايط تعيين شده باشد.

مسأله 1592: نماز جمعه بر بچّه ها، ديوانه ها، پيران سالخورده، بيماران، نابينايان، مسافران، زنان، كسانى كه بيش از دو فرسخ از محل نماز جمعه دورند كسانى كه حضور آنان در نماز جمعه مشقّت و سختى دارد و همچنين در وقت باران، واجب نيست، هرچند اين قبيل افراد، اگر حاضر شدند نماز جمعه آنان صحيح است و به جاى نماز ظهر محسوب مى گردد، گرچه بنابر احتياط مستحب نماز ظهر را نيز بجا آورند.

مسأله 1593: وقت نماز جمعه، از اوّل ظهر است تا وقتى كه سايه شاخص به اندازه خود شاخص شود، بنابراين اوّل ظهر شرعى، بايد فوراً، اذان و سپس خطبه هاى جمعه شروع گردد. و خواندن آنها پيش از ظهر، خلاف احتياط است مگر اينكه بعد از داخل شدن وقت، مقدار واجب خطبه را تكرار كند.

مسأله 1594: اگر شك كند وقت نماز جمعه هنوز باقى است يا نه، بنابر احتياط واجب لازم است تحقيق كند و اگر در وسط نماز جمعه وقت آن بگذرد اگر يك ركعت از آن در وقت خوانده شده صحيح است وگرنه بنابر احتياط، نماز جمعه را تمام كند و نماز ظهر را نيز بخواند.

مسأله 1595: اگر نماز جمعه برپا شد، كسى كه خطبه ها را درك نكرده مى تواند در آن شركت نمايد، بلكه اگر كسى به ركوع ركعت دوم برسد كافى است و پس از سلام امام جمعه، ركعت دوم را خودش مى خواند و نماز جمعه او صحيح است.



تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 11:38 | نويسنده : صادق رئیسی |
                                                                             
برخی از کارشناسان معتقدند نماز خواندن تنها غذای روح انسان نیست , بلکه جسم انسانها را نیز تقویت می کند
و آنها را در مبارزه با مشکلات روزمره یاری می دهد . وقتی چشمها در حالت نماز ثابت می ماند جریان فکر هم
خود به خود آرام شده و در نتیجه تمرکز فکر افزایش می یابد. ثابت ماندن چشم باعث بهبود ضعف و نواقصی مانند
نزدیک بینی می شود و به لحاظ روانی این حالت باعث افزایش مقاومت عصبی فرد شده و بیی خوابی و افکار نا
آرام را از انسان دور می کند.
ایستادن در حالت نماز باعث تقویت حالت تعادلی بدن شده و قسمت مرکزی مخچه که محل کنترل اعمال و حرکات
ارادی است را تقویت می کند و این عمل باعث می شود فرد با صرف کمترین نیرو و انرژی به انجام صحیح حرکات
بعدی بپردازد. نماز قسمت فوقانی بدن را پرورش داده و ستون مهره ها را تقویت کرده و آن را در حالت مستقیم
نگاه می دارد. تقویت احشاء و ماهیچه های شکم , حفظ سلامت دستگاه گوارش و رفع یبوست مزمن سوء
هاضمه و بی اشتهایی از دیگر خواص نماز خواندن و رکوع در نماز است.
کارشناسان می گویند در حالت رکوع ماهیچه های اطراف ستون مهره ها منبسط می شود کخ در متعادل و آرام
کردن سمپاتیک موثر است.
مدت زمان خواندن ذکر رکوع نیز باعث تقویت عضلات صورت و گردن ساق پا و رانها می شودو به این ترتیب به
جریان خون در قسمتهای مختلف بدن سرعت می بخشد.
تنظیم متابولیسم بدن فراهم نمودن زمینه از بین رفتن اکثر بیماری ها از بدن , کمک به افزایش حالت استواری و
استحکام مغز و بهبود ناراحتی های تناسلی و نارسایی های تخمدان از دیگر خواص رکوع در نماز است.
سجده نیز ستون مهره های بدن را تقویت کرده و دردهای سیاتیک را آرام می کند. سجده علاوه بر از بین بردن
یبوست و سوء هاضمه ,پرده دیافراگم را تقویت کرده و به دفع مواد زاید بدن به دلیل فشرده شدن منطقه شکمی
کمک می کند.
سجده همچنین باعث افزایش جریان خون در سر شده که این امر با تغذیه این غدد باعث حفظ شادابی , زیبایی و
طراوت پوست می شود.
حالات سجده به واسطه باز شدن مهره ها از یکدیگر باعث کشیده شدن اعصابیکه قسمتهای مختلف بدن را به
مغز وصل می کند,شده و این  اعصاب را در یک حالت تعادلی قرار می دهد که این عم برای سلامت انسان
بسیار حائز اهمیت است
سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد شده و عصبانیت را تسکین می دهد. استحکام بخشیدن و تقویت عضلات
پاها و ران ها , کمک به نفخ معده و روده  , بهبود فتق  , از خواص نشستن بعد نماز است.
روشن است که نماز فلسفی خاص خود را دارد که معراج مومن و مایه ی قرب به حق است و آن را باید فقط برای
خداوند تعالی خواند و نه به انگزه فواید و آثاری از این دست, ولی آگاهی از این دست نظرات علمی نیز می تواند
برای برخی مفید باشد.
 

نماز، تسبیح خداوند است که موجب نزدیکی روحی و معنوی ما با او می گردد. نماز خواندن، تبادل انرژی های منفی و معیوب با انرژی های مثبت و روحانی است که این تبادل در حالت های مختلف نماز خواندن ، متفاوت بوده و به شرح زیر میباشد:
حالت ایستاده : تبادل انرژی با زمین از طریق کف پاها و گرفتن انرژی معنوی از چاکرای سر میباشد.
حالت رکوع : تبادل انرژی بالاتنه با پایین تنه از طریق چاکرای کف دستها و چاکرای روی زانوها میباشد.
حالت سجده : تبادل انرژیهای منفی با زمین از هفت منطقه ی چاکرای پیشانی، چاکرای زانوها، چاکرای کف دستها و چاکرای روی پاها و گرفتن انرژی مثبت زمین از طریق این چاکراها میباشد.
انرژی زمین، احساس شادی، رضایت، امید، لذت و میل ادامه ی حیات را ایجاد می کند. در حالت سجده، چاکرای پیشانی که مرکز استدلال و منطق است، متعادل می گردد. افرادی که سجده های طولانیتری داشته باشند، می توانند این چاکرا را متعادل تر ساخته و به افرادی منطقی تر و حتی روشن ضمیر تبدیل گردند. این چاکرا، مرکز خلاقیت ها، الهام ها، منطق و استدلال است. در اسلام نیز سجده ی طولانی سفارش شده است.
تحقیقات بر روی یکی از ورزش های « یوگا » که بسیار شبیه به انجام سجده است، نشان داده که سجده ی مداوم و مکرر به خصوص طولانی میتواند:
- موجب بالا رفتن سطح منطق و استدلال گردد.( به علت فعال شدن چاکرای چشم سوم )
- سبب فعال شدن چاکرای آجنا ( وسط پیشانی ) و سبب روشن بینی و اشراق گردد.
- موجب افزایش سطح آگاهی و کنترل انرژی های روانی ( بدلیل فعال کردن چاکرای چشم سوم و آجنا ) گردد.
- سبب کشیدگی ماهیچه های پشت و آسودگی ماهیچه های کمر و اتصال بین مهره ها گردد.
- سبب رها شدن دیسک های ستون فقرات و یه حالت طبیعی در آمدن مهره ها گردد.
- سبب آرامش اعصاب سمپاتیک، تنظیم غده ی آدرنال و یه موجب آنها ، تسکین دهنده و کاهش دهنده ی خشم و عصبانیت باشد.
به علت فشار معده و فعال کردن چاکرای خورشیدی، دافع یبوست باشد.
- معالج بیماری « سیاتیک » باشد.
- موجب تبادل بیشتر انرژی های منفی بدن با انرژی های مثیت زمین از طریق چاکراهای کف دستها، روی پاها، روی زانوها و روی پیشانی گردد.
حالت نشسته : در این حالت نیز تبادل انرژی با زمین از طریق چاکرای پاها و زانوها و چاکرای خاجی یا ریشه ( در انتهای دنبالچه ) صورت گرفته و انرژی روحانی از چاکرای تاجی یا سر گرفته می شود. در این حالت، دستها روی پاها است تا انرژی بالا تنه و پایین تنه با هم تبادل شده و گردش انرژی متعادل گردد.
حالت قنوت : در این حالت، تبادل انرژی از طریق کف دستها اتفاق می افتد. در حین نماز خواندن، یا گفتن ذکرها، انرژی خود درمان گر « آلفا » آزاد گشته و سپس در وضعیت های مختلف نماز ، در کل بدن به گردش در می آید. در ضمن ، با گرفتن دستها در مقابل صورت در زمان قنوت، برگشت انرژی درمان گر به کمک صورت نیز اتفاق می افتد.
از نظر علمی ثابت شده که میزان انرژی حیاتی، قبل و بعد از غروب خورشید، به بالاترین حد خود می رسد و می بینیم که سفارش به نماز اول وقت یعنی درست قبل از طلوع و غروب خورشید شده است تا انرژی حیاتی بیشتری را دریافت کنیم.
نماز و دعا و عبادت جمعی نیز بسیار قدرت دارد زیرا انرژی جمعی ایجاد می کند. به همین دلیل است که در اسلام، نماز جماعت و دعای جمعی، سفارش شده است.
در اسلام ، نماز آیات سفارش شده است. امروزه نیز از نظر علمی ثابت شده است که در زمان خورشید گرفتگی و طوفان های خورشیدی، بیماری های روانی، شدت می گیرند. در ضمن، تغییر در قرص ماه یا گردش ماه و هم چنین ماه گرفتگی نیز با بیماری های روحی و روانی و شدت و نقصان آن مرتبط است. میزان انرژی های منفی آزاد شده طی زلزله، طوفان و سیل نیز افزایش می یابد و حال امروز بهتر می توانیم درک کنیم که چرا سفارش به خواندن نماز آیات در زمان ماه گرفتگی و یا خورشید گرفتگی و بروز سیل، زلزله، طوفان و دیگر بلاهای آسمانی شده است تا با انرژی نماز و عبادت که نوعی انرژِی الهی است، بتوانیم بر انرژی های منفی ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی غلبه کنیم.

بر گرفته از کتاب « راهنمای عملی درمان اضطراب و افسردگی » نوشته ی ماری یحیوی، ( محقق، مترجم و نویسنده )



تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 11:22 | نويسنده : صادق رئیسی |

                                                                 

 

 

دانش پزشكی ظرف چند دهه اخیر موفق به اكتشاف مهمی پیرامون خواب شده است
و آن كشف بخشی مهم در طول خواب انسان به نام خواب REM بوده است
تاثیر خواب بر روان و جسم انسان از دانسته های مسلم علم پزشكی است . بطوریكه تغییرات خواب انسان از پیش آگهی های مهم در زمینه ابتلا به بیماریها ، به حساب می آید .


نماز صبح که در سوره مباركه “ اسراء ” از آن با عنوان ( ان قران الفجر كان مشهودا ) نام برده شده است .موقعیت ان درست در مرحله REMقرار گرفته است. 


طی مرحله REMشخص كاملا بی حركت شده و نوار مغزی شخص به جای حالت خواب ، حالت بیداری كامل را نشان می دهد . در این حالت مغز از فعالیت بالایی برخوردار است درجه حرارت بدن و ضربان قلب به طور غیر منتظره بالا می رود و حركات سریعی در چشمان فرد دیده می شود چنانچه شخص را در این حالت بیدار كنیم به احتمال بسیار قوی ابراز می كند كه در حال خواب دیدن بوده است
لازم به توضیح است كه خواب REM در حد تعادل برای سلامت و رفع خستگی لازم است اما زیادی آن منجر به افسردگی و موارد مختلف می شود و نقش نماز بعنوان متعادل كننده میزان REM مطرح است

كل دوران R EM در طول یك خواب 8 ساعتی در اشخاص طبیعی 90 دقیقه خواهد بود و قسمت اعظم آن در ساعات نزدیك به صبح به وقوع می پیوندد. چنانچه شخص خود را ملزم به بیداری صبحگاهی كند در حقیقت جلوی ورود خود به مرحله قابل توجهی از خواب REM را گرفته است .
امروزه ، نخستین اصلی كه در ایجاد بهداشت خواب ، توسط جدیدترین منابع علمی دنیا توصیه می شود “ بیدار شدن هر صبح سر یك موقع مشخص از خواب است ”
وقت نماز صبح ، در تمام طول سال ، با در نظر گرفتن تغییرات ناشی از حركات وضعی و انتقالی زمین ، زمان ثابتی است


از این جهت بیداری صبحگاهی برای نماز خود به تنهایی می تواند به عنوان واکسن ضد افسردگی در پیشگیری از افسردگی و حتی داروی درمان افسردگی باشد


حضرت علی (ع) : خداوند هر گاه خیری بر بنده اش بخواهد به او كم خوابی و كم خوری و كم حرفی را تلقین می كند .




تاريخ : جمعه 2 تير 1391برچسب:, | 11:14 | نويسنده : صادق رئیسی |

                                                                          

 
مقدمه
 مي توان در بعد نمادين و از ديدگاه زيبايي شناسي ، مسح سر و پا در پايان وضو را سمبلي جسم ، از سر تا پا و از فرق تا قدم به حساب آورد و به عنوان عاملي در ياد آوري پيوسته مسلمانان مبني بر نظافت تمام بدن تلقي كرد ، اما در باره بيماريها نيز مي توان به نكاتي چند توجه نمود پاها و سر انسان بر خلاف دست و صورت ، از اعضايي هستند كه در بخش قابل توجهي از شبانه روز پوشانيده هستند ، تا حدي كه حتي خود نيز معمولا توجه كمي به آنها دارند  اما امروزه دانش بشر ، گروهي از بيماريها را مي شناسد كه شروع تظاهرات اين بيماريها از پوست سر و پاها است . بعنوان مثال برخي بيماريهاي قارچي پوست از حد فاصل ميان شصت و ديگر انگشتان پا آغاز مي گردد كه اتفاقا درست محل اين ناحيه مسح واجب دارد و به همين ترتيب مسح سر نيز مي تواند توجه انسان را به آلودگي يا ضايعه عفوني در مو و پوست سر توجه دهد و در نتيجه انسان را براي رفع آن به اقدام   وادارد .   در ضمن وجوب مسح سر و پا فرصتي است براي برداشته شدن پوشش پا و سر و در معرض هوا و اكسيژن قرار گرفتن اين اعضاء كه علاوه بر شادابي پوست ، به نوبه خود مانع رشد ارگانيزم هاي بي هوازي در منافذ پوست خواهد شد .
 البته لازم به توجه است كه بسياري از بيماريهاي پوست ( بويژه  عفونتها ) بوسيله غسل هاي متعدد اعم از واجب و مستحب كه شخص نمازگزار در طول زندگي خود به جا مي آورد  قابل پيشگيري هستند كه براي پرهيز از اطالة كلام تنها به همين اشاره بسنده مي كنيم
 
 تاثيرنمازبر بيماري  آسم
يكي از شايعترين بيماريهاي انسان است ، به طوريكه شيوع آن در طب اطفال ، 5 تا 10 درصد كل كودكان تخمين زده مي شود  كه اين بيماري در بسياري از آنها تا بزرگسالي نيز ادامه پيدا مي كند . بدين ترتيب كمتر كسي است كه  در دوران زندگي خود با بيماران مبتلا به آسم ، برخورد نكند و شاهد مشكلات مختلف آنان از جمله تنگي نفس ، سرفه مداوم ، خس خس سينه و .. كه گاهي به صورت حمله هاي شديدي بيماري تظاهر مي كنند نباشد.
  مطالعات علمي جديد بر گروههاي سني مختلف مبتلا به آسم ، نشاندهنده آن است كه در ايجاد بيماري آسم ، سه عامل برجسته ، مهمترين نقش را ايفا مي كنند ، كه اين سه عامل عبارتند از :
1-ميكروبهايي كه وارد دستگاه تنفسي انسان مي شوند.
2- عوامل حساسيت زا ، از جمله گردو غبار ، دود سيگار ، گرده گياهان ، كه در مورد اشخاص مختلف ،ممكن است اين عوامل مختلف باشند .
3-مسائل رواني از جمله اضطراب ، عصبانيت ، غم ، شادي ، تحقير ، خنده و حتي انتظار خوشايند شركت در يك محفل اجتماعي مطلوب و به طور كلي استرس هاي حاد و مزمن اما نقش عوامل رواني از ديدگاه ديگري نيز ، توجه پزشكان را به خود جلب نموده است و آن “ تاثير تلقين بر آسم ” است ، چرا كه در برخي از موارد تلقين مي تواند ، موجب تسكين حمله هاي آسم شود :‌“ يك مثال مشهور در اين مورد ، مربوط به پزشكي است ، كه مبتلا به آسم بود و براي گذراندن تعطيلات آخر هفته ، به هتل دورافتاده اي ، در يك منطقه ييلاقي رفته بود ، در نيمه هاي شب او با يك حمله شديد آسم از خواب بيدار شد و كورمال كورمال به جستجوي كليد لامپ برق بر آمد و وقتي كه از پيدا كردن آن عاجز شد ، نااميدانه كفش خود را برداشت و قصد پنجره را كرد و وقتي وجود شيشه اي را احساس كرد ، آن را شكست و نفسهاي عميقي كشيد و حمله آسمي او متوقف شد و شب آرامي را گذراند ولي صبح روز بعد ، او با وحشت زياد ، دريافت كه بجاي پنجره آينه را شكسته است.
  با توجه به اين قبيل شواهد است كه مي توان آسم  را نيز جزو بيماريهاي مورد بحث در طب روان تني ، به شمار آورد و نتيجه گرفت كه چنانچه احساس امنيت رواني در بيماران آسمي ايجاد گردد و چنانچه مكررا در معرض تلقين هاي سازنده رواني ، قرار گيرند ، قدم بزرگي در تسكين بيماري آنها برداشته شده است .
 “ عفونت ” ها ( كه خود يكي از عوامل بر انگيزنده آسم مي باشند بوسيله شستشوي مجراي تنفس در وضو تا حدي قابل كنترل هستند .
اين نكته را مي توان در مورد ساير عوامل حساسيت زا ، مثل گرد و خاك و گرده گياهان ( يعني دومين عامل بر انگيزنده آسم ) نيز به نحوي صادق دانست .
اما آنچه كه در مورد تاثير نماز بر آسم ، غير قابل انكار است ، تاثير تنش زائي نماز و احساس امنيت رواني عميقي است كه بر اثر آن حاصل مي شود و
 بي شك اثر التيام بخش بزرگي بر بروز سومين گروه از عوامل برانگيزنده آسم ، يعني عوامل رواني مي گذارد .
     به خصوص كه تلقين هاي سازنده و زندگي بخش توأم با نماز (2) ، قابل مقايسه با آن گروه تلقين هاي رواني است كه گهگاه باعث تسكين آسم يا پيشگيري از بروز حملات آن مي شوند .
     ضمنا ديدگاه ويژه نمازگزار به زندگي در دنيا و ثبات شخصيت اوباعث مي شود كه نمازگزار در مقابل افت و خيزهاي غير منتظره زندگي ، نه چندان شاد و نه چندان غمگين شود ، و در نتيجه به حذف آن گروه از تغييرات هيجاني كه مسبب تشديد آسم هستند ، از زندگي خود بپردازد .
تاثير نماز بر بيماري فشار خون
     افزايش فشار خون يكي از شايعترين دلايل مراجعه به پزشك در سرتاسر دنياست. بعنوان مثال يكي از جديدترين آمارها ، در ايالات متحده آمريكا ، شايعترين بيماريي كه افراد را ناگزير به استفاده از دارو ، مي كند افزايش فشار خون ذكر كرده است  ، به علت عوارض خطرناك و متعددي كه اين بيماري در بسياري از اعضاي بدن از جمله قلب و مغز و كليه و چشم و .. دارد
سعي و اهتمام فراواني در دانش پزشكي براي پيشگيري و كنترل اين بيماري در پيش گرفته شده است 
در تمامي منابع معتبر علمي ، براي پيشگيري از ابتلا به افزايش فشار خون و همچنين كنترل تعداد زيادي از بيماران كه افزايش فشار خوني در حد خفيف يا متوسط دارند ، رعايت برخي اصول و استفاده از درمانهاي غير دارويي توصيه مي شود . درمانهاي غير دارويي ضمن آن كه هزينه چنداني را بر بيمار تحميل نمي كنند در پايين آوردن فشار خون و ممانعت از بروز و پيشرفت آن موثرند .
از جمله چهار درمان اوليه و بسيار مهم غير دارويي كه در منابع جديد علمي براي كنترل فشار خون مورد توجه قرار مي گيرند ، عبارتند از : 1. كاهش دادن اضطراب و استرس ها 2. كاهش يا عدم مصرف الكل 3. كم كردن وزن  4. انجام ورزش هاي سبك بطور منظم در شبانه روز .
 اما با توجه به نقش بسيار مهمي كه نمازهاي واجب يوميه ، در ايمن كردن انسان در مقابل استرس ها و مشكلات گوناگون زندگي ايفا مي كنند و نيز با توجه به الزامي كه نماز به شخص نمازگزار مبني بر عدم مصرف مشروبات الكلي مي دهد ، مي توان اين امر را قدم موثري در پيشگيري و كنترل فشار خون تلقي كرد .
از طرفي نماز با حركات موزون و قيام و قعود و ركوع و سجود منظمي توأم است كه قابل مقايسه كامل با يك نرمش سبك روزانه مشابه آنچه كه در درمانهاي غير دارويي فشار خون توصيه مي شود ، مي باشد . همچنين اگر به ياد آوريم كه مسلمان نمازگزار رو به قبله مكتبي نماز مي خواند كه خداي آن مكتب از پر خوري و شمكبارگي بيزار است و مثلا “ عالمان فربه و چاق را دشمن متوجه خواهيم شد كه هر چهار درمان غير دارويي مذكور ، براي كنترل و پيشگيري افزايش فشار خون ، در وراي احكام نوراني نماز نهفته است
. تاثير نماز بر شادابي جسم وروان
 پيامبر اكرم (ص: ( مومن ، شوخ و لبخند بر دهان باشد و منافق بدخلق و گره بر ابر  امروزه ضرب المثل ايراني “ خنده بر هر درد بي درمان دواست ” مصداق كاملا علمي پيدا كرده است . دانش پزشكي در قرن حاضر به وضوح مي داند اشخاصي كه اصطلاحا يك لب و هزار خنده گفته مي شوند ، نسبت به آنان كه به اصطلاح با خودشان نيز قهرند !
 به اين ترتيب هر عاملي كه شادابي را به انسان هديه كند ، در واقع به سلامتي جسم و روان او كمك كرده است . اما نكته بسيار مهمي كه دانش طب به بشر آموخته است ، اين مطلب است كه شادابي و افسردگي انسان پيش از آنكه تحت كنترل اراده او باشد ، زير فرمان تغييرات مواد شيمايي در سلسله اعصاب مركزي انسان است.
 اما در اينجا ذكر همين نكته كافي است كه مثلا افزايش يك ماده شيميايي به نام “ دو پامين ” در بدن سبب مي شود ، انسان بدون آنكه خود بخواهد ، دچار ناراحتي و كاهش اين ماده نيز سبب شاد شدن غير ارادي انسان خواهد شد .
 بعنوان مثال ، عصبانيت و ناراحتي غير ارادي و بدون علت صبحگاهي كه حالت شديد آن بعنوان ملانكولي يا همان ماليخوليا ( افسردگي  درونزاد صبحگاهي ) شناخته مي شود ، در اثر تغييرات و كم و زياد شدن همين مواد شيميايي بوقوع مي پيوندد.
   اما از جمله اين مواد شيميايي داخل بدن كه به طور غير ارادي سبب شادي انسان مي شود و به او شعف و نشئه بي نظير مي بخشد ، ماده اي به نام “ كورتيزول مي باشد كه ميزان آن در داخل بدن انسان در ساعات سحرگاهي بشدت افزايش مي يابد (2) و در صورت بيداري انسان در اين ساعات ، لذت و شعف سرمست كننده اي نصيب او مي شود كه بي شك بر زندگي او در تمام طول روز تاثير گذار است .
افزايش كورتيزول در ساعات صبح و ارتباط آن با سرخوشي صبحگاهي ، كه امروزه از مسلمات پزشكي است ، در واقع توجيه قابل توجهي بر همه مضاميني كه در فرهنگ و ادب و عرفان پيرامون “ اسرار سحر ” معرفي مي شوند ارائه مي دهد .

 از نمونه توجه بسيار به سرخوشي و شادابي سحرگاهي و تاثير آن در زندگي انسان در اشعار خواجه شيرين سخن شيراز حضرت حافظ بسيار مي توان يافت :
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ             از يمن دعاي شب و ورد سحري بود

ضرب المثل ايراني مشهور كه منسوب به بزرگمهر مي باشد يعني : “ سحر خيز باش تا كامروا باشي ” نيز اشاراتي نغز به تاثير بيداري صبحگاهي بر زندگي شادكامانه و سعادت آميز دارد به اين ترتيب واضح است ، امر واجب نماز صبح با ارزاني داشتن بيداري صبحگاهي به انسان تقديم كننده شادابي جسم و روان به او مي باشد و يك نتيجه مهم اين شادابي ، سلامت جسم و روان خواهد بود .    
 
تاثير نماز بركاهش  خودكشي
واستعينوا بالصبر والصلوه  سوره مباركه بقره / آيات شريف 445 و 153

     قدمت “ خودكشي ” به اندازه قدمت خود انسان است . در سراسر تاريخ مكتوب بشر ، به اقدام انسان براي از ميان بردن خود اشاره شده است . كه از آن جمله مي توان به داستان خودكشي “آژاكس ” در ايلياد هومر اشاره كرد .
     تقريبا هيچ جامعه اي را نمي توان يافت كه اقدام به خودكشي در آن بوقوع نپيوندد. توجه كنيد كه “ اقدام به خودكشي ” با “ خودكشي موفق ” تا حدودي متفاوت است ، بعنوان مثال ثابت شده است كه خودكشي هاي جدي و مصمم كه معمولا از روشهاي جدي و خشونت آميز ( مثل پرت كردن خود از ساختمانهاي مرتفع ، پريدن زير قاطر ، حلق آويز كردن ، بريدن رگ يا استفاده از گلوله و ..) صورت مي گيرد ، عمدتا در مردها و در سنين بالا و با موفقيت بوقوع مي پييوندد.
     در عوض “ اقدام به خودكشي ” به شيوه تهديد آميز يا نمايشي و با استفاده از روشهاي كم خطر تر مثل مصرف دارو ، بيشتر در خانمها و در سنين جواني شايع است و كمتر به موفقيت مي انجامد . هر چند كه در موارد تهديد و اقدام نمايشي به خودكشي نيز بايد مساله را كاملا جدي گرفت . چرا كه 70 تا 80 درصد كساني كه خودكشي موفق مي كنند ، قبلا نيت خود را با كسي در ميان گذاشته اند كه البته مورد توجه قرار نگرفته است
 در هر صورت آن چه كه براي ما مهم است ، دلايل اقدام به خودكشي يا خودكشي موفق است كه عمدتا به سه گروه تقسيم مي شوند : 
1-زمينه هايي رواني
2-زمينه هاي اجتماعي
3- بحرانهاي شخصي و اتفاقاتي كه ايجاد فشار رواني مي كنند
درباره زمينه رواني ، يك بررسي آماري در آمريكا پيرامون خودكشي نشان داده است كه : 72 درصد خودكشي هاي موفق به علت بيماري افسردگي ، 13 درصد به علت مي بارگي ( الكليسم ) ، 8 درصد به علت ساير بيماريهاي رواني و 7 درصد بدون هيچ زمينه قبلي يا بيماري رواني خاص بوقوع پيوسته اند . بررسيهاي مشابه وجود اختلالات شخصيت توأم با اعتياد به الكل و يا مواد مخدر را در اقدام كنندگان به خودكشي و كساني كه موفق به خودكشي مي شوند نشان مي دهد .
     اما از جمله زمنيه هاي اجتماعي موثر در خودكشي ، به انزواي اجتماعي ( ناشي از پيري ، بازنشستگي ، تغيير منزل و گسستن پيوند از خانواده و .. ) اشاره شده است .. بعنوان مثال آسيب پذيرترين گروه مردان پيري شناخته شده اند كه بر اثر بازنشستگي از كار و تقليل روابط اجتماعي و كم شدن يا از دست دادن درآمد در آنها باعث ايجاد احساس از دست دادن موقعيت در جامعه وفقدان هدف در زندگي فردي شده است كه ممكن است منجر به احساس بي ارزشي و افسردگي گردد و در نهايت به خودكشي منجر شود.
 در ميان بحرانهاي شخصي ( سومين گروه ) نيز فشارهاي رواني ناشي از داغديدگي ، فشار مالي و قانوني و وجود بيماري در خانواده حائز اهميت بيشتري شناخته شده اند
 با مرور كلي و گذرايي كه بر عوامل ايجاد خودكشي انجام داديم ، نقش “ نماز ” در تخفييف يا از بين بردن كامل هر يك از عوامل قابل بررسي است . درباره تاثير ايمان و “ نماز ” بر زمينه هاي رواني ، مي توانيم به تاثير عمده نماز در زدودن افسردگي و ايجاد اميد و انگيزه زندگي در افراد اشاره نمود و اين غير از عوامل دروني و ناقل هاي عصبي شيميايي ضد افسردگي است كه توسط نماز فعال مي شود و ما در نكته دوم از اين مجموعه مقالات بدان اشاره نموده ايم .
 بعلاوه واضح است كه نمازگزار واقعي را با “ مي و افيون ” ( كه عوامل محرك ديگري در تحريك به خودكشي هستند ) ، ميانه اي نيست . در مورد تاثير نماز بر رفع اختلالات شخصيت نيز در آينده طي چند نكته سخن خواهيم گفت .
     ما در زمينه هاي اجتماعي از جمله انزواي سالخوردگان نيز تاثير نماز نمود بارزي دارد ، ديدگاه معنوي و آآخرت گراي نمازگزار سبب مي شود ، كه به دوران پيري خويش ، بعنوان فرصتي از آخرين فرصتها براي تجدييد ميثاق با پروردگار خويش و توبه و رهايي از گناهان بنگرد
و درست به همين دليل است كه پاي ثابت مسجد هاي ما را پيران و خردمندان تشكيل مي دهند .
 گو اين كه جامعه اسلامي و نمازگزار روابط توأم با احترام و ارزش را با اين گروه افراد بواسطه سابقه اسلامي شان از ضروريات مي داند .
     اما در بعد بحرانهاي شخصي ، مثلا در مورد داغديدگي ، باز هم ديدگاه معاد نگر و تكرار “ مالك يوم الدين ” توسط نمازگزار او را به طور كلي ، حتي از فكر خودكشي نيز دور مي سازد . چرا كه ديدگاه معاد نگر نمازگزار سخن حضرت علي (ع) را به ياد مي آورد كه فرمودند : “ گمان كنيد اين شخصي كه مرده است ، به مسافرتي دور و دراز رفته است و اگر روزي او از سفر باز نگردد ، شما براي ديدارش به همان سفر دور و دراز خواهيد رفت ”
    
تاثير نماز بر وسواس هاي عملي
پيرامون وسواس عملي نمونه هاي آشناي زيادي از آن را مي توان در جامعه اطراف پيدا كرد . از جمله اين نمونه ها مي توان به افرادي اشاره كرد كه گرايش به انجام مكرر فعاليتهايي معين مثل شستشو و نظافت دارند و حتي پس از بارها شستشو و آب كشيدن همچنان نسبت به پاك شدن شي مورد نظافت شك دارند !
 يا كساني كه هيچوقت از موثر بودن استحمام يا صحت غسلهايشان مطمئن نيستند ، و يا خانمهايي كه به شكل مبالغه آميز آرايش مي كنند يا لباسي را بارها مي پوشند و در مي آورند . اما سرانجام باز هم نسبت به زيبا شدن خود شك دارند ! يا افرادي كه ميل نامعقول و اجباري نسبت به شمارش يا جمع آوري اشياء يا مرتب و منظم بودن افراطي و غير متتظره دارند يا كساني كه در مورد اين كه آيا فلان كار را انجام داده اند ( مثلا كليد برق را خاموش كرده اند ؟ يا شير آب و گاز را بسته اند ؟ ) دائما دو دل هستند و..
 با اين كه نقل سرگذشت هاي بامزه اين قبيل افراد نمونه هاي برجسته اي از ادبيات طنز دنيا را به خود اختصاص مي دهد و يا حتي عده اي از شخصيتهاي علمي جهان را مبتلا به اين بيماري دانسته اند اما روشن است كه زندگي اين قبيل افراد براي خود و اطرافيانشان گاهي تا چه حد غير قابل تحمل و ناراحت كننده مي شود.
 بدين ترتيب لزوم توجه خاص به منظور رفع اين عارضه و مقابله با آن از مباحث ويژه روانشناسي و روانپزشكي امروز به شمار مي آيد .
   بخصوص كه وسواس ( فكري و عملي ) در ارتباط نزديك با بيماريهاي ديگر رواني نيز مي باشد . بعنوان مثال : معلوم شده است كه يك پنجم از موارد حالتهاي وسواسي نشانه هاي افسردگي و يك هشتم نشانه هاي اضطرابي دارند .
     عليرغم اين كه اسلام ، آيين نظم و ترتيب و مسلك پاكيزگي و طهارت است ، اما آنجا كه كار به افراط و مبالغه مي كشد و پديده اي از “ عدل ” دور مي گردد ، اسلام (بخصوص تشيع) آن پديده را مذموم تلقي مي نمايد و براي نزديك نمودن آن به تعادل راه حل عملي پيشنهاد مي كند . از جمله اين افراط ها “ وسواس ” است .(2)  كه گفتيم به عنوان وسوسه اي از سوي شيطان در تعاليم اسلامي نام برده مي شود و بخش قابل توجهي از تعاليم اسلامي و بخصوص نمود برجسته آن يعني “ نماز ” به زدودن و سواس از زندگي انسانها اختصاص دارد.
چنانچه مروري بر آداب طهارت در رساله هاي فقهي علماء شيعه داشته باشيم ، متوجه مي شويم ، كه بسياري از دستورات توجه به شك هاي وسواس آميز در مورد طهارت جسم يا لباس را باطل اعلم كرده اند ، مثلا اگر شخصي شك كند كه وضويش باطل شده يا نشده است ، بايد بنا را بر باطل نشدن آن بگذارد ، يا آن كه اگر شك كند لباسش نجس يا پاك است بنا را بر پاك بودن لباس مي گذارد .
  اين دستورات در آداب نماز نيز به همين گونه است ، بعنوان مثال از جمله شكياتي كه هرگز نبايد بدان اعتنا نمود ، شك كثير الشك ( كسي كه زياد شك مي كند ) است . يا اين كه در بسياري از ساير شكيات نماز ( مثلا شك بين 3 و 4 ركعت ) بايد براي پرهيز از وسواس بنا را به يك طرف شك گذاشت و بدان عمل نمود .
بدين ترتيب آموزشهاي نماز ، بسي قدرتمندتر از روشهاي معمول در علم غرب ( مثل روش حساسيت زدايي تدريجي ) در زدودن وسواس مطرحند ، چرا كه انسان نمازگزاري كه در شبانه روز بارها به تعاليم ضد وسواس توأم با نماز گردن مي نهد ، در زندگي روزمره خود ، قطعا دور از وسواس خواهد زيست .
  
تاثير نماز برآرامش عضلات
گروهي از نويسندگان مسلمان ، كوشيده اند ، در حركات حين نماز اعم از قيام و قعود و ركوع و سجود جنبه هايي از نرمش عضلاني و ورزش بدني را بجويند و آن را با نرمش هاي متداول ديگر كه منجر به استراحت و آمادگي عضلاني مي شوند ، مقايسه كنند . اما ديدگاه ما به آرامش عضلاني ناشي از نماز ، از دريچه ديگري است . دانش پزشكي امروزه ، به اثبات رسانده است كه اگر شخصي در ساعت حدود 10 شب بخوابد و حدود ساعت 5 صبح از خواب بيدار شود ( يعني حدود 7 ساعت خواب ) در ساعت حدود 1 بامداد ، در بدن او برخي مواد شيميايي شبه مورفين كه به عنوان گروهي اندورفين ها و آنگفالين ها نامگذاري شده اند ، ترشح مي شوند كه اين مواد اثر مستقييم بر روي قسمتهاي مختلف بدن از جمله عضلات اسكلتي دارند و منجر به راحتي در طول روز آينده براي فرد مي شوند
 اما چنانچه شخص در ساعت حدود 12 شب بخوابد و صبح روز بعد ساعت 10 صبح از خواب برخيزد ( يعني حدود 10 ساعت خوا ب اندروفين ها و آنكفالين ها برخلاف حالت گذشته افزايش ترشح كافي پيدا نمي كنند و در نتيجه اين امر ، سبب مي شود با اين كه اين شخص حدود 3 ساعت بيشتر از شخص قبلي خوابيده است ، از آرامش و استراحت عضلاني به اندازه كافي بهره مند نشود .
 و درست به همين علت است كه هر چه خواب انسان بيشتر ادامه پيدا كند و مثلا تا ساعت 10 صبح به دراز بكشد ، احساس خستگي و كوفتگي عضلاني پس از آن بيشتر خواهد بود
 و اما فريضه “ نماز ” با اثر درخشان و بي نظيري كه در ايجاد بهداشت خواب دارد ( و به جنبه هايي از آن در شماره هاي گذشته اشاره نموديم ) در اين مورد نيز نقش بسيار موثري ايفا مي كند . چرا كه “ نماز صبح ” ضمن ايجاد الزام و وجوب براي سحر خيزي ، انسان را خود به خود به سوي يك آرامش عضلاني ناشي از مواد شيميايي درونزا سوق مي دهد .
     بزرگان عرصه علم و انديشه نيز برنامه زندگي خود را بر مبناي خوابيدن در ساعت حدود 10 شب و برخاستن از خواب ، حدود نيم ساعت قبل از اذان تنظيم كرده بودند تا از مواهب خدا دادي و بي حد و حصر نماز ، حداكثر فيض و بهره را ببرند .
 

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:48 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

 
                                                         
 
 
• نماز موجب ياد خداست:
ياد خدا بهترين وسيله براي خويشتن داري و كنترل غرايز سركش و جلوگيري از روح طغيان است. «نمازگزار» همواره به ياد خدا مي‏باشد، خدايي كه از تمام كارهاي كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زواياي روان ما وجود دارد و يا از انديشه ما مي‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگي انسان و هوسهاي وي اعتدال مي‏بخشد، چنان كه غفلت از ياد خدا و بي خبري از پاداشها و كيفرهاي او، موجب تيرگي عقل و خرد و كم فروغي آن مي‏شود.
انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و كردار خود نمي‏انديشد و براي ارضاي تمايلات و غرايز سركش خود حد و مرزي را نمي‏شناسد و اين نماز است كه او را در شبانه روز پنج بار به ياد خدا مي‏اندازد و تيرگي غفلت را از روح و روانش پاك مي‏سازد.
به راستي، انسان كه پايه حكومت غرايز در كانون وجود او مستحكم است، بهترين راه براي كنترل غرايز و خواستهاي مرزنشناس او همان ياد خدا، ياد كيفرهاي خطاكاران و حسابهاي دقيق و اشتباه‏ناپذير آن مي‏باشد. از اين نظر قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا معرفي مي‏كند: «اقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من بپادار!» (1)
 • دوري از گناه:
نمازگزار ناچار است كه براي صحت و قبولي نماز خود از بسياري از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، يكي از شرايط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسايلي است كه درآن به كار مي‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏اي كه با آن نماز مي‏گزارد و مكان نمازگزار، اين موضوع سبب مي‏شود كه گرد حرام نرود و در كار و كسب خود از هر نوع حرام اجتناب نمايد؛ زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بي پروا باشد.
گويا آيه زير به همين نكته اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشأ و المنكر؛ كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مي‏دارد.» (2)
بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد كه شرط قبولي نماز در پيشگاه خداوند اين است كه نمازگزار زكات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غيبت نكند؛ از تكبر و حسد بپرهيزد؛ از مشروبات الكلي اجتناب نمايد و با حضور قلب و توجه و نيت پاك به درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقي ناگزير است تمام اين امور را رعايت كند. روي همين جهات، پيامبر گرامي ما(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مي‏فرمايد: نماز چون نهر آب صافي است كه انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و كثيف نمي‏شود. همچنين كسي كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در اين چشمه صاف معنوي شست و شو دهد، هرگز آلودگي گناه بر دل و جان او نمي‏نشيند.
آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه  مي‏تواند نشانه كوچكي از اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.
• نظافت و بهداشت:
از آنجا كه نمازگزار در برخي از مواقع همه بدن را بايد به عنوان «غسل» بشويد و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگي پاك سازد؛ ناچار يك فرد تميز و نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتي است كمك مي‏كند.
 • انضباط و وقت‏شناسي:
نمازهاي اسلامي هر كدام براي خود وقت مخصوص و معيني دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاي خود را در آن اوقات بخواند، لذا اين عبادت اسلامي به انضباط و وقت‏شناسي كمك مؤثري مي‏كند.
بالاخص كه نمازگزار بايد براي اداي فريضه صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب برخيزد، طبعا يك چنين فردي گذشته از اين كه از هواي پاك و نسيم صبحگاهان استفاده مي‏نمايد، به موقع فعاليتهاي مثبت زندگي را آغاز مي‏كند.
آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه مي‏تواند نشانه اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

پي‏نوشت‏ها
1. سوره طه، آيه 14.
2. سوره عنكبوت، آيه 45.

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:45 | نويسنده : صادق رئیسی |

                                                      

 

 

کلید بهشت ، تقوی و پرهیزکاری :

 یکی از کلیدهای بهشت تقوی و پرهیزکاری است که از جمله آیه 63 سوره مریم بعد از اشاره به باغهای جاویدان بهشت و بخشی از نعمت های آن می فرماید : « این همان بهشتی است که ما به ارث به بندگان پرهیزکار خود بخشیدیم . همچنین بنابر آیه 13 سوره حجرات می دانیم در نظام ارزشی اسلام ، تقوی موقعیت بسیار والایی دارد .
در آیات فراوانی از قرآن مجید ، تقوی در حقیقت به عنوان کلید بهشت شناخته شده و می دانیم تقوی به معنی خویشتن داری و پرهیز از گناهان و هرگونه تخلف در برابر فرمان خدا و حق و عدالت است . یا به تعبیر دیگر آن حالت خداترسی باطنی و کنترل درونی است که انسان را از هرگونه آلودگی باز می دارد ، یعنی چنان مفهوم جامعی دارد که انجام همه وظایف الهی اخلاقی انسانی را فرا می گیرد .

بیانات امیرالمومنین علی (ع) :

• تقوی و ترس از خدا بهترین توشه آخرت است .( غررالحکم ، صفحه 32)
• تقوی ظاهرش شرافت دنیا و باطنش شرافت آخرت است .( غررالحکم ، صفحه 51)
• اگر دوست داری تو نیز از حزب خداوند که پیروزند باشی از خداوند سبحان بترس و تمام کارهایت را بخوبی انجام بده زیرا خداوند با کسانی است که تقوی داشته باشند و اعمال نیک انجام دهند.(غررالحکم ، صفحه 85)
• دو صفت اند که خداوند سبحان اعمال (بندگان) را قبول نمی کند مگر بوجود آن دو که عبارتند از تقوی و اخلاص(غررالحکم ، صفحه 204) .
• اگر آسمانها و زمین بر بنده ای تنگ گیرند سپس آن بنده از خداوند بترسد و تقوی پیشه گیرد یقیناً خداوند برای چنین بنده ای از میان تمام گرفتاریهای آسمانی و زمینی راه خروجی قرار دهد و او را از جائی که به گمانش نرسد روزی رساند . (غررالحکم ، صفحه 262)
• سرور اهل بهشت پرهیزکارانند.( غررالحکم ، صفحه 192)



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:39 | نويسنده : صادق رئیسی |
                                                                 


نخستین چیزی که سرمایه اصلی نجات و خمیرمایه سعادت و کلید درهای بهشت شمرده شده ، ایمان و عمل صالح است . قرآن در آیه 82 سوره بقره می فرماید : « کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انحام دادند یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند . به این ترتیب قرآن پرده های اوهام گروهی از اهل کتاب و مقلدین آنها را در میان اثوام و ملل دیگر ، که تصور می کردند مسأله نجات و وردود در بهشت بر اساس یک سلسله روابط ، یا ضوابطی غیر از ایمان و عمل صالح است ، پاره می کند ، و انسانها را برای ساختن خویش در دو بعد « عقیده » و « عمل » بسیج می نماید .
 بدیهی است رابطه « ایمان » و « عمل صالح » رابطه « درخت » و « میوه » است . یک درخت سالم ( از درختان میوه ) خالی از میوه نخواهد بود ، همچنین ایمان از عمل صالح جدا نخواهد شد ، نگر ایمانهای ضعیف و کم نور که در برابر شهوت و هوی و هوس ها از اثر می افتد و به تعبیر روشنتر عمل صالح تجسم ایمان قلبی است .
 البته این سخن بدان معنا نیست که معصیتکاران یا مرتکلبان کبیره کافرند آنگونه که خوارج می پنداشتند ، بلکه منظور این است ایمان قوی هرگز از عمل صالح مقدم داشته شده ، با اینکه به نظر می رسد انجام واجبات و ترک محرمات کاری مشکل تر از ایمان است ، و قاعدتاً باید مقدم داشته شود ، ایم بخاطر آنست که قرآن با این بیان می خواهد اشاره به ریشه و اساس بود

ن ایمان نسبت به اعمال صالح کند . تعبیر به ایمان و عمل صالح ، آنچنان تعبیر گسترده ای است که تمام مراحل ایمان به خدا و سایر مبانی اعتقادی را از یکسو ، و انجام هرگونه کار شایسته فردی و اجتماعی و سیاسی و عبادی را از سوی دیگر شامل می شود . 

بیانات امیرالمومنین

علی (ع) :
 
• اصل ایمان برای امر خداوند خوب تسلیم شدن است.( غررالحکم ، صفحه 91) 
• نزدیکترین مردم به خداوند سبحان کسی است که ایمانش بهتر از دیگران باشد .( غررالحکم ، صفحه 93) 
• سه چیز است که هر کس آنها را داشته باشد ایمانش کامل است : عقل ، برداری و علم.( غررالحکم ، صفحه 96) 
• سه چیز است که در هر کس باشد ایمانش کامل است : کسی که چون خشنود شود ، خشنودیش بسوی باطل نبرد و زمانی که خشمگین شود خشمش او را از حق بیرون نبرد و چون قدرت یابد چیزی را که مال او نیست ( به زور و ستم از دیگری ) نستاند .( غررالحکم ، صفحه 160) 
 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:36 | نويسنده : صادق رئیسی |

                                                                  

 

 

خلوص عقیده ، خلوص عمل و خلوص عمل یکی از کلیدهای بهشت است . چنانکه در آیات 39 تا 43 صافات می خوانیم : « شما جز به همان اعمالی که انجام می دادید جزا داده نمی شوید ، مگر بندگان مخلص خدا که برای آنها روزی معین و ویژه ای است ، میوه های گوناگون ، و آنها مورد احترامند ، در باغهای پر نعمت بهشت !» 

اما باید دید « مخلَصین » چه کسانی هستند ؟ با دقت در آیات قرآن این نکته مهم بدست می آید که « مخلِص » یعنی کسی که خود و اعمال و نیت خود را خالص کرده ، غالباً در مواردی بکار فته که انسان در مراحل خودسازی بوده است ؛ در حالیکه « مخلص » یعنی خالص شدگان ، بر کسانیکه اطلاق شده که از نظر ایمان و معرفت و عمل به مقام والایی رسیده اند که از قلمرو نفوذ وسوسه های شیطانی خارج شده و مصونیت یافته اند و ابلیس در مقابل آنها سپر انداخته است . چنانچه قرآن از قول ابلیس در آیه 83 سوره ص نقل می کند « به عزتت سوگند که همه آنها را جز بندگان مخلَصت ! گمراه خواهم کرد . »
در حقیقت ناخالصی های وجود انسان بر دوگونه است : بخشی از آن قابل تشخیص و رفع است ، و بخشی از آن به قدری باریک و مخفی است که یا بر انسان پوشیده است و یا اگر هم آشکار گردد قدرت برای برطرف ساختن آن را ندارد ، هنگامی که اسنان در راه اخلاص قدم بگذارد و بخش اول از ناخالصی ها را که در توان او است از روح و جان و اعمال خود برچیند ، خداوند بزرگ به لطف و کرمش بخش دوم را از او برمیچیند ، اینجاست که شایسته نام « مخلَص » ( خالص شده ) خواهد بود . 

بیانات امیرالمومنین علی (ع) :

• بهترین عامل آن چیزی است که با اخلاص همراه باشد . (غررالحکم ، صفحه 171)
• هر کس که خلوص نیت او همراه عملش نباشد آن عمل پذیرفته نشود . (غررالحکم ، صفحه 294)
• کسی احراز مزد و پاداش ننماید مگر اینکه عملش را (برای خدا) خالص و پاک گرداند.( غررالحکم ، صفحه 394) 
• خلوص نیت به مقدار نیروی دین بستگی دارد. (یعنی اگر کسی در دین قوی باشد خلوص نیت نیز خواهد داشت) (غررالحکم ، صفحه 215)
درجات اخلاص :
اخلاص دارای مراتبی است که نخستین مرتبه آن عبارت است از اینکه عبادت از ریا و تظاهر و خودنمایی خالص باشد. بنابراین، اگر کسی به قصد پاداش یا برآورده شدن حاجت، عبادت کند عملش صحیح است و همراهی این‌گونه مقاصد با اصل اخلاص منافات ندارد. زیرا اساس اخلاص بر ترک ریا و خودنمایی استوار است. بدیهی است کسی که برای خداوند نماز می‌گذارد و در ضمن از او حاجت می‌خواهد و یا انتظار پاداش و ثواب دارد، ریاکار نیست. البته چنین شخصی اخلاص‌اش کامل نیست زیرا اخلاص کامل آن است که بنده جز خدا نخواهد و در دلش چیزی جز او نباشد . از آنجا که اخلاص گرانبهاترین گوهری است که در خزانه قلب و روح انسان پیدا می‌شود و آثار فوق‌العاده‌ای نیز دارد.
این نکته روشن است که هر قدر نیت خالصتر باشد به باطن کارها اهمیت بیشتری داده می‌شود تا به ظاهر کار و به تعبیر دیگر محکم‌کاری در حد اعلی خواهد بود، به همین دلیل پیروزی در کار تضمین خواهد شد.


راههای تقویت اخلاص : 

براى كسب اين صفت ارزشمند ، بايد در درجه‌ى اول به درمان رذيله‌ى ريا پرداخت و تا قلب از ريا پاك نشود نمى توان به اخلاص دست يافت . در حقیقت اخلاص در مقابل ریا قرار دارد ؛ براى درمان عملى ريا بايد خويش را به پنهان نمودن عبادات عادت داد ، همانگونه كه معاصى و گناهان را از ديد مردم پنهان مي‌كنيم ! و اگر در خلال عبادت (مثلاً نماز) شيطان وسوسه نمود كه اندك ميلى به ريا برايمان حاصل شود بايد از آن ابراز انزجار و تنفر نماييم. 
به هر جهت بايد با نفس خبيث و شيطان كثيف، مبارزه نماييم و آن قدر اين محاسبه و مراقبه و مبارزه را ادامه داد تا سرانجام در اين ميدان نبرد، پيروز شويم، همانگونه كه شيطان دست از سر انسان برنمي‌دارد و آن قدر وسوسه‌هايش را تكرار مي‌كند تا بلكه پيروز شود. 
براى ايجاد اخلاص در دل علاوه بر معالجه قلب از بيمارى نفس گير «ريا» بايستى با شوق و علاقه به اخلاص توجه به جمال جميل يار نماييم و همه‌ى تلاشمان را در جهت رضاى او خالص گردانيم و اغراض و اهداف پست دنيوى را از صفحه‌ى ذهن و قلب پاك نماييم و به اين نكته توجه كنيم كه عمل را براى هر كس كه به جا آوريم بايد از خود او پاداش بگيريم (‌و بجز خدا چه كسى مي‌تواند پاداش دهد؟)
البته صديقين و مخلصين حقيقى حتى براى پاداشت نيز عملى را انجام نمى دهند و تنها به رضاى او مى انديشند . البته از دیگر راهکارهای تقویت اخلاص گرفتن روزه است ؛ چنانچه حضرت اطمه (س) فرموده اند : « همانا خداوند روزه برای تثبیت اخلاص ما واجب کرده است » 

پس به طور کلی موارد زیر از راههای تقویت اخلاص است  :

• اشتیاق درونی به کسب فضیلت اخلاص 
• ترک ریاکاری و نفاق در اعمال
• ترک خودپرستی و تکبر ذاتی 
• توجه به ذات لایزال الهی
• پاک سازی نیّات در انجام اعمال
• گرفتن روزه ( در روایات به 40 بار روزه برای پاکسازی نیات اشاره شده است )
 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:32 | نويسنده : صادق رئیسی |
ثمره حفظ زبان
شخصی به پیامبر صلی الله علیه و اله عرض کرد: مرا راهنمایی کن!
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: زبان خود را کنترل کن.
بار دیگر آن شخص گفت: مرا راهنمایی کن!
پیامبر صلی الله علیه و اله همان جواب را بیان فرمودند.
بار سوم تقاضای راهنمایی کرد.
پیامبر صلی الله علیه و اله باز هم به او فرمودند: زبانت را کنترل کن.
عرض کرد: آیا این مسئله آنچنان مهم است که در هر سه بار مرا به آن توصیه فرمودی؟
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: وای بر تو! آیا جز آثار زبان، انسان را با صورت درون شعله های دوزخ می افکند؟!


 
دشنام
دوستی بین یکی از یاران امام صادق علیه السلام با ایشان موجب شده بود که وقتی مردم می خواستند از او یاد کنند به نام اصلی او توجه نداشتند و به او می گفتند: «رفیق امام صادق علیه السلام».
روزی به همراه امام داخل بازار کفشدوزها شدند، غلام آن شخص نیز همراه ایشان بود و از پشت سر حرکت می کرد. ناگهان به پشت سر خود نگاه کرد، غلام را ندید. سه مرتبه نگاه کرد؛ اما غلام را نیافت.
مرتبه چهارم که سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید، با خشم به وی گفت: مادر فلان! کجا بودی؟
تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق علیه السلام دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانی خودش زد و فرمود:
سبحان الله! به مادرش دشنام می دهی؟ کار ناروا به او نسبت می دهی؟ من خیال می کردم تو مردی با تقوا و پرهیزگاری. معلوم شد که ورع و تقوایی در تو وجود ندارد.
گفت: یابن رسول الله! این غلام «سندی» است و مادرش هم از اهل سند است. خودت می دانی که آن ها مسلمان نیستند.
امام فرمود: مادرش کافر بوده که بوده، هر قومی، سنت و قانونی در امر ازدواج دارد. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار کنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند.
سپس به او فرمود: دیگر از من دور شو.
بعد از آن، دیگر کسی آن مرد را با ایشان ندید.
 
 
 
 
آفات کلام
چهار پادشاه هند و خاقان چین و کسرای عجم و قیصر روم در محلی جمع شدند و رأی همه آن ها در مزمت سخن گفتن و مدح خاموشی بود.
یکی از ایشان گفت: من هرگز از خاموشی پشیمان نشده ام؛ اما بسیار از سخنی که گفته ام پشیمان شده ام.
دیگری گفت: هر گاه من سخن می گویم او مالک من می شود و اختیارش در دست من نیست؛ اما تا زمانی که نگفته ام، مالک و صاحب اختیار آن هستم.
سومی گفت: از فرد متکلم تعجب می کنم؛ زیرا اگر کلامی بر خود او برگردد ضرر می رساند و اگر برنگردد، نفعی به او نمی رساند.
چهارمی گفت: به رد آنچه نگفته ام قادرترم از رد آنچه گفته ام.
 
بهترین و بدترین
لقمان حکیم که از بیهوده گویی خواجه سخت ناراحت بود، به دنبال فرصت بود که او را بیدار کند.
روزی مهمانی گرامی بر خواجه وارد شد. به لقمان گفت که گوسفندی ذبح کند و از بهترین اعضای آن غذایی مطبوع درست کند.
لقمان از زبان و دل گوسفند غذایی درست کرد و بر سفره گذاشت.
روز دیگر خواجه گفت: گوسفندی را ذبح کن و از بدترین اعضای آن غذایی درست کند. این بار نیز غذایی از دل و زبان گوسفند آماده کرد.
خواجه از کار او متحیر شد، پرسید: چگونه است که این دو عضو، هم بهترین و هم بدترین اعضا هستند؟
لقمان گفت: ای خواجه! دل و زبان، مؤثرترین اعضا در سعادت و شقاوت هستند؛ چنانچه دل را منبع فیض نور گردانی و زبان را در راه نشر معرفت و اصلاح بین مردم در آوری، بهترین اعضا و هر گاه دل به ظلمت فرو رود و کانون کینه و عناد گردد و زبان به غیبت و فتنه انگیزی آلوده شود از بدترین اعضا خواهند بود.
خواجه از این سخن پند گرفت و از آن پس به اصلاح خویش برآمد.
 


 

عمل بهشتی
محمد کعب روایت کرده است:
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: نخستین کسی که از این در وارد شود، مردی بهشتی است، پس مردی به نام عبدالله بن سلام وارد شد و جمعی از یاران پیامبر صلی الله علیه و اله برخاستند و به طرف او رفتند و جریان را به او خبر دادند و گفتند:
ما را از مطمئن ترین کاری که داری و به آن امیدواری خبر بده.
گفت: من ضعیفم و مطمئن ترین عملی که با آن به خدا امیدوارم، سلامتی سینه و اندیشه و ترک سخنی است که به من ارتباط ندارد.
 
 
رنج دوزخیان
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: چهار گروه اند که دوزخیان از رنج آن ها رنج می برند. آن ها میان دوزخ و آب جوش جهنم تلاش می کنند و فریاد می زنند؛ یک گروه از آن ها مردمی هستند که از دهان شان چرک و خون سرازیر است و به او گفته می شود: این شخص دور از رحمت خدا را چه شده است که علاوه بر رنجی که خود داریم ما را آزار می دهد.
می گوید: این شخص دور از رحمت خدا به هر سخن پلید و دردآوری توجه می کرد و از آن لذت می برد؛ چنان که از دشنام لذت می برد. 


تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:30 | نويسنده : صادق رئیسی |
حارث همدانی یکی از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت علی علیه السلام بود و مقام ارجمندی نزد امام داشت. حارث مریض شد و حضرت علی علیه السلام به عیادت او رفت و پس از احوال پرسی فرمود: ای حارث! به تو بشارت می دهم که مرا وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و کنار حوض کوثر و موقع (مقاسمه) می بینی و می شناسی. حارث عرض کرد: مقاسمه چیست؟
حضرت فرمود: مقاسمه با آتش انجام می گیرد، من در روز قیامت با آتش جهنم مردم را تقسیم می کنم، به آتش می گویم: ای آتش! این دوست من است، او را رها کن و این دشمن من است او را بگیر، آن گاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود: ای حارث! همین طور که دست تو را گرفتم پیامبر صلی الله علیه و اله نیز دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قریش و منافقان به آن حضرت شکایت نمودم، ایشان به من فرمودند: هنگامی که روز قیامت برپا شود من ریسمان محکم خدا را می گیرم و تو ای علی! دامن مرا می گیری و شیعیان، دامن تو را می گیرند.
سپس سه بار فرمود: ای حارث! تو با آن کسی که دوستش داری خواهی بود و همراه کردارت هستی. حارث برخاست و از شدت خوشحالی عبای خود را می کشانید و می گفت: بعد از این باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ بر سوی من آید.
عمر دنیایی
امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت نوح دو هزار و سیصد سال زندگی کرد. شهرها را بنا کرد و فرزندانش را در آن سکونت داد، سپس ملک الموت نزد او آمد در حالی که زیر آفتاب بود.
گفت: السلام علیک یا نوح! سلام او را جواب داد و گفت: ای فرشته مرگ! برای چه آمدی؟
گفت: آمده ام جانت را بگیرم.
گفت: صبر کن تا از آفتاب به سایه روم، آن گاه جابه جا شد.
نوح گفت: ای فرشته مرگ! تمام آنچه از دنیا بر من گذشت مانند این جا به جا شدنم بود.


تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:29 | نويسنده : صادق رئیسی |
روزی از روزها، شخص شصت ساله ای حساب و کتاب عمرش را می کرد تا حدس بزند در طول عمر، گناهانش چه اندازه است. او بعد از قدری تأمل با خود گفت:
ـ حدود شصت سال از عمرم می گذرد؛ یعنی نزدیک به بیست و دو هزار روز عمر کرده ام. اگر در هر روز فقط یک گناه کرده باشم، اکنون چیزی حدود بیست و دو هزار گناه دارم. وای بر من که با چنین بار عظیمی از گناه می خواهم به سفر آخرت بروم!
شخص مذکور پس از این محاسبه و آگاه شدن بر احوال خویش، فریادی بر کشید و سپس از هوش رفت و فوت کرد.
                                             
نیکوکاری فرزند، عذاب پدر را برطرف کرد
روزی از روزها حضرت عیسی بن مریم «علیه السلام» از قبرستانی می گذشت که مشاهده کرد صاحب قبری را خداوند عذاب می کند.
حدود یک سال از این واقعه گذشت و حضرت عیسی (ع) بار دیگر از آن قبرستان عبور کرد و به کنار همان قبری رفت که صاحب آن را عذاب می کردند. حضرت عیسی (ع) متوجه شد که دیگر عذابی در کار نیست؛ بنابراین، از خداوند سوال کرد:
ـ پروردگارا! سال پیش که از اینجا عبور می کردم، صاحب این قبر در عذاب بود؛ ولی امسال عذابی برای او نیست. چه شده است که عذاب از این شخص برداشته شده است؟
از طرف خداوند به حضرت عیسی (ع) وحی رسید که صاحب این قبر فرزندی دارد که سال پیش به حد بلوغ نرسیده بود؛ ولی اکنون به سن بلوغ رسیده است و کارهای نیکو می کند. به همین دلیل عذاب از پدرش برداشته شده است.

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:27 | نويسنده : صادق رئیسی |

کعبه را ابتدا حضرت آدم ساخت و سپس ابراهیم(ع) به کمک پسرش اسماعیل(ع) آن را بازسازی کرد. کعبه در زمان رسول خدا(ص) و قبل از بعثت، به دست قریش و با همکاری رسول خدا، دوباره بازسازی شد. علی(ع) در کعبه به دنیا آمد و امروز مثل گذشته، کعبه مظهر بندگی انسان به خداست . بیایید با هم به خانه خدا سفر کنیم . تصاوير سه بعدی و پانوراماي 180 × 360 درجه ما را بصورت مجازی به آنجا خواهد برد.
با دريافت اين تصاوير مي توانيد خود را به طور كاملا واقعي در آن محيط احساس كنيد.

از قابليت هاي انحصاري اين تصاوير مي توان به موارد زير اشاره كرد :
1) قابليت چرخش سه بعدي تصاوير (180 × 360 درجه) با استفاده از موس
2) طبيعي بودن تصاوير و القاي حس واقعي حضور در محل
3) بررسي محل از نگاه خود
4) قابليت زوم بر روي تصاوير (با استفاده از غلطت بالا و پایین رونده موس)
5) قابليت استفاده از اين تصاوير براي محافظ صفحه نمايش (screen saver)


و اما خانه خدا یا بیت الله الحرام كجاست ؟
به کعبه، خانه خدا، بیت الله الحرام، بیت العتیق ، بیت الحرم و مسجدالحرام نیز می‌گویند. دلیل نامگذاری کعبه به بیت الحرام این است که خداوند ورود مشرکان را به این مکان مقدس حرام و ممنوع فرموده است.
بیت الله الحرام در شهر مکه قرار دارد و در تاریخ، مورد احترام همگان بوده است. بنا بر آیاتی از قرآن و روایات معصومان علیهم السلام خانه کعبه نخستین و مقدس‌ترین بنا و اولین مسجدی است که بر روی زمین ساخته شده است.
در احادیث آمده است که در آغاز آفرینش سراسر زمین را آب فرا گرفته بود و نخستین خشکی که آفریده شد زمین زیر کعبه بود که خشکی‌های دیگر از آن گسترده گشت. بر اساس روایات اسلامی، کعبه را ابتدا حضرت آدم ساخت و سپس حضرت ابراهیم علیه السلام به کمک پسرش اسماعیل علیه السلام تعمیر و بازسازی کرد. کعبه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و قبل از بعثت، به دست قریش و با همکاری رسول خدا، بر اساس بنای اولیه ابراهیم علیه السلام، دوباره بازسازی شد.  
خداوند کعبه و اطراف آن را «حرم» قرار داده است؛ یعنی مقدس شمرده و ارتکاب گناه و قتل و شکار و تجاوز به جان و مال مردم و جنگ و دزدی و راهزنی و ... را در آن جایز ندانسته است. وقتی مجرمی به آنجا پناه ببرد کسی حق مواخذه او را ندارد.
واقعه مهمی که در دوران عبدالمطلب، سرپرست و تولیت کعبه، رخ داد، نجات معجزه آسای آن از ویرانی به دست سپاه ابرهه و اصحاب فیل بود.
دومین حادثه مهم، تولد امیر مؤمنان علی علیه السلام در آن بود. مقارن با ظهور اسلام، صدها بت فلزی و چوبی و سفالی در شکل‌های گوناگون در داخل و بیرون و بر روی دیوارها و سقف کعبه بود، اما در روز فتح مکه که در رمضان سال هشتم هجری رخ داد، رسول خدا وارد کعبه شد و همه بت‌ها را از بین برد.
ساختمان کعبه به شکل مربع مستطیل و دارای چهار ضلع است که هر ضلع آن را رُکن می‌نامند. به مجموع چهار ضلع ارکان کعبه می‌گویند که سه رکن آن چنین نام دارند: رکن یمانی، رکن شامی و رکن عراقی.
ساختمان کعبه 85 / 14 متر ارتفاع دارد، طولش 58 / 11 و عرضش 22 / 10 متر است. بنای کعبه از سنگ‌های سیاه و سختی ساخته شده است که پرده سیاهی بر روی آن قرار دارد.
می گویند نخستین بار حضرت اسماعیل علیه السلام پرده ای بر کعبه کشید و بعدها قریش نیز چنین کردند و پرده‌داری، منصبی ویژه برای آنان محسوب می‌شد. اکنون نیز آن پرده به صورتی خاص بافته و بر روی کعبه نهاده می‌شود.
این بنای شریف بخش‌های دیگری هم دارد؛ همچون حجر الاسود، ملتزم، مستجار، حطیم و حجر اسماعیل. در نزدیکی آن نیز مقام ابراهیم و چاه زمزم واقع است.


جهت دريافت تصاوير و انجام سفر مجازي از طريق زير اقدام نماييد :



نحوه استفاده :
اگرچه اغلب کاربران در اولین نگاه متوجه امکانات این تصاویر خواهند شد اما بهتر است اشاره ای گذرا بر نحوه عملکرد آن داشته باشیم :
1) برای حرکت فقط باید ماوس را حرکت دهید تا به تمامی نقاط تصویر پاناروما دسترسی داشته باشید .
2) در این تصاویر شما می توانید به صورت مجازی لنز عکاسی را زوم کنید . از دکمه اسکرولر ماوس و یا کلیدهای PageUP و PageDown برای تعویض بزرگنمائی تصویر از لنز ۱۷ میلی متر تا لنز ۷۵ میلی متر استفاده کنید . ضمنا این کار را می توانید با نگاه داشتن کلید سمت راست ماوس و عقب و جلو کردن ماوس نیز انجام دهید .
3) برای انتخاب تصویر پاناروما ( سه بعدی ۱۸۰ در ۳۶۰ درجه ) به عنوان محافظ صفحه نمایش ( Screen Saver ) از کلید F5 استفاده کنید .(البته در ابتدا و قبل از اجرای تصویر آن را به محل مشخص و ثابتی انتقال دهید تا پس از فشردن کلید F5 ، تصویر همیشه از همانجا فراخوانی شود.)
4) برای خروج از کلید ESC استفاده کنید .



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:21 | نويسنده : صادق رئیسی |
                                                                    
 
گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام *با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام
 گر به  ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین* باز  هم مشتاق  روی دلکش جانا نه ام
 از در  میخانه ات  ای شاهد  خوبان مران*با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام
 پرده  بردار  از رخ زیبا  که مشتاق  تو ام* آن  رخ  زیبا  ندیده  ،واله   ودیوانه ام
پادشاه  جودی و ما  بنده در گاه  تو* منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام
در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی*باز  هم در   جستجوی  گوهر  دردانه ام
همچون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن*لیک  با الطاف  غیر  از تو،  شها! بیگانه ام
چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام* ور  نه  آن گردم  که افشان در دل ویرانه ام
انتظارت بیش از حد شد ،تحمل تا به کی؟* آفتا با!   بهر  دیدار  رخت  پروانه ام
  واله و«شیدا » ومستم لیک ،محتاج توام* یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام!
 




تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:10 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

آیا در دنیا هم انسانی به صورت حیوان درآمده است ؟

 

 

 

همانطوری که از آیه 60 سوره مائده و آیه 166 سوره ی اعراف استفاده شد ، خداوند بزرگ گاهی برای اثبات موضوع و روشن شدن مسئله و دیدن کسانی که ایمانشان به مبدأ و معاد ضعیف است ، افرادی را در همین دنیا در اثر ظلم و جنایاتشان به صورت حیوان درمی‌آورد تا برای بقیه فاسدان و ظالمان درس عبرتی باشد و بقیه مردم هم بدانند گناه چگونه باطن را تغییر می‌دهد و باعث رسوایی در روز قیامت خواهد شد .

 

 

 

 

 

 

 

قیافه شراب خوار در روز قیامت :

 

 

 

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و السلم ) فرمود :

 

 

 

شارب خمر روز قیامت محشور می‌شود در حالی که صورتش سیاه ، دو چشمش کبود ، دهانش کج ، آب دهانش جاری و زبانش از پشت سرش بیرون آمده .

 

 

 

 

 

 

 

خداوند تبارک و تعالی به حضرت داود ( علیه السلام ) چنین وحی نمود :

 

 

 

« ای داود ! چه بسا بنده ای به نماز می‌ایستد و نماز می‌خواند و من آن نماز را به صورتش می‌زنم و صدایش را از خودم دور داشته ، به طوری که صدای قرائتش به من نرسد . ای داود ! آیا می‌دانی آن نماز گذار کیست ؟ او کسی است که زیاد به خانه ها و حریم مؤمنین با چشم فسق نگاه می‌کند و این کسی است که نفسش او را وسوسه می‌کند به این که اگر امر و حاکم بر مردم بشود از راه ظلم گردنها را بزند .   

 

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 23:0 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

پیامبر (ص ) :ان الشیطان اذا سمع النداء هرب
به درستی كه شیطان وقتی صدای اذان را شنید فرار می كند.
( كنز العمال ، حدیث 20951 )
نماز جنگ با شیطان است

http://www.taghribnews.com/images/docs/000060/n00060286-b.jpghttp://www.smsha.ir/wp-content/uploads/satan.jpg


در هنگام اذان ونماز جنگ با شیطان را می توان احساس کرد
http://propicnet.com/fa/M_Pic/124d8cbd3b5f88f9089219842b82b841__20111127167.jpg            

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSlWATLAFuKBteIiJE0QQa3dIEIBnuMYoTwm4mNR3QNa6ZylzqXiA&t=1

        

 

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 22:56 | نويسنده : صادق رئیسی |

مسئولیت انسان نسبت به نماز خانواده اش  

خیلی دلم می‏خواهد ما به‏ اهمیت نماز كه عمودالدین است پی برده باشیم. هیچ می‏دانید كه ما مسؤول‏ نماز خواندن خاندان خودمان، یعنی زن و فرزند خودمان هستیم یا نه؟ هر فردی ازماهم مسئول نماز خودش است و هم مسؤول نماز اهلش یعنی زن‏ وبچه‏اش.
خطاب به پیامبر اکرم است: «و امر اهلك بالصلوة و اصطبر علیها» (طه/132)، ای پیامبر! خاندان خودت را به نماز امر كن و خودت هم بر نماز صابر باش. این اختصاص به پیامبر ندارد، همه ما به این امر موظف‏ هستیم.
بچه ها را چه باید كرد؟ بچه ها را از كوچكی باید به نماز تمرین‏ داد. دستور رسیده است كه به بچه از هفت سالگی نماز تمرینی یاد بدهید.
البته بچه هفت ساله نمی‏تواند نماز صحیح بخواند ولی صورت نماز را می‏تواند بخواند. از هفت سالگی می‏تواند به نماز عادت كند، چه پسر وچه‏ دختر. یعنی همان اولی كه بچه به دبستان می‏رود، باید نماز را در دبستان‏ به او یاد بدهند، در خانواده هم باید به او یاد بدهند ولی این را توجه‏ داشته باشید كه یاد دادن و وادار كردن با زور نتیجه‏ای ندارد، كوشش كنید كه بچه تان از اول به نماز خواندن رغبت داشته باشد و به این كار تشویق‏ بشود.
به هر شكلی كه می‏توانید موجبات تشویق بچه‏تان را فراهم كنید كه با ذوق و شوق نماز بخواند، زیاد به او بارك الله بگوئید، جایزه بدهید، اظهار محبت كنید كه بفهمد وقتی نماز می‏خواند، بر محبت شما نسبت به‏ او افزوده می‏شود. دیگر اینكه بچه را باید در محیط مشوق نماز خواندن برد.
به تجربه ثابت شده است كه اگر بچه به مسجد نرود، اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمع را نبیند، به اینكار تشویق نمی‏شود، چون اصلا حضور در جمع مشوق انسان است. آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت‏ می‏بیند، روح عبادت بیشتری پیدا می‏كند، بچه كه دیگر بیشتر تحت تأثیر است.
متاسفانه كم رفتن ما به مسجد و معابد و مجالس دینی و اینكه بچه‏ ها كمتر در مجالس مذهبی شركت می‏كنند، سبب می‏شود كه اینها از ابتدا رغبت به عبادت پیدا نكنند ولی این برای شما وظیفه است.
 
اما اسلام كه‏ می‏گوید بچه‏ات را وادار به نماز خوان كن، نمی‏گوید آقا فرمان‏ بده، تشربزن، دعوایش كن. نه، ازهر وسیله‏ای كه می‏دانید بهتر می‏شود برای تشویق او به عبادت و نماز خواندن استفاده كرد، شما باید استفاده بكنید. باید ما با بچه‏های خودمان برنامه مسجد رفتن داشته باشیم تا آنها با مساجد و معابد آشنا بشوند.
ما خودمان كه از بچگی با مساجد و معابد آشنا بودیم در این اوضاع و احوال امروز چقدر به‏ مسجد می‏رویم كه بچه های ما كه هفت ساله شده‏اند به دبستان رفته‏اند و بعد به دبیرستان و بعد به دانشگاه ولی اصلا پایشان به مساجد نرسیده است، بروند.
خوب، اینها قهرا از مساجد فراری می‏شوند. حالا ممكن است بگوئید وضع مساجد خراب است، كثیف است، یا مثلا یك روضه خوان می‏آید و حرف‏ چنین و چنان می‏زند. آنها را هم وظیفه داریم كه درست بكنیم، وظیفه كه‏ در یك جا تمام نمی‏شود، وضع مساجد خودمان را هم باید اصلاح بكنیم.
پس‏ این را هم هرگز فراموش نكنید كه ما وظیفه دایم نماز بخوانیم ووظیفه‏ داریم كه خاندان خودمان را هم نماز خوان بكنیم بشكلی كه به نماز راغب و تشویق بشوند، فوائد و خاصیت نماز خواندن و در حدودی كه می‏توانیم فلسفه‏ نماز خواندن را برای بچه‏ها بگوئیم.

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 22:53 | نويسنده : صادق رئیسی |
 عمریست که آواره ی دشتی آقا ...            

رفتی و هنوز برنگشتی آقا ...

شاید که چو آمدی و دیدی خوابیم ...

از خیر تماممان گذشتی آقا ...




تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 22:50 | نويسنده : صادق رئیسی |
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد . . .
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت !
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی !!!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد !
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند !
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت !
یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام داده ای !
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد !
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند !
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است !
 سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد. . . .




تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 22:43 | نويسنده : صادق رئیسی |

 

تابستان نزدیک است و سه ماه فرصت ارزشمند برای بسیاری از نوجوانان زیر 20 سال به وجود خواهد آمد. این و برخی موارد مثل راهنمایی خواستن پدر یکی از مخاطبان سایت در مورد فرزندش بهانه‌ای شد که این مطلب را بنویسم.
طبق معمول، دوست دارم بیشتر تجربیات خودم را در مورد مسائل بیان کنم. شما هر کدام را که خواستید به تجربیات خود اضافه کنید.
http://salijoon.ws/mail/910308/20/youth5.jpg
حدوداً دوازده ساله بودم که در مسجد با مرد بزرگی آشنا شدم که قریب به پنجاه و اندی سال سن داشت (بخوانید مرشد) و هنوز هم که هنوز است و قریب به 70 سال سن دارد، باید او را هر هفته ببینم تا از تجربیاتش برایم بگوید و راهنمایم باشد.
یکی از چیزهایی که همیشه به خاطر آن خود را مدیون او می‌دانم این است که از ابتدای دوستی‌مان، هر چند روز یک بار یک جمله را با تأکید خاصی به من می‌گفت:
فلانی! فقط تا 20 سالگی فرصت داری خودت را بسازی!
موقع خداحافظی دوباره می‌گفت: یادت نرود که فقط تا 20 سالگی فرصت داری!
معتقد بود: بعد از 20 سالگی آنقدر مشغله‌ها و درگیری‌های ذهنی برایت پیش می‌آید که ورودی‌هایت را به صفر نزدیک می‌کند و فقط خروجی خواهی داشت. اگر قبل از 20 سالگی خود را خوب ساخته بودی، خروجی‌هایت ارزشمند خواهد بود وگرنه تا آخر عمر خروجی مفیدی نخواهی داشت.
من بارها و بارها در روز این جمله در گوشم زمزمه می‌شد: فقط تا 20 سالگی فرصت داری!
به همین دلیل، تمام سعی‌م را می‌کردم که تا 20 سالگی شخصیتم را به بهترین نحو بسازم.
الان که نگاه می‌کنم، می‌بینم حقیقتاً راست می‌گفت!
شخصیت اصلی من قبل از 20 سالگی ساخته شد و تقریباً قسمت عمده‌ای از دانسته‌هایم برای آن دوران است. بعد از آن درگیر تدریس و کار شده‌ام و بیشتر، خروجی داشته‌ام تا ورودی. دقیقاً 20 ساله بوده‌ام که مدرس شدم و از آن به بعد تقریباً قسمت اعظمی از زندگی‌ام خروجی بوده است تا ورودی.
به هر حال، مواردی که به نظرم می‌رسد که یک نوجوان باید قبل از 20 سالگی انجام دهد را اینجا لیست می‌کنم. می‌دانم که برخی مخاطبان سایت، کمتر از 20 سال سن دارند و هنوز فرصت دارند. اگر شما فرصت را از دست داده‌اید، هر چند بعید می‌دانم بتوانید به آن‌ها عمل کنید، اما اگر توانستید ماهی را همین الان از آب بگیرید، وگرنه برای فرزندانتان شاید مفید باشد:
 
 
1- درس‌های راهنمایی و دبیرستان را با جدیت بخوانید و یاد بگیرید:
باید دقت کنید که این دروس بسیار بسیار ارزشمندتر از آنی هستند که فکر می‌کنید. تمام چیزهایی که گفته می‌شود، در آینده مفید خواهد بود. درس‌ها را سرسری نخوانید تا نمره بگیرید. دروس مهمی مثل ریاضی، فیزیک، شیمی، علوم و حتی فارسی و امثالهم را با جدیت بخوانید.
اگر فکر می‌کنید مدرسه‌ای که در آن هستید، دانش‌آموزانی دارد که علاقه‌ای به درس ندارند یا معلمانی که بیشتر برای پول کار می‌کنند تا عشق، هر چند شما می‌توانید راه خودتان را بروید (همانطور که من در دوران راهنمایی در بدترین مدرسه شهر بودم، اما همیشه بهترین شاگرد بودم)، اما اگر فکر می‌کنید مدرسه غیرانتفاعی و بهتری وجود دارد، به آن مدرسه بروید. (مثلاً یکی از عوامل نجات خودم در بحث درس را این می‌دانم که دبیرستان را در یک مدرسه غیرانتفاعی که بهترین مدرسه بین مدارس شهر بود گذراندم و با بهترین معلمان شهر درس داشتم. اگر می‌خواستم مدارس دولتی را انتخاب کنم، بعید می‌دانم از درس به جایی می‌رسیدم!)
 
 
2- یادگیری مکالمه زبان انگلیسی را از اوائل دبیرستان شروع کنید:
فراموش نکنید که زبان انگلیسی زبان مشترک بین ملت‌هاست. هر کس در هر نقطه‌ای بخواهد بهترین مطلبش را عرضه کند، آن‌را به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر می‌کند. تمام منابع در همه زمینه‌ها به انگلیسی ترجمه شده است و این یعنی اگر انگلیسی را بدانید، می‌توانید از تمام زبان‌های دنیا برای یادگیری استفاده کنید.
بخواهید یا نخواهید، تمام رشته‌ها این روزها پر شده‌اند از کلمات و عبارات انگلیسی. پس اگر می‌خواهید منابع مرجع را در دست داشته باشید، مجبورید به بهترین شکل، زبان انگلیسی را یاد بگیرید.
تجربه خودم را می‌گویم: من از دوم یا سوم دبیرستان بود که به کلاس‌های مکالمه زبان رفتم و تا چهار یا پنج سال در این کلاس‌ها بودم و بعد از آن هم که تا این لحظه مدرس مکالمه زبان بوده‌ام و از این طریق خودم را درگیر نگاه داشته‌ام.
یک مؤسسه را که فکر می‌کنید مدرسین بهتری دارد، انتخاب کنید و تا انتها به آن پایبند بمانید. سعی کنید هر طور شده و با تمام سختی‌هایی که ممکن است سر راه پیش آید، یادگیری زبان انگلیسی را رها نکنید و تا انتها بروید.
هر چند سعی خواهم کرد در یک مطلب جداگانه نکاتی در مورد یادگیری زبان بگویم، اما به طور خلاصه، چند نکته را بیان می‌کنم:
- هیچ کس تا به حال نشده در خانه و با کتاب و سی.دی و امثالهم بتواند مکالمه زبان را یاد بگیرد! هر چند آن‌ها مفید هستند، اما بدون کلاس رفتن، به هیچ کجا نخواهید رسید! بی‌خود زمان را از دست می‌دهید.
- هرگز از این مؤسسه به آن مؤسسه نپرید! یک جا بمانید و ادامه دهید.
- کلاس مکالمه بیش از هر چیز، بهانه است. پس نگویید مدرس خوب نبود، مؤسسه خوب نبود!! همه چیز به خودتان بستگی دارد و کلاس فقط یک بهانه برای مجبور شدن شما به یادگیری است.
- یادگیری مکالمه ممکن است 3 تا 5 سال طول بکشد. در این مدت صبور باشید و اجازه دهید به مرور یاد بگیرید.
- ممکن است تا ترم‌های آخر احساس کنید هیچ پیشرفتی نداشتید! این طبیعی است و نباید کلاس‌ها را رها کنید. در ترم‌های آخر و در موقعیت‌هایی که پیش می‌آید، متوجه می‌شوید که نسبت به ترم‌های اول چقدر پیشرفت داشته‌اید.
 
 
3- به زبان عربی به خوبی مسلط شوید:
ما ایرانی‌ها خوشبختانه به خاطر نزدیکی زبانمان به عربی، این شانس را داریم که بهترین زبان دنیا را در مدت کوتاهی یاد بگیریم. خوشبختانه دروس دوران راهنمایی و دبیرستان تا حد کافی عربی را یاد داده‌اند. اگر آن‌ها را با عشق (و بدون توجه به چرت و پرت‌های انسان‌های بی‌سواد که سعی می‌کنند عربی را بد جلوه دهند) یاد بگیرید، مطمئناً از زندگی خود احساس رضایت بیشتری خواهید داشت.
من خودم را همیشه مدیون معلمان عزیزی دانسته‌ام که باعث شدند من به زبان عربی در حد بسیار خوبی مسلط شوم. (خدا همه‌شان را در دنیا و آخرت سعادتمند کند)
هر طور شده، عربی را یاد بگیرید تا جایی که هر حدیث یا آیه‌ای که خواندند، بتوانید به راحتی به فارسی ترجمه کنید.
از آنجا که بسیاری از کلمات زبان فارسی از زبان عربی وارد شده است، دانستن زبان عربی، زندگی شما را متحول می‌کند. حتی اگر شما یک فیزیک‌دان شوید من شک ندارم که زبان عربی فیزیک شما را متحول می‌کند.
در نکات بعد خواهم گفت که یکی از رموز موفقیت در زبان عربی، یادگیری قرآن و خواندن آن و احادیث است.
زمانی که در کلاس‌های عربی بودیم، هر درس جدیدی که معلم می‌گفت، من کلی حدیث و آیه به ذهنم می‌آمد که آن نکته در آن‌ها رعایت شده بود. به طور مثال وقتی می‌گفت: "ات" جمع مؤنث هیچ وقت مفتوح نمی‌شود، من آیاتی مثل: إن فی خلق السماواتِ و الارض .. و یا الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ  وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ([قانون خدا این است که:] زنان ناپاک و خبیث برای مردان ناپاک، و مردان ناپاک برای زنان ناپاک خواهند بود و زنان پاک‌دامن برای مردان پاک‌دامن و مردان پاک‌دامن برای زنان پاک‌دامن خواهند بود) به ذهنم می‌آمد و با خودم می‌گفتم: راست می‌گه پسر! هیچ کجا نداریم که «ات» فتحه بگیره!
بعد از آن هم به سفارش یکی از دوستان روحانی‌ام، کتاب «صرف و نحو ساده» را مطالعه کردم که زبان عربی‌ام کامل‌تر شود و پیشنهاد می‌کنم بعد از پیش‌دانشگاهی، حتماً این کتاب را مطالعه کنید. در همان سنین، چندین و چند جلد کتاب عربی (داستان و روان‌شناسی و امثالهم) گرفتم و خواندم و الان به هیچ کتاب فارسی که از عربی ترجمه شده باشد مثل اینکه به کتاب ترجمه شده‌ی انگلیسی به فارسی اعتماد ندارم، به آن‌ها هم اعتماد ندارم و ترجیح می‌دهم کتاب مرجع عربی‌اش را بخوانم.
باید قبل از 20 سالگی به مرحله‌ای برسید که یک متن عربی تقریباً مثل یک متن فارسی برایتان قابل فهم باشد.
شاید بزرگ‌ترین اشتباه من این بود که در همان سنین برای مکالمه عربی اقدام نکردم. البته در شهر ما یک کلاس مکالمه عربی هم وجود نداشت و ندارد، اما به هر حال، اگر همت می‌کردم، به قم می‌رفتم و مکالمه عربی را هم یاد می‌گرفتم. (دقت کنید که مکالمه عربی و هر زبان دیگری خیلی با متون کتابی فرق می‌کند)
اگر امکانش برای شما وجود داشت، بعد از اینکه به انگلیسی مسلط شدید، به سراغ عربی بروید.
 
 
4- به مطالعه عادت کنید:
یکی دیگر از مواردی که شخصیت شما را می‌سازد همین است. باید در این سنین به مطالعه عادت کنید. باید تندخوان شوید. در این سنین، هیچ مشغله فکری نخواهید داشت! مشغله‌هایی مثل دانشگاه، شغل، ازدواج، درآمد، فرزند و ده‌ها مشغله دیگر که خیلی‌ها را آنقدر درگیر خود کرده که صبح ساعت 7 تا 7 شب وقتشان را می‌گیرید و بعد از آن هم مثل جنازه به خانه می‌رسند و می‌خوابند که فردا را دوباره به همین صورت شروع کنند!
http://salijoon.ws/mail/910308/20/youth1.jpg
تا می‌توانید کتب مهم و مرجع را مطالعه کنید. کتب دینی، تاریخی، ادبی و غیره. البته سیر مطالعاتی داشته باشید و بی‌گدار به آب نزنید!
خیلی از جوانان به اشتباه و ندانسته یک کتاب (مثل کتاب‌های دکتر شریعتی و صادق هدایت و امثالهم) را خواندند و تمام زندگی‌شان نابود شد! مراقب باشید.
در این زمینه، از یک مرشد مثل شخصیتی که در ابتدای مطلب اشاره کردم استفاده کنید.
تجربه خودم: چهارده ساله بودم که به پیشنهاد همان دوستی که در ابتدا گفتم، نامه‌ای به «مرکز پاسخ به سؤالات حوزه علمیه قم» نوشتم و گفتم که می‌خواهم در زمینه تاریخ و مسائل اسلامی مطالعه کنم. لطفاً من را راهنمایی کنید و یک سیر مطالعاتی برایم تعیین کنید. شاید باور نکنید که بعد از 12 سال، من هنوز آن نامه را دارم! عکس گرفتم که ببینید:
http://salijoon.ws/mail/910308/20/my_letter_to_qom.jpg
انصافاً نامه کاملی ارسال کردند و من کتبی که معرفی کردند را تقریباً به همان صورت مطالعه کردم و جلو رفتم. به طور مثال، اولین کتاب‌هایی که معرفی کردند، داستان راستان و دیگر کتب استاد مطهری بود که من شب‌ها در رختخواب دو سه داستان را برای خودم و برادرانم می‌خواندم و بعد می‌خوابیدیم.
همین دوست مذکور، مطالعه هر نوع کتاب از شریعتی را تا سنین بالا برایم ممنوع کرده بود. کتاب‌های ارزشمندی به من هدیه می‌داد و از من می‌خواست که خلاصه‌اش را تحویل دهم تا یک کتاب دیگر جایزه بدهد! تمام آن کتاب‌ها را هنوز دارم و مثل طلا حفظشان کرده و می‌کنم. او بعد از آن، من را مسؤول کتابخانه مسجد کرد و این لحظه، یک نقطه خاص در زندگی‌ام بود.
به هر حال، باید به هر نحوی شده، خود را عادت به مطالعه دهید. باید عادت کنید که اگر نیم ساعت بیکار هستید، یک مجله یا یک برگه یا یک کتاب بردارید و بخوانید. (من حتی در دوران سربازی در بین کلاس‌های خسته کننده که همه می‌خوابیدند، کتاب جیبی از جیبم در می‌آوردم و مطالعه می‌کردم. آنقدر سرم توی کار خودم بود و مطالعه می‌کردم که چند تا از بچه‌ها روز آخر می‌گفتند: حاجی! آدم عجیبی بودی!!!)
هیچ چیز مثل مطالعه روح شما را پرورش نمی‌دهد. شما را در هر زمینه، قوی و صاحب بیان می‌کند.
خلاصه‌نویسی کنید و سعی کنید سررسیدهایی از جملات برگزیده‌ی آنچه خوانده‌اید، پر کنید.
به مرور باید بتوانید یک صفحه کتاب را با یک نگاه مطالعه کنید. به مرور با نگاه به یک مقاله یا کتاب، سریعاً متوجه می‌شوید که کدام بخش‌ها ارزش خواندن دارد و با توجه به آن جمله زیبا از نویسنده خارجی که گفت: "صحیح‌ترین راه مطالعه آن است که فقط بخش‌هایی از کتاب را بخوانید که باید بخوانید" می‌توانید کتاب‌های زیادی بخوانید و مغزتان را پر کنید از مطالب مفید که هر کدام، آینده شما را خواهد ساخت.
 
 
5- تا حد ممکن از کامپیوتر دوری کنید:
من فکر می‌کنم کامپیوتر برای یک دانش‌آموز (به خصوص، قبل از دوم دبیرستان) یک سم به تمام معناست! هرگز به آن عادت نکنید! تمام وقت شما که می‌تواند صرف بهترین کارها شود را می‌گیرد. کامپیوتر برای زمانی است که شما خودتان را به اندازه کافی از دانسته‌های مفید که در کتب هست، پر کرده‌اید و به استفاده مفید از وقت، عادت کرده‌اید و حالا برای تکمیل آن‌ها از کامپیوتر استفاده می‌کنید. اگر قبل از این سنین به کامپیوتر رو بیاورید، معمولاً معتاد بازی کردن و چت کردن و کارهایی که آینده شما را تخریب می‌کند می‌شوید. فرصت برای یادگیری کامپیوتر، بسیار زیاد است.
تجربه خودم: من از سوم دبیرستان تازه شروع کردم با کامپیوتر کار کردن. (اما شبانه روز کار کردم!!)
 
 
6- تمام مسافرت‌های گروهی مدارس و کانون‌ها را بروید:
بعد از 20 سالگی یکی از آرزوهایتان برگشتن به دوران قبل از 20 سالگی و رفتن به مسافرت‌های دسته جمعی با دوستانتان خواهد بود! پس فرصت را از دست ندهید!
تجربه خودم: قبل از دوزاده سالگی، به اتفاق برادران، هر تابستان در یک کانون فرهنگی زیر نظر ارشاد که نزدیک خانه‌مان بود ثبت نام می‌کردیم و تمام اردوها و کلاس‌هایش را می‌رفتیم. بعد از آن هم که در کانون فرهنگی مسجد و پایگاه بسیج، خودمان اردوبرنده شدیم! و به خیلی از نقاط ایران سفر کردیم. هر چند که خیلی از جاها هم ماند :(
الان در این سنین حاضرم تمام رگ‌های بدنم را بکشید اما صحبت از مسافرت نکنید! اما آن زمان، نمی‌فهمیدم سختی و خستگی یعنی چه! هر چه بود، زیبایی و لذت بود. از طرفی، الان یک دوست پیدا نمی‌شود که با او دو قدم راه بروی! چه برسد به مسافرت! (همه باید از خانم‌هایشان اجازه بگیرند!!)
 
 
7- هنرهای لازم را فرا بگیرید:
http://salijoon.ws/mail/910308/20/youth2.jpg
حیف نیست شما با این همه استعداد، خط زیبایی نداشته باشید؟ کلاس‌های خطاطی را در طی سال فراموش نکنید. تا زمانی که مدرک ممتازی و حتی استادی را نگرفته‌اید، دست برندارید.
اگر بگویم یکی از حماقت‌های عمر من، رها کردن خطاطی بعد از گرفتن مدرک "خوش" بود، راست گفته‌ام! هر بار که یاد این ضربه می‌افتم، دلم می‌خواهد برگردم به آن دوران و کار را ادامه دهم! با خواهرانم سه تایی به کلاس می‌رفتیم. هر دو خواهرم ادامه دادند و ممتازی خود را گرفتند و من حماقت کردم و گفتم تا همین حد که خط تحریرم خوب شده است، کافی‌ست!
شما این کار را نکنید. تا انتها بروید.
خطاطی زندگی شما را لذت‌بخش می‌کند. بعدها هر وقت اعصابتان درگیر مسائل سخت زندگی شود، یک خط خطاطی می‌کنید و انگار که از زندگی هیچ چیز دیگری نمی‌خواهید!
علاوه بر لذت، خطاطی به شما کلاس کاری می‌دهد. شما را یک سر و گردن نسبت به بقیه بالاتر نگاه می‌دارد.
کلاس‌های هنری دیگر را تا جایی که به مسیر اصلی‌تان صدمه نزند ادامه دهید. (کلاس‌هایی مثل موسیقی و آواز ممکن است شما را از مسیر اصلی دور کند. مراقب باشید)
کلاس‌هایی مثل معرق‌کاری، تذهیب و امثالهم واقعاً ارزش دارند که برایشان وقت و هزینه کنید.
تجربه من: من تجربه خوبی در این زمینه ندارم! به خاطر اینکه خجالت می‌کشیدم در کلاس‌ها شرکت کنم، فرصت‌های زیادی را از دست دادم :(
 
 
8- مسائل علمی را تجربه کنید:
قبل از 20 سالگی باید خیلی چیزها را تجربه کنید. کنجکاو باشید. کار با میکروسکوپ، تلسکوپ و امثالهم را یاد بگیرید. از خانواده بخواهید که برای خرید این قطعات برایتان هزینه کنند. در کلاس‌های ستاره شناسی و کلاس‌های علمی دیگر شرکت کنید.
http://salijoon.ws/mail/910308/20/youth4.jpg
اگر در درس شیمی و فیزیک یک آزمایش وجود دارد، حتماً تجهیزات آن را بخرید و در منزل تجربه کنید. من عاشق این آزمایشات بودم و هنوز هم کاغذ تورنسل‌هایی که از مدرسه کش رفتم را دارم!! (البته شوخی می‌کنم من آن زمان نفر اول و جزء تیم آزمایشگاه علوم شهرمان بودم و برای مسابقات استانی تمام تجهیزاتی که می‌خواستیم را در آزمایشگاه در اختیارمان قرار می‌دادند، ما هم گاهی برخی از آن‌ها را می‌آوردیم خانه!!)
باور نمی‌کنید اگر بگویم که من در کلاس‌های درسی دانشگاه الان دارم همان آزمایش مهمی را برای دانشجوها توضیح می‌دهم که خودم در دوران راهنمایی به اتفاق بابای خدا بیامرزم تجربه کردم. (سیم لوله و باطری که پایه و اساس صنعت امروزی و دیسک‌های مغناطیسی است)

 
 
9- چند ورزش را تا حد اعتدال یاد بگیرید:
قبل از این، یک نکته بگویم:
من طرفدار این ایده هستم: «از همه چیز تا حدی که لازم است یاد بگیرید».
در همه مسائل، بیش از حد متمرکز شدن روی آن‌را پیشنهاد نمی‌کنم. به طور مثال ورزش حرفه‌ای یا حتی یادگیری قرآن به صورت کاملاً تخصصی و حرفه‌ای را پیشنهاد نمی‌کنم. از هر چیز، تا حدی که فکر می‌کنید لازم است برای یک زندگی شیرین و پرسعادت، یاد بگیرید. مثلاً شنا، پینگ‌پنگ، اسب‌دوانی و امثالهم ورزش‌های خوبی هستند که من خودم تا حدی که لازم داشته‌ام یاد گرفته‌ام.
http://salijoon.ws/mail/910308/20/youth3.jpg
اما ورزش‌هایی مثل جودو، کشتی، وزنه‌برداری، پرورش اندام و امثالهم به نظرم واقعاً بی‌ارزش هستند. کشتی یاد بگیری که چه؟ تمام استخوان‌های بدنت بشکند و جودو یاد بگیری که چه؟ گول مسؤولین ورزش مملکت را نخورید که برای اینکه نام ایران و در کنارش نام خودشان بالا برود، اینقدر برای ورزش‌های بی‌فایده‌ای مثل جودو و کاراته و امثالهم تبلیغ می‌کنند.
ورزش باید پرورش دهنده روح و جسم باشد نه شکننده جسم و دچار کننده روح به خشم و خشونت و غرور!
 
اگر شیعه (مسلمان) هستید ادامه را بخوانید:
اگر مسلمان هستید، این شانس را دارید که کارهای ارزشمند دیگری نیز در این سنین انجام دهید تا با یک اعتماد به نفس و مغزی پاک و ارزشمند وارد دوران جوانی شوید.
 
 
10- تکلیفتان را با خودتان مشخص کنید:
تا قبل از 20 سالگی باید تکلیف خودتان را مشخص کنید: آیا واقعاً و از ته قلب می‌خواهید مسلمان باشید یا خیر؟ اگر می‌خواهید مسلمان آبکی باشید، همان بهتر که دین دیگری را انتخاب کنید چون اسلام برای کسی که مسلمان واقعی نباشد، بیشتر ضرر است تا فایده (و لایزید الظالمین الا خسارا). اما اگر تصمیم گرفتید، مسلمان باشید، باید مسلمان واقعی باشید!
باید به این جمله از ته قلب باور داشته باشید:
هیچ راه نجاتی به جز اسلام نیست!
باید به اطرافتان خوب نگاه کنید و ببینید که هر کس این جمله را باور نداشته است، با مغز به زمین خورده است!
اگر می‌خواهید دکتر متخصص قلب هم باشید، باید بدانید که اسلام حداقل کاری که برای شما می‌کند این است که از شما در برابر بی‌راهه رفتن‌ها، اعتیادها، گرفتار مستی‌ها و زن‌بازی‌ها و گناه‌آلود شدن‌ها محافظت می‌کند. باور ندارید؟ آینده، نزدیک است!
حالا، اگر این را پذیرفتید، بقیه نکات را بخوانید.
 
 
11- تجوید قرآن را به طور کامل یاد بگیرید:
از سنین کم (ده دوزاده سالگی) در کلاس‌های قرآن که در مراکز قرآنی و مساجد تشکیل می‌شود شرکت کنید. باید در عرض سه چهار سال، دو جلد کتاب "حلیة القرآن" (تجوید سطح یک و دو) را مو به مو بلد باشید و به بهترین شکل روی آیات قرآن پیاده کنید.
قرآن خواندن کسی که تجوید می‌داند و عربی‌اش خوب است هزاران برابر نسبت به آن کسی که هفتاد سال است مسجد می‌رود و نمی‌داند آیه «أم من یجب المضطر اذا دعاه...» یعنی چه، ارزش دارد! زندگی شما با فهم آیات متحول می‌شود. بعید است کسی عربی و تجوید بداند و قرآن بخواند و دلش بیاید قرآن را فراموش یا بی‌احترامی کند.
یک خاطره: چند شب پیش یکی از جوانان مسجد که تسلط نسبتاً کاملی به تجوید دارد، اذان گفت... بعد از نماز دیدمش و گفتم: فلانی! انتهای اذان گفتی، «و صل الله علی محمد و آله و سلّم» دقت کن که «و سلّم» با سین است نه با صاد! چشمانش درشت شد و گفت: واای! راست می‌گویید، ممنونم. یکی از دوستان که کنارمان بود، گفت: از کجا فهمیدی او فکر می‌کرده با صاد است؟ گفتم ما با هم با زبان تجوید صحبت کردیم، هر دو منظور هم را فهمیدیم! اگر خواستی بفهمی، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها فلان مسجد، آقای فلانی کلاس تجوید دارد. دو سه سال که کلاس بروی، می‌فهمی که جریان چه بود!!
تجربه خودم: از سیزده سالگی سه چهار تا کلاس تجوید و صوت و لحن را با هم شرکت می‌کردم. جمعه‌ها یک کلاس صوت و لحن با بهترین استاد شهرمان می‌رفتم، شب‌های یک شنبه و سه شنبه با یک پیرمرد قدیمی که مرحوم شد برای تمرین کلاس می‌رفتم و دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها کلاس تجوید پیش یکی از جوانان قاری شهر. هر چه یاد می‌گرفتم، می‌آمدم مسجد خودمان به بچه‌های مسجد یاد می‌دادم!
به هر حال، نوجوان عزیز! اگر تجوید و عربی را یاد گرفتی، آن‌وقت وقتی دعای کمیل را می‌خوانی، انگار تمام وجودت از شوق و لذت پر می‌شود و فکر می‌کنی هیچ چیز در دنیا زیباتر از قرآن و امثال این دعاها نیست. تو با یک همت چند ساله می‌توانی از پیرمردها و پرزن‌هایی که هفتاد سال است فرش مسجدها از رفت و آمدشان ساییده شده اما هنوز نمی‌دانند «إن الله و ملائکته...» که بعد از نماز می‌خوانند یعنی چه، جلو بزنی! :)
 
 
12- حداقل یک بار کل رساله مرجع تقلید خود را بخوانید:
شب‌ها (مثلاً در تعطیلات تابستان) فرصت بسیار خوبی برای مطالعه است. رساله مرجع مورد نظرتان را بردارید و یک بار از اول تا آخر بخوانید. تمام احکام را بخوانید. حتی اگر پسر و در سنین بعد از بلوغ هستید، احکام زنان را نیز بخوانید و اگر دختر هستید، احکام پسران را بخوانید. مسخره است که یک پسر نداند چرا مادرش روزهای خاصی از ماه را برای نماز صبح بلند نمی‌شود و نباید از او بپرسد که کی نماز خواندی که ما ندیدیم!!! (جوکی که یکی از دوستان تعریف می‌کرد و چقدر خندیدیم!!)
مسخره‌ترین چیزی که بین بچه‌های مذهبی دیده‌ام، این است که همه مجالس عزا و ولادت ائمه را درو کرده اند و تمام مداحی‌های حاج منصور را حفظ کرده‌اند، اما یک بار رساله را نخوانده‌اند که با ضروری‌ترین احکام دینشان آشنا شوند.
تسلط به احکام نیز مثل تمام موارد بالا، به شما در زندگی اعتماد به نفس می‌دهد.
تجربه خودم: نوجوان که بودم، خانواده‌های نزدیکمان من را به شوخی «آیة الله» صدا می‌کردند!!! من یک بار به طور کامل رساله آیة الله بهجت را خواندم و بعد از چند سال وقتی استاد قرائتی گفت مسلمان باید هر دو سال یک بار، تمام دانسته‌هایش را از روی کتاب مرور کند، حتی سوره حمد را، یک بار مسائل مهم را مرور کردم و همینطور کتاب استفتائات مقام معظم رهبری را مطالعه کردم. (هر چند که قرار نیست تمام احکام را حفظ کنیم، فقط موارد ضروری را یاد می‌گیریم و بقیه را مرور می‌کنیم که اگر به آن‌ها برخوردیم به ذهنمان بیاید که آن حکم در فلان بخش از رساله هست. ضمن اینکه احکام اسلام دائماً نیاز به تکرار دارند. پس هر چند خیلی از مسائل برایم تکراری شده است، اما برنامه سمت خدا را قبل از اذان ظهر که احکام را بیان می‌کند، باید حتماً نگاه کنم)
 
 
13- یک بار قرآن را به صورت عربی قرائت کنید، یک بار با معنی و یک بار تفسیر کل قرآن را بخوانید:
باید قبل از 20 سالگی یک دوره کل قرآن را روخوانی کنید (قرائت‌های شبانه مساجد فرصت خوبی است). سپس یک دوره با معنی و سپس یک دوره به صورت تفسیری بخوانید. یک دوره تفسیر استاد قرائتی را بخرید (تفسیر نور) و در منزل داشته باشید. مثلاً من در چند سال گذشته، بعد از نماز صبح، چند صفحه از تفسیر نور را می‌خواندم. البته اعتراف می‌کنم که مسائل بعد از بیست سالگی اجازه نداد بیشتر از جلد 5 پیش بروم و برای خودم از این بابت متأسفم. امیدوارم توفیق خواندن ادامه‌اش را داشته باشم. فقط اگر شروع کردید، خلاصه‌برداری فراموش نشود. (هر چند که تفسیر نور یک نوع خلاصه برداری از تفسیر نمونه به نظر می‌رسد)
 
 
14- به عبادت عادت کنید:
اگر قبل از 20 سالگی نتوانید از خود یک انسان معتقد و عابد بسازید، خیلی بعید است بعد از 20 سالگی بتوانید کاری برای خودتان کنید!
یک شیعه واقعی برای خودش یک برنامه عبادی دارد.
سعی کنید دعاهای مشهور را تا حد ممکن حفظ کنید و در موقع‌های پیشنهاد شده، ادا کنید.
تعقیبات تمام نمازها که برنامه خاصی به زندگی اقتصادی شما می‌دهد حفظ کنید و بخوانید، به دعاهایی مثل توسل، دعای کمیل، دعای ندبه، زیارت عاشورا، دعای عهد و غیره پایبند باشید. خود را در لیست نماز شب‌خوان‌ها ثبت کنید حتی اگر شده به خواندن یک رکعت نماز وتر، قبل از خواب. اگر سعادت دنیا و آخرت را می‌خواهید، بین الطلوعین را بیدار بمانید (حتی وب‌گردی کنید، اما بیدار بمانید).
آیه‌های مهم قرآن را حفظ کنید تا هر حرکتی که در زندگی می‌کنید، یکی از آن‌ها یادتان بیاید و طبق آن آیه عمل کنید تا زندگی‌تان طبق یک روال صحیح باشد.
و خلاصه، همیشه این شعر را در ذهنتان مرور کنید: در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری‌ست / ورنه هر گبری به پیری می‌شود پرهیزکار
 
 
15- در آخر: عجله نکنید!
شاید با خواندن مطالب بالا اشتیاق پیدا کنید که همه را با هم انجام دهید و بعد، احتمالاً با شکست مواجه شوید و زده شوید. دقت کنید که به مرور باید این کارها را انجام دهید. چند تا که مهم‌تر است را در این تابستان، تعدادی را در حین تحصیل و بقیه را تابستان بعد و خلاصه یک برنامه‌ریزی داشته باشید.
نمی‌توانید برنامه‌ریزی کنید؟ من یک راه معجزه‌آسا به شما نشان می‌دهم: سعی کنید که مسلمان واقعی باشید! همین!
اسلام خودش به شما نظم را یاد می‌دهد. خداوند خودش برای شما برنامه‌ریزی می‌کند و شما را به آنجا که باید برساند می‌رساند.
موفق باشید؛

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 13:42 | نويسنده : صادق رئیسی |

                                  

 



تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1387برچسب:, | 13:31 | نويسنده : صادق رئیسی |

خودشناسی
از مسائل مهم انسان و شاید مهمترین آنها، شناخت خود انسان است. آدمی قبل از آنکه به شناخت جهان پیرامون خود و نیک و بد آن بپردازد،باید خود را بشناسد و گنجینه های فطرت و نهاد خود را کشف نماید و آنها را به کمال برساند و امیال نفسانی و شهوانی خود را تعدیل کند. در این صورت است که به بزرگ ترین سعادت نایل می شود. اما اگر غفلت بورزد و استعدادهای خود را نیابد و شکوفا نسازد و فقط نیازهای مادی و امیال نفسانی و حیوانی خود را برآورد، گرفتار خسران می گردد و از مرتبه انسانیت به حیوانیت تنزل می کند. دعوت به شناخت انسان از توصیه های مهم پیامبران الهی، عالمان اخلاق، عارفان و فیلسوفان است و انسان خود نیز اهمیت آن را احساس می کند.البته، آدمی از جهات مختلف، موضوع شناخت و علوم گوناگون است. روان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، اخلاق، پزشکی، اندام شناسی، زیست شناسی و بیوشیمی و... هر کدام، از نظرگاه خاصی انسان را مورد مطالعه قرار می دهند؛ اما منظور از شناخت انسان در این مبحث، آن است که او دارای استعدادها و نیروهایی برای فهم خود و جهان و تکامل انسانی است. اگر انسان با تامل و تفکر، امکانات و استعدادهایی که برای رشد و تکامل در او آفریده شده است، بشناسد، بهتر می تواند سرمایه های وجودی خود را به کمال برساند. قرآن و روایات اسلامی، انسان را به خودشناسی دعوت می کنند.
قرآن می فرماید:
- انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؛1
- آیا انسان به یاد نمی آورد که ما او را آفریدیم و حال آنکه چیزی نبوده است؛2
- ای کسانی که ایمان آورده اید! به خود بپردازید... .3
امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید: کسی که به خودشناسی دست یابد، به بزرگ ترین سعادت و کامیابی رسیده است.4بنا به نقل تاریخی بر در معبد دلفی، در یکی از شهرهای یونان باستان، برای کشف رموز خلقت و پیچیدگی های وجود انسان، نوشته بودند که «خود را بشناس!» در تاریخ فلسفه، خودشناسی، از نظریات اساسی سقراط حکیم بوده است.5 ایمانویل کانت، از فیلسوفان بزرگ مغرب زمین، می گوید: انسان قبل از هر چیز باید به ارزیابی و شناخت دقیق توانایی شناخت خود بپردازد.6
بنابراین، در اهمیت خودشناسی، جای هیچ شک و شبهه ای نیست؛ اما برای روشنی هرچه بیش تر رجحان و ضرورت خودشناسی، می توان به دلایل ذیل اشاره کرد:
 
1- مقدمه کمال انسانی
 

اگر آدمی قبل از هر چیز خود را بشناسد، بهتر می تواند از سرمایه های وجودی خود بهره ببرد و آنها را شکوفا سازد؛ زیرا نقطه آغاز همان شناخت سرمایه های وجودی است. او می تواند از خود بپرسد: آیا حد وجودی انسان در حد سایر حیوانات است یا قدرت تعالی و رشد و پرواز کردن؟ اگر قدرت تعالی و پرواز به عالم ملکوت دارد تا چه حد می تواند پرواز کند؟ اگر انسانی که قدرت تعالی و پرواز دارد، از آن استفاده نکند و از سرمایه های وجودی خود بهره نبرد، آیا شایسته مذمت است؟ آیا انسان غیر از بدن مادی، حقیقت دیگری به نام روح دارد؟ اگر انسان دارای روح است، نیازهای آن چیست و چگونه باید برآورده شود و چگونه باید تکامل پیدا کند؟ پاسخ به این پرسش ها مقدمه تکامل انسانی است.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید:کسی که به خودشناسی دست یابد، به بزرگ ترین سعادت و کامیابی رسیده است
2- پیش درآمد جهان شناسی
 

شناخت جهان عبارت است از تعامل انسان با جهان خارج از خود. انسان بعد از تعامل است که می گوید، می بینم، می شنوم و می شناسم. سوال اساسی این است که موجودی که از آن به «من» تعبیر می کنیم، چه اندازه در شناخت سهم دارد؟ آیا همه سهم برای انسان است، یا سهم اساسی برای جهان خارج است و یا هر دو سهیم هستند؟ لازمه پاسخ به این سوال، خودشناسی است. انسان باید ابتدا قوا و ابزارهای شناخت خود و گستره و مرزهای آنها را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست یابد. امیرالمونین علی(علیه السلام) در این باره می فرماید:

کیف یَعرِفُ غیرَه مَن یَجهَلُ نَفسَه.7
 

کسی که خود را نمی شناسد، چگونه غیر خود را تواند شناخت؟!

مَن عَرَفَ نفسه کان لغیره اعراف و من جهل نفسه کان بغیره اجهل.8
کسی که خور را بشناسد، دیگری را بهتر می شناسد و کسی که به خود جاهل است، به دیگران جاهل تر است.
 
 3- مقدمه خداشناسی
خدا ،انسان ،تقوا ،خودسازی
امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید:
مَنَ عَرَفَ نفسه عَرَف رَبَّه.9
 

هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را می شناسد.

خودشناسی را، که مقدمه خداشناسی است، می توان از جهات گوناگونی مورد تامل قرار داد:
-از آنجا که فطرت آدمی با معرفت خدا عجین است، دعوت به خودشناسی در واقع دعوت به خداشناسی و ارتباط با خدا است. امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید: خدایا! تو قلب ها را با محبت خود و عقل ها را با معرفت خود سرشته ای.10
بنابراین، خودشناسی، مقدمه محبت و معرفت با خدا است.
- وجود انسان، وجودی وابسته و ممکن الوجود است و چنین موجودی نمی تواند، آفریننده خود باشد. بنابراین، هنگامی که آدمی به خودشناسی می پردازد، وابستگی خود را به خدا احساس می کند. قرآن مجید می فرماید:
ای مردم! شما به خدا نیازمندید و خدا است که بی نیاز ستوده است.11
- اگر انسان ساختار پیچیده خود را مورد تامل قرار دهد، به ناظمی حکیم و علیم که چنین ساختاری را پدید آورده است، آگاه می گردد. قرآن در این باره می فرماید:
- و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است و در وجود خود شما؛ آیا نمی بینید؟!12
 
 4- حلال مشکلات انسان
 

بساری از مشکلات روحی و روانی و فکری و اخلاقی انسان ناشی از خودشناسی است. اگر آدمی، حقیقت واقعی خود، هدف خلقت، رابطه خود با خدا، موقعیت خود در نظام هستی، تاثیر زندگی دنیوی در آخرت، نقش اخلاق نیکو و برخورد مناسب با دیگران، سهم ثروت در کیفیت زندگی و نقش مصیبت ها و خوشی ها را در زندگی بداند. بسیاری از مشکلات او حل می گردد و زندگی سعادت آمیزی را برای خود رقم می زند. بسیاری از مکاتب ساخته و پرداخته دست بشر نظیر ماتریالیسم، لیبرالیسم، نازیسم، تبعیض نژادی، سرمایه داری و اگزیستانسیالیسم الحادی، که امروزه سرنوشت آدمیان را رقم می زنند، ریشه در عدم شناخت انسان دارند. اگر آدمی خود را به خوبی می شناخت، دیگر گرفتار این مکاتب نمی گشت و می توانست در پرتو تعقل و خردورزی به آرامش راستین دست یابد که همان اُنس با خدا و تبعیت از فرامین الهی است.

 تبیان




تاريخ : پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, | 13:5 | نويسنده : صادق رئیسی |